نقد توئیتهای منتقدین به ایستگاه پایانی خود رسید.
اخبار فرهنگ و هنر-فیلمهای اکران شده در آخرین روز از جشنواره فیلم فجر در سینما ملت، سینمای اصحاب رسانههای عبارتند بودند از سینما شهرقصه ساخته کیوان علیمحمدی و خورشید از مجید مجیدی.
#سینما_شهر_قصه
جبارآذین: سینماشهر قصه یک کمدی عاشقانه دیدنی و سرپا و حرکتی روبه جلو برای تسلط بر ابزار سینما توسط سازندگان دیگر اندیش آن است این فیلم سینما در سینما است.
سهیل کریمی: بازیهای فاجعه، صداگذاری داغان. گریم مضحکه و سناریوی پرت. دیالوگها زرت ظاهراً جدول هیأت انتخاب این قدر خالی مانده بود که بعضی جاها برای حلال کردن حق داوریشان مجبور به شیر یا خط شدند.
رضا ساکی: سینما شهر قصه را دیدم. کاش پدرم زنده بود و با هم میدیدیم.
بهنام قاسمی: اصل حرف فیلم سینما شهرقصه، بحث قدرشناسی است. اینکه جایگاه کنونی سینمای ما در دنیا وامدار خشت خشت فیلمهایی است که در تاریخ سینمای ما ساخته شده. فیلم در دل قصه زندگی جوانی عاشق سینما ما را در سفری رویایی همراه خود میکند و اشکها و لبخندهای کاراکترهای فیلم را به ظرافت با گریهها و خندههای بازیگرانی از گذشته تا حال سینمای ایران پیوند میزند.
امیررضا مافی: سینما شهر قصه فیلمی برای ادای دین به سینما است. با خلاقیت و جسارت بسیار. برای اینکه بدانیم سینما راه گفتگوی مردم ما است.
علیرضا مجمع: سینما شهرقصه نوستالژی سینما است، تاریخ سینمایایران و اندکی شعله و سینمای هند. به این فیلمها هم نیاز داریم. قصهای شیرین که به بهانه سینما یک روند تاریخی را بیان میکند.در کل فیلم حس خوبی را منتقل میکند، هر چند قصد ندارد تحلیل کند و نمیکند. در سطح میماند و لذت میبرد از حضور سینما.
#خورشید
مهرزاد دانش: خورشید، بهترین فیلم مجیدی بعد از بچههای آسمان است؛ بازگشت به ایده و قصه پختگی کودکان رنجور، فارغ از تحمیل نمادهای معنوی گلدرشت. با این حال، نیاز جدی به یک ویرایش اساسی دارد. زمان کشدار و صحنهها و موقعیتهای مازاد در فیلم کم نیستند.
تقی فهیم: فولاد چگونه آبدیده شد؛ خورشید/ مجید مجیدی از چند فیلم اخیرش فاصله گرفته، ولی هنوز در یک قدمی بچههای آسمان میایستد، پختهتر در دکوپاژ و دقت در میزانسنهای سخت، اما در ایجاد حس کم میآورد. فیلم خورشید را باید دید، حتی اگر در گرایش اجتماعی چیزی فراتر از فضاها و مضامین این سالهای سینمای ما نباشد، ولی در عبور از این تکرار، بیتردید با تازگیهایی همراه است.
مجیدی قهرمان نوجوانش را وارد تونلی میکند که خروجش منتهی به تعالی روح و فکرش میشود، عبور از طاقت فرسا و دست در پلشتیاش، با جریان آبی به زندگی باز میگردد که یک قد و قامت بزرگتر شده است. اینجا دیگر از ماهیهای قرمز خبری نیست، کفترهایی نوید سازند که بال بال صلح و سفیدی منتشر میکنند.
مجیدی همچنان در بازیگری از نابازیگران سرآمدتر است تا حرفهایها، ولی نصیریان و عزتی و بقیه هم کم نمیآورند و در دل یک فیلم اجتماعی، وجه ملودرام آن را تشدید میکنند تا قهرماناش از هزارتوی مناسبات استثمارگرانه به کرسی درک گنج اصلی دست یابد. خورشید گاهی شورشی میشود اما در جا میزند. اعتراضش از نوع فریاد زدن برای درک کودکان کار توسط مدعیان عدالت است. خورشید به نوعی از سینمای حس و عقل، توامان نزدیک میشود . این چیز کمی نیست، پس حداقل از دیدنش پشیمان نمیشوید.
سعید مستغاثی: بچههای زیرزمین/ دهمین فیلم بلند سینمایی مجید مجیدی در مقام کارگردان، پس از پروژه سنگین "محمد رسول الله"(ص) و فیلم "آن سوی ابرها" که در هندوستان ساخته بود، درباره کودکان کار و آرزوها و مشغله ها و معضلات آنها است.
