عصر ۲۹ بهمن ۱۳۹۸؛ این تاریخ را همهمان به یاد داریم. بعید است که حالا حالاها از یادمان برود. کرونا با مرگ دو بیمار قمی، حضورش را در ایران رسمیت بخشیده بود.
تقریبا دو ماهی میشد که یک ویروس مرموز در چین شیوع پیدا کرده بود اما اطلاعات درست و دقیقی از وضعیت بیماری از این کشور مخابره نمیشد. تنها تصاویر عجیب از قرنطینههای خانگی و زندانی شدن مردم در خانهها که بیشترین بازتاب را در رسانههای جهان داشت. فقط همه میدانستند که یک ویروس مرگبار، ساکنان ووهان چین را خانهنشین کرده. ویروسی که البته آرام ننشست و جهان را به هم ریخت و زیاد نگذشت که خودمان نیز به این سبک زندگی دچار شدیم. در آن روزهای تلخ و بیامید، علاوه بر کادر درمان، خبرنگاران سلامت نیز در صف مقدم فعالیت رسانهای قرار داشتند و احتمال ابتلا و مرگشان بالا بود. حالا که به سالگرد آن روز رسیدهایم، خاطرات و خطرات این خبرنگاران را، مرور میکنیم؛ روایتهایی که شنیدن دارد و نباید به این زودی از یادها برود. آنها البته از روزهای خاص این پاندمی چند ساله در کشور هم میگویند که تقریبا از ۲۷ دی شروع شده بود و نزدیک به دو سال ادامه داشت.
* مثل ۲۷ دی ۱۳۸۹ که برای اولین بار اخباری از مراجعه مردم به مراکز درمانی با علائم شدید سرماخوردگی و آسیبهای ریه در هیات دولت مطرح شد، بیمارانی که به دلیل عفونتهای ریه جانشان را از دست میدادند، اما کسی باور نمیکرد که کرونا راهش را به این زودیها از چین به ایران باز کرده باشد. کیتهای تشخیصی هم وجود نداشت که ورود ویروس مورد تایید بگیرد.
* اما در نهایت ۲۹ بهمن ۱۳۹۸ کرونا در ایران رخنمایی کرد و فوت دو بیمار در قم با کرونای مثبت تایید شد. این بار کیتها موجود شده بودند و ورود ویروس به کشور به صورت رسمی تایید شد. خبری که اضطرابی عجیب را رقم زد چون کرونا با مرگ آمده بود.
* ۳ اسفند ۱۳۹۸ هم وضعیت کشور از نظر ابتلا به بیماری کرونا وارد وضعیت زرد شد.
* ۲۹ اسفند ۱۳۹۸ و با گذشت یک ماه از اعلام رسمی ورود کرونا به کشور ۱۸ هزار و ۴۰۷ نفر به ویروس کرونا مبتلا شدند و ۱۲۸۴ نفر هم جانشان را از دست دادند. هر چند که بعدتر اعلام شد این آمارها چندین برابر بوده و به دلیل کمبود کیتهای تشخیصی، آمار ابتلا و مرگها کمشماری شده. نکته عجیبتر این که بعدها بررسیهای آمارهای ثبتاحوال هم نشان داد که زمستان سال ۹۸، ۶۴۰۰ مرگ اضافی نسبت به سالهای قبل ثبت شده بود که احتمالا به کرونا مربوط میشود.
* اول فروردین ۱۳۹۹ هم اولین طرح قرنطینه در کشور اجرا شد که با جریمههای سنگین ترددهای بین شهری همراه بود. طرحی که منجر به کاهش موارد ابتلا و فروکش پیک اول بیماری در کشور شد. اما دقیقا یک ماه بعد و با رفع محدودیتها، بیماری دوباره اوج گرفت و پیک دوم را رقم زد. پیکهایی که با سویههای متفاوت کرونا (آلفا، بتا، دلتا، اومیکرون و...) ادامه داشت.
