در روزگار ما وقتی حرف از جشن عروسی پر خرج و گران و به قول نسل امروز لاکچری می شود، برایمان چندان عجیب و غریب نیست.
به هر دلیلی جدای از خود زوج های جوانی که شوق دارند جشن عروسی شان را باشکوه و شگفت انگیز آن هم به هر شکل غیر متعارفی برگزار کنند، خانواده هایی نیز هستند که برای مراسم ازدواج فرزندانشان برنامه های متنوع و پر خرجی را در نظر می گیرند حتی اگر از نظر مالی شرایط مناسبی نداشته باشند و از پس هزینه های آن برنیایند.
برپایی چنین جشن های پر از تجمل که متاسفانه با معنای «باشکوه» گره خورده است، فقط به زمان ما برنمی گردد که حتی در همین یکصد سال پیش وقتی که خانواده های معمولی جامعه در سخت ترین شرایط اقتصادی زندگی می کردند، نه فقط یک مورد بلکه چندین جشن عروسی پرخرج ترین و مجلل توسط خانواده های رجال و اعیان و اشراف که منتسب به حکومت آن زمان بودند، برگزار شد.
ترس عروس از سوار شدن بر «فیل»
یکی از این جشن ها مربوط به مراسم ازدواج «عصمت الدوله» یکی از دختران ناصرالدین شاه قاجار بود. این داستان از آنجایی شروع می شود که این دختر در سن 10 سالگی با خواستگاری یکی از سرشناس ترین و ثروتمندترین رجال آن زمان معروف به «معیرالممالک »مواجه می شود که او را برای پسر دهساله خود «دوستمحمدخان» میخواست.
جناب شاه پدر هم به این خواستگاری پاسخ مثبت می دهد و نتیجه این جواب می شود ازدواجی که برای سرگرفتن آن یکی از بزرگترین و پرخرج ترین و گرانترین جشن های عروسی توسط پدر داماد برگزار می شود.
مراسم ازدواج مجللی که سال ها وصف آن، نقل میان مردم و جمع های خانوادگی شده بود. در این مراسم مسیر خانه داماد تا خانه عروس، با فرشهای مجلل، مفروش شده بود و گروه نوازندگانی از کشمیر و افغانستان به این مراسم دعوت شده بودند.
شبی که میخواستند «عصمتالدوله» را از قصر سلطنت، به باغ «معیرالممالک» ببرند از «فیلخانه» دولتی یک فیل بزرگ آوردند و روپوش مروارید دوزی روی فیل انداختند و حجله مرصعی نیز روی گردهاش قرار دادند و قرار شد عروس را سوار فیل کنند اما عصمتالدوله میترسید سوار فیل شود!
خاطره ای شگفت انگیز برای خانواده های تهران
در پی این تشریفات مجلل مسافت بین قصر تا خانه داماد، همه جا چراغانی شده بود. سربازان شهر همه مسلح بودند. هر سربازی در لوله تفنگ خود شمع روشن حمل می کرد. دیوارهای شهر با پارچه های گرانقیمت و شال های کشمیری تزئین شده بود و از قصر تا خانه داماد زیر پای عروس قالی های گرانبها پهن کرده بودند.
به گفته شاهدان آن زمان که بعدها نقل آن در میان نوشته های تاریخی آمده است چراغانی بازار، افسانه ای بوده است. معیرالممالک پیشاپیش عروس و داماد هزاران شمع به آنجا فرستاده بود تا سر تا سر بازار را غرق در نور کنند. مطمئنا خانواده های آن روزگار که بیشترشان در شرایط اقتصادی نامناسبی زندگی را می گذراندند، به یاد نداشتند که این چنین روز زیبا و این قدر دیدنی های خیره کننده در تهران را شاهد باشند. در این میان جهیزیه هم بدون کم و کاست و بسیار مجلل در پشت شترها و قاطرها به خانه ای که برای عروس آماده شده بود، حمل شد.
بر اساس گزارش ها نقل و انتقالات این اسباب و اثاث، 10 روز طول کشیده بود. روز دهم هم روی سینی های بزرگ نقره ای، جواهرات عروس را به همراه پنج میلیون سکه طلای ضرب شده ـ که مهریه عروس خانم بود ـ به خانه جدید او بردند.
پیشکش دو میلیون قرانی برای پدر عروس
در واقع پدر داماد با توجه به جایگاه اجتماعی و اقتصادی که در آن وقت داشت به حدی ثروتمند بود که تمامی هزینه های این جشن عروسی را خود به تنهایی پرداخت. این هزینه ها تنها مربوط به مراسم های جشن نبود که از همان ابتدای خواستگاری ولخرجی ها شروع می شود. چنانکه به وقت خواستگاری یک پیشکش ناقابل دو میلیون قرانی به حضور شاه تقدیم می کند و البته نتیجه این خرج کردن ها در کنار موقعیت خانوادگی داماد که برای شاه در جایگاه بالایی از هر نظر داشت، شد جواب مثبت پدر عروس ناصرالدین شاه قاجار. در پی این رضایت معیرالممالک برای نامزد فرزندش عصمت الدوله شروع به فرستادن عالی ترین هدیه ها را می کند تا پایان جشن عروسی که نزدیک به 10 شب طول کشیده است؛ جشنی که نه فقط اشراف و ثروتمندان تهران برای حضور در آنها به صورت خصوصی دعوت شده بودند، که تمام خانواده های پایتخت هم با حضور در ضیافت های عمومی که برپا شده بود اجازه شرکت داشتند.
پایان ثروت پدر داماد و طلب پول از همسر!
این جشن عروسی مجلل و اشرافی در نهایت با گذر از 10 روز به پایان رسید و این عروس و داماد کم سن زندگی خانوادگی خود را زیر سایه شاه ایران و مردی که در زمان خودش بعد از شاه حرف اول را می زد، شروع کردند. زندگی که در میانه راه به دلیل مرگ مادر داماد، در مسیر ناهمواری قرار گرفت که آن همه ثروت و پول و جواهرات برای هموار کردن آن به کار نمی آمد.
آنطور که روایت شده است پس از مرگ مادر دوست محمد خان او، زن و زندگی را رها کرد و به کربلا می رود و بعد از آنجا با ثروت هنگفتی که از اموال پدرش به دست آورده بود، راهی اروپا می شود.
تلاشهای شاه برای جلب نظر آقای داماد به نتیجه ای نمی رسد و او تمام ثروت پدرش را در اروپا خرج می کند تا جایی که از عصمت الدوله در تهران طلب پول می کند، اما شاه، دخترش را از فرستادن پول برای او منع می کند. در نهایت دوست محمد خان مجبور می شود تا به ایران بازگردد که عصمتالدوله و مادرش برای او نزد شاه وساطت می کنند تا در حمایت شاه به ایران بازگردد. جالب است که آقای داماد پس از مرگ عصمتالدوله او را حضرت عصمت لقب داد و هرگز ازدواج نکرد.