![داستان زنی که ادعا میکرد حضرت زینب است](https://cdn.afkarnews.com/thumbnail/MeLy8db0VDTK/avqJ8gmAX9Ct66DbrkgXvB2KFhuCUyHYFkaA3XV6CbAztNF2i8ftmhb60qlFCOo2WdoMjIi96pwZm-nOISMI6e_57f5GRNOGzfodMt3ZtyvbIRG-CqLs8A,,/%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%A8.jpg)
داستان زنی که ادعا میکرد حضرت زینب است
در ایام متوکل عباسی زنی ادعا کرد که من حضرت زینب هستم و متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از آن زمان سالهای زیادی گذشته است.
در ایام متوکل عباسی زنی ادعا کرد که من حضرت زینب هستم و متوکل به او گفت: تو زن جوانی هستی و از آن زمان سالهای زیادی گذشته است.
ستمی که بر امام هادی(ع) وارد میشد، سبب شد صبر حضرت کم شود و علیه متوکل چنین دعا کند: «و قدْ قلَّ صبری و ضاقت حیلتی»؛ خداوند دعای آن حضرت را مستجاب کرد و بعد از این دعا متوکل سه روز بیشتر زنده نبود.
هر که از خدا پروا نماید از او پروا کنند و هر که از خدا فرمان بَرد از او فرمان بَرند و هر که از خالق اطاعت کند از خشم مخلوق ترسی به خود راه ندهد و هر که آفریدگار را خشمگین سازد پس باید مطمئن باشد که به خشم آفریدگان دچار آید.