منشی
  • دختر جوان در حالی که اشک می ریخت روبروی افسر پرونده نشسته بود، گفت: زمانی که از دانشگاه دانش آموخته شدم، اصرار داشتم تا به شغلی مشغول شوم. این در شرایطی بود که به خاطر بلندپروازی هایم نمی‌توانستم ازدواج کنم و هر کدام از خواستگارانم را به بهانه ای رد می‌کردم.

  • زن و مرد کنار هم نشسته بودند، اما دنــــــــــــــــــــیای ذهنی آن­ها فرسنگ‌ها از هم دور بود. صورت تکیده و موهای جوگندمی مرد در مقابل چهره جوان زن، فاصله سنی میان آنها را بخوبی آشکار می‌کرد. تا چند سال پیش رابطه­‌ای کاری در حد منشی و مدیرعامل داشتند، اما در آغاز فصل سرما به‌عنوان زن و شوهر در دادگاه حاضر شده بودند.