زن ۵۰ ساله که با چهرهای مضطرب و هراسان وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره یک ماجرای تلخ به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: سالها قبل به خاطر ناسازگاری و اختلافاتی که با همسرم داشتم از او طلاق گرفتم و به همراه پسرم در یک منزل مسکونی زندگی میکردم تا اینکه روزی پسرم در محیط کارش دچار سانحه شد و قدرت راه رفتن را از دست داد. از آن روز به بعد پسرم که اکنون ۳۰ سال دارد، ویلچرنشین شد.
هنوز با این ماجرای وحشتناک کنار نیامده بودم که چند سال قبل برادرم و همسرش نیز در یک حادثه رانندگی جان باختند و دختر آنها که ناتوان جسمی و حرکتی بود، تنها ماند. زیبا حتی قدرت تکلم نداشت، ولی من نتوانستم او را به مراکز نگهداری از معلولان بسپارم. این بود که زیبا را هم نزد خودم آوردم تا از او هم در کنار پسرم مراقبت کنم. از سوی دیگر خودم مجبور بودم برای تامین مخارج زندگی بیرون از منزل کار کنم، به همین دلیل در فضای مجازی به دنبال فردی بودم که از پسرم در منزل مراقبت کند که تنها نباشد و من هم امور مربوط به خواهرزادهام را انجام میدادم.
در نهایت مرد ۴۰ سالهای را که مدعی بود قبلا از سالمندان نگهداری میکرده، بدون تحقیق درباره ادعاهایش، استخدام کردم و پسرم را به او سپردم. او چنان اعتماد مرا به خود جلب کرد که تقریبا همه امور زندگیم در دست این مرد ۴۰ ساله بود.
چند ماه گذشت تا اینکه یک روز پسرم وحشتزده با من تماس گرفت که خودم را به خانه برسانم. وقتی به منزل رسیدم، پسرم گفت: برای خرید سیگار از منزل خارج شدم، اما وقتی بعد از دقایقی به خانه بازگشتم، هوشیار را دیدم که قصد داشت به دختر داییم تعرض کند. او هنگامی که به طور ناگهانی مرا دید، بدون برداشتن لوازم شخصیش فرار کرد.
تازه فهمیدم که این شیطان کثیف چندین بار دیگر نیز قصد تعرض به این دختر معلول را داشته است. بعد از این ماجرا هم هرچه با گوشی تلفن او تماس گرفتم، خاموش بود.
به دنبال ادعاهای این زن میانسال، تحقیقات نیروهای تخصصی با دستور سرهنگ علی برزنونی (رئیس کلانتری میرزا کوچکخان مشهد) برای بررسی این ماجرا و معرفی دختر معلول به مرکز مشاوره پلیس آغاز شد.