شیوع ویروس کرونا در جهان بسیاری از حقایق گمشده در هزار توی روابط سیاسی و اقتصادی جهان را آشکار کرد و نشان داد دنیا آنطور که ما میشناختیم نبوده و از این پس نیز آنطور نخواهد بود که تا پیش از این به یاد میآوردیم. متخصصان و نظریهپردازان حوزه روابط بینالملل و علوم انسانی نیز این روزها هر کدام به ارائه نظرات جدیدی در حوزه جهان پساکرونایی میپردازند. آنها با بررسی اتفاقاتی که در طول تقریباً 2 ماه گذشته در تاریخ جهان افتاده است، میخواهند به این نتیجه برسند که جهان پیش از کرونا دقیقاً چه شکلی بوده، چه فرآیندی را از نظر سیاسی و روابط بین دولتها و ملتها طی میکرده و قرار است چه ویژگیهایی در جهان پساکرونا داشته باشد.
چند مسأله در این میان بسیار واضحتر از تمام فرضیات و نظریههای دیگر است. سیستم فعلی مدیریت در مسأله شیوع بیماری «کووید-19» نشان داد بسیار ناتوان، فاسد، درهمپیچیده، ضعیف و بیقانون است. نظریهپردازان روابط بینالملل به این نتیجه رسیدهاند سالها نظریهپردازی در این حوزه، که از فاصله بین دو جنگ جهانی آغاز شده بود و با شکلگیری سازمان ملل بعد از جنگ دوم جهانی به نقطه اوج خود در رسیدن به نظریات مبتنی بر همکاریهای بینالمللی و گسترش لیبرالیسم در جهان رسیده بود، هماینک بیشتر از هر زمان دیگری در دنیا ضعف و ناتوانی خود را به نمایش گذاشته است. شاید از نظر برخی متخصصان این حوزه زود باشد که از فروپاشی پایههای نئولیبرالیسم و سیستم سرمایهداری در جهان پساکرونایی صحبتی به میان آورد اما ظهور یک «پاندمی جهانی» کافی بود که نشان دهد نشانههای این فروپاشی بسیار واضحتر و آشکارتر از قبل، قابل مشاهده است.
پروفسور«نوآم چامسکی» زبانشناس، فیلسوف و نظریهپرداز معروف آمریکایی بیان کرده است: بحران سلامتی که ویروس کرونا برای بشر امروز ایجاد کرده، بسیار خطرناک و جدی است و ممکن است عواقب وخیمتری در آینده به بار آورد اما این بحران موقت است و در نهایت برطرف خواهد شد، در حالی که ما با 2 بحران دائمی بسیار خطرناکتر و جدیتر که هستی بشر را به یکباره از میان برمیدارد، روبهرو هستیم؛ این 2 بحران یکی جنگ هستهای است و دیگری گرم شدن کره زمین.
او این تهدیدات را اما نه تهدیدات اصلی، بلکه تهدیداتی میداند که در ادامه تهدید اصلی برای بشریت هستند؛ نئولیبرالیسم: «باید اذعان کرد این تهدیدات اعم از بحران کرونا، جنگ هستهای و گرم شدن کره زمین تهدیداتی است که به دلیل اعمال سیاستهای نئولیبرالیسم ایجاد شده است و روزبهروز نیز شدت خواهد یافت».
او معتقد است بعد از نئولیبرالیسم، پدیده بعدی که جان انسانها را در خطر قرار داده، وجود رهبرانی مانند ترامپ در دنیاست که با رفتارهای بیمارگونه خود جهان و انسان را با خطرات متعددی مواجه میسازند: «در حال حاضر سرنوشت ما در دستان دلقکهای بیمار اجتماعی مانند ترامپ و متحدان همفکرش در جهان قرار دارد. برای مثال، قدرت آمریکا بسیار فراگیر است، زیرا آمریکا تنها کشوری است که حداکثر فشارهای روانی و تحریمهای اقتصادی را بر سایر کشورها مانند ایران و کوبا اعمال کرده است و دیگر کشورها (بویژه کشورهای اروپایی) را مجبور کرده تا از سیاستهای غیرانسانی آن پیروی کنند».