* ۲۱ بهمن ۱۳۹۹ اما بارقههای امید در کشور رقم شد، پای واکسن کرونا به ایران باز و اولین مرحله واکسیناسیون کووید-۱۹ با واکسن اسپوتینک روسی آغاز شد. اما واردات واکسن به ایران طی چند مرحله با مشکل همراه شد و وضعیتی بغرنج در پایگاههای واکسیناسیون سراسر کشور رقم زد، پایگاههایی که آبستن اعتراضات سالمندان به عنوان اولین گروه دریافت کننده واکسن بودند و صفهای طولانیای که تشکیل میدادند مورد اعتراض کارشناسان قرار میگرفت، چون احتمال انتقال ویروس و افزایش ابتلای آنها را به شدت افزایش میداد.
* ۱۱ مرداد ۱۴۰۰ اما مشکل دیگری رقم خورد، تامین سرم برای تزریق داروهای کرونا در کشور بحرانی شد و به دلیل مشکل در خط تولید یک کارخانه، مراکز درمانی و بیماران با مشکلات عجیبی مواجه شدند.
* ۳ شهریور ۱۴۰۰ هم در مرگبارترین پیک کرونا در کشور (پیک پنجم با سویه دلتا) رکورد مرگهای روزانه در ایران شکست و به ۷۰۹ نفر رسید و یک روز تلخ برای رسانههای خبری رقم زد.
* ۱۳ آبان ۱۴۰۰ اما اوج تزریق واکسن در کشور بود و یک میلیون و ۶۷۸ هزار و ۶۷ نفر واکسن تزریق کردند.
* ۱۲ خرداد ۱۴۰۱ هم اولین روزی بود که آمار مرگهای کرونا در کشور «صفر» شد، دقیقا ۸۳۱ روز پس از ورود کرونا به کشور.
این روزها اما روایتهای دیگری هم دارد.
اولین خبر با یک توئیت همراه شد، این که دو نفر در قم به دلیل کرونا جان خود را از دست دادهاند. به دکتر جهانپور، سخنگوی وقت وزارت بهداشت زنگ زدم و او هم تایید کرد و گفت که تا یکی دو ساعت دیگر در این باره اعلام رسمی خواهند کرد.
با این که مساله کرونا تقریبا جدید نبود و از چند ماه پیش درباره چین اخبار مختلفی میشنیدیم، اما تصور نمیکردم این میزان ترسناک باشد. همان هفته اول در وزارت بهداشت یک ستاد خبری تشکیل شد و یک اتاق در وزارتخانه به خبرنگاران دادند. از ۹ صبح تا ۸ شب آنجا بودیم. اولش هم چیزی نمیدانستیم و میترسیدیم. ماسک و الکل هم نبود و تنها ژل ضدعفونی کننده در اختیار داشتیم. سفره یکبار مصرف با خودم میبردم و تمام وسایلم را روی آن میگذاشتم. آن زمان میگفتند که ویروس از سطوح هم منتقل میشود. زمانی که کارم تمام میشد، همه جای لبتاپ را با ژل، ضدعفونی میکردم.
تصور ما این بود که کرونا نهایت دو، سه ماه ادامه داشته باشد. میگفتند مثل همه بیماریهای ویروسی با گرم شدن هوا و بعد از بهار کرونا هم میرود. اما تابستان آمد و کرونا بدتر از قبل شد. سختترین روزهایی که همین حالا هم فکر کردن به آن ناراحتم میکند، همان روزهایی است که آمار فوتیها به ۵۰۰، ۶۰۰ و ۷۰۰ نفر رسید.
چندین گروه هم از همه بیشتر عصبانیام میکردند. من هر روز میدیدم که صدها انسان جان خودشان را به دلیل بیماری از دست میدهند اما در این میان کسانی بودند که ماسک نمیزدند. گروه دیگر هم سودجویان بودند که از هر فرصتی برای پر کردن جیبشان بهره میبرند. آن زمان رمدسیویر کم شده بود و ما یک گزارش تصویری از ناصر خسرو گرفتیم. کسانی که در بازار سیاه این دارو را ۲۵ تا ۱۰۰ میلیون تومان میفروختند.
مرگهایی که در اوایل کرونا رقم خورد، عجیب تلخ بودند. من داییام را به دلیل کرونا از دست دادم اما هیچ یک از اعضای خانوادهام نتوانستند در مراسم او شرکت کنند.
