سال۹۸ مأموران پلیس تهران از قتل مرد جوانی در یک کارگاهی در غرب پایتخت باخبر شده و به محل حادثه رفتند. شواهد نشان میداد آن مرد که بهنام نام داشت بر اثر ضربات چاقو در کارگاهش کشته شده و دو خودروی او نیز سرقت شدهاست. با انتقال جسد به پزشکی قانونی، تحقیقات برای یافتن عامل یا عاملان قتل آغاز شد. در روند تحقیقات بود که مأموران دریافتند شب حادثه یکی از دوستان بهروز به نام پیمان به کارگاه آمدهبود، اما همزمان با قتل بهروز متواری شده بود. با به دست آمدن این اطلاعات پیمان به عنوان اولین مظنون تحت تعقیب قرار گرفت و مدتی بعد از حادثه در یکی از شهرهای شمالی در حالیکه سوار بر یکی از خودروهای مقتول بود شناسایی شد. با دستگیری مرد جوان وی به تهران منتقل شد و در روند بازجوییها به قتل دوستش به خاطر اختلاف حساب مالی اعتراف کرد. متهم بعد از بازسازی صحنه جرم راهی زندان شد و پرونده بعد از صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. مرد جوان در اولین جلسه محاکمه مقابل هیئت قضایی شعبهدوم دادگاه قرار گرفت.
با اعلام رسمیت جلسه، اولیایدم درخواست قصاص کردند. در ادامه متهم ۳۲ساله در جایگاه ایستاد و با اقرار به جرمش در شرح ماجرا گفت: «اهل چابهار هستم و دو همسر و یک فرزند دارم. در سیستان و بلوچستان تولیدی ادویه داشتم و مدتی بود پیگیر بودم برند ادویهام را ثبت کنم، اما به خاطر فقر مردم سیستان و بلوچستان نمیتوانستم برندم را در آنجا ثبت کنم به همین خاطر بیشتر اوقات به پاکستان و افغانستان میرفتم.»
متهم ادامه داد: «بهروز از دوستانم بود. او در کارگاهش دستگاه تجزیه عکسهای رادیولوژی و سی تی اسکن داشت. من در سفرهایی که به کشورهای پاکستان و افغانستان داشتم عکسهای رادیولوژی و... را میخریدم و با خودم به تهران میآوردم و به بهروز میدادم. بهروز آن عکسها را تجزیه میکرد و به خاطر داشتن نقره بعد از استخراج آب، آنها را به عنوان سوخت برای دستگاههای جوشکاری دریایی به مشتریان میفروخت. بهروز همراه پسرش در کارگاه کار میکرد. من هم بیشتر با پسر او کار میکردم، اما چند سال قبل پسر بهروز فوت کرد به همین دلیل رابطه کاریام با بهروز بیشتر شده بود تا اینکه او برای انجام کاری ۱۵۰میلیون تومان قرض گرفت. مدتی گذشت، اما از پرداخت آن خبری نبود. چند بار با بهروز تماس گرفتم و طلبم را درخواست کردم تا اینکه آخرین بار مرا به کارگاهش دعوت کرد و خواست به تهران بروم. قرار ملاقات ما در کارگاه بود تا بدهیاش را با من تسویه کند.»
متهم در خصوص قتل گفت: «چند روز قبل از حادثه به کارگاه رفتم و چند روزی آنجا ماندم، اما خبری از پول و تسویه حساب با من نبود. روز حادثه از بهروز خواستم تا هر چه زودتر بدهیاش را بپردازد تا کارگاه را ترک کنم، اما او عصبانی شد و شروع به فحاشی کرد. او میگفت: چند روز در کارگاه مزاحمش شدهام و او را از کار انداختهام! این حرف مرا عصبانی کرد و گفتم به خواسته خودش آنجا هستم و همین بهانه بحث و درگیری بین ما شد. بهروز از شدت عصبانیت شروع به فحاشی کرد و به طرف من چاقو کشید. این شد که در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم و در حال خودم نبودم که چاقو را از او گرفتم و ضربهای به او زدم.»
متهم در حالیکه سرش را پایین انداختهبود، گفت: «بعد از قتل همراه دوستانم دو خودروی مقتول را سرقت کردیم سپس یکی از آنها را در راهآهن تحویل دادم تا به چابهار ببرند و با خودروی دیگر به شمال رفتم تا آن را بهفروشم که دستگیر شدم. از قتل دوستم پشیمانم. باور کنید مقتول خیلی عصبانی بود و قصد داشت با چاقو مرا بکشد. اگر او را نمیزدم شاید الان من در این دنیا نبودم و او به جای من محاکمه میشد. پشیمانم و درخواست گذشت دارم.»
در پایان هیئت قضایی بعد از شنیدن دفاعیات وکیل متهم جهت صدور رأی وارد شور شد.