* نقشه برای نجات نئولیبرالیسم
البته در مقابل عده دیگری از نظریهپردازان غربی نیز هستند که در چنین شرایطی که شکست و فروپاشی نظام سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی فعلی جهان آشکار شده است، باز هم تلاش دارند با توجیه رفتارها و اقدامات دولتهای لیبرال غربی نقشهای برای نجات نئولیبرالیسم از دام کرونا طراحی کنند. «فرانسیس فوکویاما» در یادداشتی در روزنامه آتلانتیک به این پرسش پاسخ داده است که چرا در مبارزه با ویروس کرونا و تبعات آن، مردم جهان تفاوتی بین دولتها مشاهده نمیکنند. او در واقع تلاش کرده است راهی برای توجیه اقدامات دولتهای غربی در بیتفاوتیشان نسبت به جان مردمشان پیدا کند و بدین ترتیب نئولیبرالیسم را با تمام ضعفها و کاستیهای وحشتناکش که مردم را با پدیدار شدن ویروس کرونا به موجوداتی بیارزش تبدیل کرده است، از تمام اتهامات تبرئه سازد.
فوکویاما به این موضوع پرداخته که کرونا موضوعی فراگیر برای همه دولتهاست و نوع مواجهه این دولتها نیز کموبیش به یک سمت و سو رفته است. برخی دولتها از ابتدای امر با تحدید آزادی بیان و ایجاد محدودیت برای رسانهها، اجازه انتشار حقایق راجع به این بیماری را به شهروندانشان ندادند و برخی دولتها نیز برای جلوگیری از آسیب دیدن اقتصاد (در واقع سیستم سرمایهداری) و حفاظت از منافع شخصی خود احساس کردند بهتر است نشان دهند همه چیز را تحت کنترل دارند.
فوکویاما در نهایت برخورد یکسان حکومتهای مختلف با ویروس کرونا و تبعات آن را یک امر طبیعی تلقی و بیان میکند عامل تعیینکننده مهم در مقابله با بحران نه نوع رژیم، بلکه ظرفیت دولت در مقابله با این بحران است و اگر ظرفیت دولت کم باشد دروغگوییها نیز آغاز میشود!
او بلافاصله این نظریه را مطرح میکند که نوع حکومت نمیتواند معین کند یک دولت تا چه حد میتواند در مقابله با ویروس کرونا موفق باشد، بلکه این میزان اعتماد مردم به رژیم و حکومت است که نقشی تعیینکننده را در این میان بازی میکند. او با این کار عملاً بار هر گونه مسؤولیت در اینباره را از دوش دولتهای غربی برمیدارد و با اشاره به اینکه مردم به افرادی مانند ترامپ اعتماد ندارند، فرد و نه سیستم (سیستم دموکراسی غربی مبتنی بر سیستم اقتصاد سرمایهداری) را عامل اصلی ناکامی دولتهای غربی در مقابله با یک بیماری همهگیر جهانی میداند.
* آینده نامعلوم همکاریهای بینالمللی
مهمترین مشخصه نظامهای لیبرالی همکاریهای بین آنها بود. این همکاریها که مهمترین سمبل آن، سازمانهای بینالمللی و بویژه سازمان ملل بود، هماینک به یکجانبهگرایی آمریکایی و انزوای دیگر کشورها تبدیل شده است. یکی از کشورهایی که میتوانست تضمیندهنده ادامه همکاری بینالمللی - حداقل بین دولتهای غربی- باشد، ایالاتمتحده بود. آمریکا کشوری بود که در بحران اقتصادی سال 2008 توانست رهبری خود بر کشورهای غربی را در شرایط بحرانی به اثبات برساند اما در این بحران، به انزواگرایی و تحقق شعار «اول آمریکا» رو آورد و عملاً جهان را به سمت واقعگرایی تهاجمی که نظریهپردازان روابط بینالملل سالها تلاش میکردند نشان دهند نظریهای قدیمی و منسوخ است، رهنمون کرد. «استفن والت» استاد و نظریهپرداز معروف روابط بینالملل در مجله فارینپالیسی دقیقاً به همین مسأله اشاره کرد و نوشت: «جدا از شعار «بازگشت عظمت به آمریکا»، باخت سنگین این سیاست (شکست آمریکا در مواجهه با بحران کرونا) موجب میشود شهرت ایالاتمتحده به کشوری که میداند چطور کارها را درست انجام دهد، بیش از پیش لکهدار شود».