اوج امیدواری برای عبور از این شرایط سخت زمانی بود که خبر مطالعه موفق واکسنها منتشر شد. واکسنهایی که به دست مردم رسیدند و آمارهای مرگ را هر روز کمتر میکردند. تنها آرزوی ما این بود که بگوییم کرونا دیگر مرگ نداشته و روزی که خبر زدیم، آمار فوتیهای کرونا صفر شد، روز واقعا قشنگی بود.
یکی از نقاط قوت حوزه خبر در آن روزها، این بود که همه کشور برای اطلاعرسانی بسیج شده بودند. کرونا اولویت کشور شده و شفافیت در اخبار منفی و مثبت هم بسیار زیاد بود.
قبل از این که کرونا به صورت رسمی در ایران اعلام شود، ما اخباری میشنیدیم که بیمارانی با پنومونی ریه فوت میکردند و کسی هم نمیدانست که کروناست. این داستان ادامه داشت. از مسئولان وقت وزارت بهداشت پیگیری میکردیم برای این که بدانیم آیا شرایط تشخیص کرونا در کشور وجود دارد. آن زمان فقط انستیتو پاستور چند کیت تشخیصی داشت و به نظر نمیرسید متولیان حوزه سلامت شدت بحران را رو لمس کرده باشند.
البته بیشتر خبرنگاران این حوزه در جریان بودند که چه اتفاقاتی در دنیا در حال رخ دادن است و خیلی از کشورها آمادهباش هم داده بودند. یادم میآید که یکی از متخصصان سل تازه به ایران آمده بود و با او دیداری داشتم. درباره ویروس کرونا صحبت کردیم و چیزهایی که گفت باعث شد تا خیالم کمی راحت شود. او درباره این که چطور میتوان با برخی اقدامات بدن را تقویت کرد یا چه کارهایی برای پیشگیری انجام داد، مطالبی را عنوان کرد. اما با این وجود چون اعلام رسمی ورود کرونا به کشور با خبر فوت دو نفر در استان قم همراه شد یک وحشت عمومی در جامعه رقم خورد. حتی خود ما هم که با پزشکان مختلف صحبت میکردیم این وحشت را حس کردیم.
وضعیت سختی بود، این که چطور گزارشی بنویسیم یا اطلاعرسانی را به چه نحوی انجام دهیم که این وحشت افزایش پیدا کند. ترس همزمان دیگری هم داشتیم، این که خانوادههایمان مبتلا نشوند. ما دائم در نقاطی بودیم که ویروس در گردش بود و این نگرانی را داشتیم که ویروس را با خودمان به خانه نبریم! شرایط سخت ابتلا و مرگهای ناشی از کرونا ادامه داشت. پیک کرونا هم که آغاز شد، مرگهای یک شیب صعودی وحشتناک گرفت. زمانی که آمار فوتیها از ۷۰۰ نفر گذشت، غمانگیزترین روز کاریام در حوزه رسانه را تجربه کردم. این در حالی بود که میدانستیم این آمار بیشتر است و آنهایی که بدون تست کرونا جان خودشان را از دست میدادند، در این فهرست جایی نداشتند.
آنقدر میزان اخبار بالا بود که یک روز رکورد مصاحبه را زدم و ۸ تا مصاحبه گرفتم. اتفاق جالب اینجا بود که خودمان مطالب را منتشر میکردیم و بعد خانوادههایمان همانها را به عنوان توصیه برای ما میفرستادند که مثلا از خودمان مراقبت کنیم. ماههای ابتدایی که کرونا در کشور آغاز شد، مرگهای غریبانه بیماران یکی از تاسفبارترین شرایطی بود که به چشم دیدیم. من به عنوان خبرنگار در زلزله بم، کرمانشاه و سیل لرستان هم بودم، اما کرونا چیزی دیگری بود و کسی نمیتوانست حتی برای عزیز از دست رفتهاش سوگواری کند.
با وجود تمام این سختیها اما امیدواری عبور از این شرایط با من بود، ارتباط و مصاحبه با متخصصان باعث شده بود که بدانیم ویروس برای بقای خودش ناچار است که ضعیف شود و افراد کمتری را بکشد.