مجید مجیدی در فیلم خورشید ، طبق عادت فیلمسازیاش، پروداکشن و تولید سختی را پشت سر گذارده و مثل همیشه سعی کرده کارگردانی قابل قبولی ارائه دهد. اما فیلم خورشید دارای دو بخش تفکیک شدنی و مجزا از کار درآمده است و همین، فیلم را حتی در صحنههای تعلیق آمیزش از نفس میاندازد. یک بخش، قسمتهایی که علی و دوستانش در حال کند و کاو در زیر زمین هستند و بخش دیگر که گویا قرار است به پس زمینههای خانوادگی و شغلی هریک از بچه ها بپردازد اما در مسائل حاشیهای درجا زده تا حدی که این قسمتها از خسته کنندهترین بخشهای کار از آب در میآید. علیرغم آنکه صحنههای جستجوی گنج بسیار باورپذیر و پرتعلیق به نظر میرسند.
مجیدی در بچههای آسمان، محل آزمون همه غیرت و همت پسر بچهای برای خریدن کفش خواهرش را تلاش برای سوم شدن در یک مسابقه دو قرار میدهد و حاصلش پاهایی ورم کرده است که ماهیهای قرمز کوچک به دورش میچرخند. اما اینک دیگر نه علی فیلم خورشید آن علی بچههای آسمان است و نه فضای داستان، آنچنان معصومانه و لطیف به نظر میرسد. علی اینک برای مرگ و زندگی خود و مادرش میجنگد تا بلکه از دخمهها و تونلهای تاریک زیرزمین قبرستان، گنج بدست آورده و بتواند خانهای برای اقامت مادرش تهیه نماید. حالا دیگر آن علی بچههای آسمان به زیر زمین رفته و در میان خاک و لجن و بوی تعفن به دنبال کمک برای خانوادهاش است! اگرچه درپایان کار، زنگ مدرسه خالی از دانش آموز را به صدا در می آورد!!
جبارآذین: خورشید در آسمان تاریک جشنواره منتصب به فیلم فجر درخشید. خورشید اثری دلی و با محتوا در قالب فیلم و سینما و بازگشت موفق مجیدی به سینمای مورد علاقهاش کودک و نوجوان است و از داستان ساختار و پرداخت هنری و سینمایی برخوردار است.
امیررضا مافی: خورشید مجید مجیدی، بازگشتی به سینمای خودش است و آموختنِ اینکه نور ته چاه پیدا نمیشود.
سهیل کریمی: بازی خوب گرفتن از بچههای کارنابلد فقط کار مجیدی مجیدی است و روح الله زمانی کشف جدید مجیدی است. خورشید نسبت به کارهای قبلی مجیدی زمخت است. کلوزآپها و برخی قابها عالی است. مجیدی با سالهای پدر، بچههای آسمان، رنگ خدا و باران فاصله گرفته ولی نه خیلی زیاد اما فاصله گرفته. قصه کش آمده و کسل کننده شده و بعضی جاها رابطهاش با روند پیشرفت غیر منطقی است. نگاه مجیدی به مهاجران افغانستان را باید با نگاه برادران محمودی مقایسه کرد. مجیدی دهه 90 با مجیدی دهه 70 متفاوت است.
بهنام قاسمی: خورشید قطعاً فیلم خوبی است و حتی یک سر و گردن از خیلی از فیلمهای جشنواره بالاتر است. اما توقع ما را از مجید مجیدی برآورده نمیکند. زیرا ما قامت مجیدی را در قاب جهانی میخواهیم و جستجو میکنیم. مشکل چیدمان قصه است. حال هرچقدر که در خلق تصاویری سخت و گیرا و بازیهایی دلچسب و لذت بخش موفق باشد. رمز تکرار روزهای اوج مجید مجیدی بازگشت به سادگی روایت و قصههای عادی زندگی، درست همانند فیلم به یادگار مانده بچههای آسمان است.
پینوشت: همیشه در زمان اعلام کاندیداها شگفتیهایی بوده. اما شگفتیهای امسال روی همه گذشته ها را سفید کرد. اصلاً صحبت این نیست که فیلم خروج فیلم کامل و بینقصی است. حتی شاید در مقابل رقبای سرسختی چون فیلمهای درخت گردو، شنای پروانه و روز صفر، شانسش برای گرفتن جایزه کم بود. اما اینکه در هیچ رشتهای حتی کاندید هم نشود، آنهم در کنار کاندید شدن فیلمهایی که همهمان آنها را دیدهایم، جای بسی شک و حیرت است. هیئت محترم داوران، کاش فرامرز قریبیان را هم کاندید بازیگری نمیکردید. آنوقت میشد با خیال راحت گفت که فیلم خروج را ندیدهاید.
علیرضا مجمع: خورشید ترکیب ژانرنکبت و افغانمووی در برگشت مجید مجیدی بهفضای بچههای آسمان بهقبل. فیلم رییسکل سینمای ایران که تا کمربرایش خم میشوند، حتی درگفتن قصهاش ناتوان است. برای همین در 130 دقیقه آنقدر مطولگویی میکند که کسی حواسش بهگافهای قصهاش نباشد. مجیدیمدتها است تمام شده است.