شاید شما هم زمزمههای سرو الکل در برخی رستورانها و کافههای تهران را شنیده باشید، اما هیچوقت کسی خیلی دقیق به ماجرا ورود نکرده و تقریبا همه از شنیدههایی که معمولا بقیه تعریف کردهاند، حرف میزنند. خبرنگار تبیان در قالب دوربین مخفی به دنبال پیدا کردن این رستورانها رفت و نتایج جالبی هم پیدا کرد.
تبیان گزارش داده است: جرقه پیگیری ماجرا که در ذهنمان خورد، پیدا کردنش آنقدرها هم سخت نبود. از چند دوست و آشنا پیگیری کردیم و در نهایت به اسم چند رستوران رسیدیم. به اولی خیابان بلوار نلسون ماندلا (جردن) سر زدیم. محیط خوشزنگولعابی داشت که حتی وسط هفته هم نیمی از میزهایش پر بودند. از مشتریها و البته قیمت غذاهای منو سطح رستوران هم مشخص بود. همهچیز خیلی شیک بود! کمی که با پیشخدمت گرم گرفتیم و صحبت کردیم، با اشاره به «سینی مزه» داخل منو، پرسیدیم که «وقتی این هست، درینکش را هم دارید؟» که در جواب اینکه خودمان نداریم، ما را به یک کافه در شمال تهران راهنمایی کرد و حتی آشناییت هم داد که آنجا مشکلی نداشته باشیم.
برنامه را برای چند روز بعد گذاشتیم، به کافهرستوران مدنظر در اندرزگو رسیدیم. وقتی وارد کافه شدیم، دقیقا مانند این بود که وارد یک دنیای جدیدی شدیم که جدا از این شهر و آدمهایش است. در و دیوار سیاه با نورپردازی بنفش با نور خیلی کم و از مهمتر دیجی حاضر چشممان را جلب کرد. صدای موسیقی به قدری بالا بود که برای حرف زدن معمولی باید داد میزدیم و با وجود اعتراض چندین باره ما به صدا، تغییری در فضا ایجاد نشد. شکل و شکایل کافه دقیقا شبیه به بارها و دیسکوهای اروپایی بود، با این تفاوت که اینجا مرکزی برای رقص نبود و همه میزها هم قلیون داشتند. منوی کافه خوراکی دندانگیری نداشت، البته نکته مهم این بود که دستکم تا ساعت ۱۱ شب که ما آنجا بودیم، کسی غذا یا خوراکی خاصی سفارش نداد؛ قلیون و چایی و البته نوشیدنیهای رنگی بیشترین چیزی بود که روی میزهای مختلف دیدیم.
وقت سفارش بود؛ آشناییت همان اسم و رستوران قبلی را دادیم، از دیدنمان خوشحال شد و گفت هرچه نیاز دارید، بگویید. در جواب گفتیم که «دنبال درینک هستیم!» با خندهای گفت «هر موقع اوکی بود، هستم خدممتون!» گفتیم با شام و خیالمان را راحتتر کرد که نوشیدنی خوبی به دستمان میرساند.
به همین راحتی! در یکی از کافهرستورانهای تهران و بدون اینکه به اطراف چشم بیندازیم که کسی نبیند و نگران باشیم مشکلی پیش بیاد، مشروب سفارش داده بودیم!
کمی بعد دو موکتل با مشروبات الکلی سر میزمان بود. بوی محتویاتش تا ته بینیمان رفت. ما ماندیم و دو موکتل که وقتی کمی چشم گرداندیم، شبیه به نوشیندنیهای بقیه بود. اینجا پاتوق بود؟ اولین سوالی که از ذهنمان گذشت همین بود. جوابش این بود «احتمالا»
بیشترین چیزی که ذهنمان را درگیر کرده بود، این بود که بررسی و پیدا کردن این رستورانها آنقدرها سخت نیست. راحتتر از چیزی که خودمان تصور میکردیم. با دوبار پرسوجو به نتیجه رسیدیم و دو موکتل روی میزمان بود و با عبارت «خوب همش بزنین» دنبال جلب رضایتمان بودند.
اگر از قیمتش بخواهید، دست آخر هر کوکتل برایمان ۲۵۰ هزار تومان آب خورد. سرانجام دو لیوان روی میز هم به گلدان بغل دستمان ختم شد!