در دوره کرونا یکی از بهترین شرایط همکاری بین خبرنگاران حوزه سلامت و متولیان نظام سلامت شکل گرفت که به مدیریت بحران کرونا در جامعه کمک قابل توجهی کرد.
قبل از این که ویروس کرونا وارد ایران شود، ما اخباری را درباره شیوع آن در چین پیگیری و منتشر میکردیم. سعی میکردیم ترس و واههه به مردم منتقل نشود، اما فضای خودمان هم ابهام داشت. اخبار دقیق و ملموس از چین نمیآمد و متخصصان ما هم در همین فضا بودند. عصر ۲۹ بهمن دو مورد بیمار مبتلا به کرونا در قم تایید شدند و فضای نگرانی بیشتر شد. مشخص نبود که وضعیت بیماری در آینده چگونه خواهد بود و ما هم سعی میکردیم که خودمان را آرام نگه داریم.
اوایل ماسک هم نمیزدیم و بعد از اعلام سازمان جهانی بهداشت ماسک برای ما هم الزامی میشد. آن روزها دائم در وزارت بهداشت و اتاق خبر آنجا مستقر بودیم. استرس عجیبی داشتیم و ترس از این که ویروس را به هر طریقی به خانوادههایمان منتقل کنیم. استرس مداوم در طول روز باعث شده بود که شبهای کابوس ببینم. هر بار که آمار فوتیهای کرونا عدد بالاتری پیدا میکرد، حالم بدتر میشد. روزی که مرگها به ۷۰۰ رسید خبرش را با گریه نوشتم. نمیدانستم قرار است چه بر سرمان بیاید.
مشکل اینجا بود که مردم و اطرافیان از ما سوال میکردند اما به چیزهایی که به آنها میگفتیم، اعتماد نداشتند. بازار اخبار فیک و شایعات داغ شده بود و باور مردم این بود که ویروس آزمایشگاهی است و عمدا وارد دنیا شده است. خود مسئولان هم در جریان آن هستند.
زمزمههای واکسن که مطرح شد امیدمان بیشتر و با واردات و آغاز واکسیناسیون هم خیلی امیدوارتر شدیم. چون آمار فوتیها در حال کاهش بود و از پیکهای مرگبار کرونا هم خبری نبود.
یکی از شرایطی که باعث شد آن روزهای سخت به ویژه در ابتدا راحتتر سپری شود، همکاری خوب وزارت بهداشت برای اطلاعرسانی بود. مسئولان دغدغه داشتند و جوابگو بودند. اما به تدریج که پیش رفتیم انگار فضا عادی و این اطلاعرسانی کم شد. حتی در پیکهای آخر کرونا که آمار ابتلا و مرگها افزایش پیدا کرده بود، دسترسی به مسئولان بحرانی شده بود و پاسکاری میکردند. به نظر میرسید که به دلیل ملتهب شدن جو جامعه آنها این ترس را داشتند که چیزی بگویند و مسئولیت آن به گردنشان بیفتد.
با این که دوران کرونا جزو روزهای سخت کاری خبرنگاران حوزه سلامت بود اما همدلی قابل تحسینی بین بچههای خبرنگار شکل گرفته بود که شاید هیچ زمانی تکرار نشود. همه دغدغهاطلاع رسانی به مردم را داشتند و تلاش میکردند که به نوعی اخبار را به مردم منتقل و آنها را آگاه کنند تا کمتر باعث ابتلا و مرگشان شود.
اطلاعرسانی چینیها درست نبود
زمانی که ورود کرونا در کشور تایید شد رادیو سلامت به عنوان یکی از منابع اصلی اطلاعرسانی مطرح بود و به همین دلیل باید هر روز به ستاد کرونای استان تهران میرفتم تا اخبار را به سرعت اعلام کنیم. از هفت صبح تا هفت شب در ستاد بودیم و دائم جلسه برگزار میکردند. نهادهای زیادی در این ستاد حضور داشتند، از دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی تا شهرداری، پلیس، زندانها و سازمانهای بیمهگر. هر بخشی که به نوعی به سلامت مرتبط بود در اینجا یک نماینده داشت. مدیران بیمارستانها و متخصصان حوزه سلامت هم حضور داشتند. هماهنگی خیلی خاصی آن زمان بین دستگاهها رخ داد و حتی شرکتهای خصوصی هم بودند.