بلایی که مدیریت ترامپ بر سر همکاریهای بینالمللی آورد، عملاً دنیا را به گردنه راهزنانی تبدیل کرد که هر کدام برای رسیدن به غنایم بهداشتی بیشتر حاضرند هر کار غیرقانونی و غیراخلاقی را انجام دهند. به قول والت، تا پیش از کرونا، «صاحبنظرانی نظیر تام فریدمن، ایالاتمتحده را تنها مدل ممکن برای جهانی میدیدند که به سمت جهانی شدن در حرکت است و به کشورهای مشتاق میگوید اگر میخواهند موفق باشند باید «روپوش طلایی» را بپوشند و بیشتر و بیشتر شبیه آمریکا شوند». اما بعد از کرونا تازه آمریکا با این سؤال روبهرو شده است که مشکل اصلیاش در تبدیل نشدن به الگوی مدیریت جهان چه بوده است؟ والت در مقاله خود بیان کرده است: «بخشی از مشکل، گستاخی و غروری است که از تاریخ فوقالعاده محبوب آمریکا به جا مانده است. آمریکا تاکنون خوششانسترین کشور در جهان معاصر بوده و تصور میکرد این موفقیت جزو حقوق ذاتی است نه چیزی که باید به دست آورد و از آن مراقبت و محافظت کند و با این بیخیالی، تمایل به قمار بر رهبری نیازموده شکل گرفت، بهرغم همه هشدارهایی که در بالا وصف آن رفت».
حالا آمریکا که خود نمادی از بیتدبیری در حل مشکلات داخلیاش شده و اعتقادی به همکاریهای بینالمللی نیز ندارد، در گوشهای از جهان با انزواگرایی خود دست و پنجه نرم میکند و در این گوشه جهان نیز هر کدام از کشورها سعی دارند با نظم تازهای که «کرونا» برای آنها به ارمغان آورده، نظریهپردازیهای جدیدی ارائه کنند.
* ما و دنیای پساکرونا
چامسکی نیز معتقد است با پایان یافتن بحران کرونا، مردم جهان باید تصمیم بگیرند که بر اساس چه الگو و عقیدهای میخواهند آینده خود را بنا سازند، زیرا هماینک مشخص است که منشأ همه نابسامانیها و مشکلات عمیق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بهخاطر اعمال سیاستهای نئولیبرالیسم و بازار جهانی است. برای مثال، از مدتها پیش نئولیبرالیسم میدانست یک بیماری فراگیر و کمی متفاوت با بیماری سارس که گونهای از کروناویروس است، از راه خواهد رسید و جهان را مبتلا خواهد کرد. سیاست نئولیبرالیسم میتوانست برای پیشگیری از این بیماری دست به کار شود و واکسن آن را تهیه کند اما کمپانیهای خصوصی داروسازی همراه با لابیهای وابسته، برایشان ساختن انواع کرمپودرهای جدید سودآورتر از ساختن واکسن کروناست.
بنابراین لحظات کنونی یکی از مهمترین لحظات تاریخ بشر است. این لحظات نه فقط به دلیل مقابله با ویروس کرونا، بلکه برای آگاهی از نقصها و عیوب نظامهای جهانی و نارسایی عملکرد سیستم اقتصادی آنهاست که باید برای بهبود آینده بشریت تغییر کنند. بنابراین ویروس کرونا یک هشدار و زنگ خطر برای جلوگیری از فجایع آینده است. به عبارت دیگر، بیتوجهی به این هشدار و عدم واکاوی و جستوجوی ریشههای چنین بحرانهای فراگیری، بدون شک آینده وخیمتری را برای ما رقم خواهد زد.
ثمانه اکوان