آن زمان به دلیل طرحهای قرنطینه معیشت خیلیها با خطر مواجه شد و تعدادی از آنها دستفروشان نیازمند بودند. در این ستاد تصمیم گرفته شد که برای آنها بسته معیشتی آماده شود که برای اولین بار در ایران رخ داد. این هماهنگی و نظم کاری در آن برهه خیلی کمک کرد که کرونا بهتر مدیریت شود.
حتی در یکی از جلسات تصمیم گرفتند که زندانیان با جرائم مالی کمتر آزاد شوند چون باید جمعیت زندانها کمتر میشد.
مشکل اصلی اینجا بود که اطلاعات تا پیش از این از سوی چینیها به خوبی منتقل نشده بود. اینطور میگفتند که بچهها مبتلا نمیشوند اما از همان ابتدا هم ابتلا بچهها به کرونا وجود داشت و هم مرگ آنها گزارش میشد.
در ستاد کرونای تهران تقریبا ۵۰۰ نفر حضور داشتند و در میان آنها متخصصان عفونی و روسای بیمارستانها هم حضور داشتند. چون برخی افراد مبتلا شده بودند، به ما ماسک میدادند و من علاوه بر آن چندین لایه دستمالکاغذی و ماسک هم میزدم که مبادا مبتلا شوم. یادم میآید که روزهای اول بیشتر از ۱۲ ساعت چیزی نمیخوردم و ماسک را به هیچ عنوان برنمیداشتم. یک شب قندم به شدت افت کرد و آن زمان دکتر زالی، رئیس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی به من گفت غذایی که داغ باشد، ویروس در آن کشته شده است. همین حرف باعث شد که شرایط کمی بهتر شد و تقریبا دیگر به شرایط عادت کرده بودیم.
واقعیت این بود که در همان روزهای سخت هم این امیدواری در من وجود داشت که اتفاقی برای عبور از این بیثماری رخ خواهد داد، اما فکر نمیکردم که آن اتفاق واکسن باشد و به این سرعت ساخته شود. این در حالی بود که همین حالا هم برخی بیماریهای ویروسی مثل ایدز هنوز واکسن آن ندارند و دارو برای کنترلشان موجود است. اما برای کنترل کرونا داروی موثر نداریم و واکسن آن در اختیار دنیا قرارگرفت.
برای اطلاعرسانی درباره کرونا هیچ محدودیت و سانسوری نداشتیم اما وظیفه ما بود که امید در جامعه را زنده نگه داریم. هر روز آمار مرگ و میر اطلاعرسانی میشد که آمار کلی نبود و همان زمان هم میگفتند که آمارها بالاتر است. اما ما به جای تمرکز بر آمار مرگ، روی بهبودیافتهها تمرکز داشتیم.
[۲۹ بهمن ۱۳۹۸؛ کرونا با مرگ آغاز شد | عشق و ترس سالهای کرونا از زبان روایان سلامت]
مشکل اینجا بود که دولت ابتدا محدودیتهایی را برای کنترل بیماری در نظر گرفت اما مردم آن را قبول نمیکردند و میگفتند که میخواهند آنها را به دلایل دیگر خانهنشین کنند. حتی در عید نوروز ۹۹ هم با وجودی که تردد بین شهری ممنوع شده بود اما مردم مقاومت میکردند و درگیریهایی هم وجود داشت. در نهایت هم مجبور شدند که جریمههای سنگین بگذارند تا ترددها کمتر شود. برخی هم مراقبت نمیکردند و با افزایش آمار فوتیها بالاخره خطرناک بودن شرایط را متوجه شدند و تا موج سوم و چهارم این ترس ادامه داشت. اما بعد از این که ۵۰درصد جمعیت مبتلا شدند این ترس و وحشت هم از بین رفت. مردم میگفتند که با هر نوع مراقبت و خانهنشینی در نهایت ما بیمار میشویم و احتمالا میمیریم! خدا را شکر که واکسن در همان زمان آمد و اول کادر درمان واکسینه شدند و سپس از شهریور واکسیناسیون عمومی آغاز شد.