1- میشد اغتشاش دو روزه به بهانه گران شدن بنزین ، در همان حد معرکهگیری تروریستها و اشرار سازمان یافته محدود بماند و چنین تحلیل کرد که منحصرا گروهکها و سازمانهای تروریستی، مجری نقشه اغتشاش نیابتی بودهاند. اما یک هفته پس از فروکش کردن اغتشاش، برخی دستاندرکاران فتنه ۸۸ آفتابی شدند و جانب جنایتکاران را گرفتند. قرائن نشان میدهد که این طیف، فاقد اراده مستقل نسبت به فرماندهی اتاق جنگ دشمن هستند. در واقع آنها، در کنار تروریستها و اشرار اجارهای، به هنگام فرمان عملیات مجبورند اقدام کنند؛ ولو به صلاحشان نباشد و آنها را در حال مظان خیانت و وطنفروشی قرار دهد. از این منظر، افزایش قیمت بنزین اگر برای مردم عادی مشکلساز بود، برای سازماندهندگان و حامیان سیاسی آشوب، صرفا یک بهانه بود. همچنانکه ادعای تقلب در انتخابات 88، بهانهای بود تا پیاده نظام صهیونیسم مسیحی در جنگ نیابتی، اقدام به عقده گشایی علیه اسلام و انقلاب کنند و صراحتا بگویند «انتخابات بهانه است- اصل نظام نشانه است». وقتی کار به اینجا رسید، طبیعی بود سران رژیم صهیونیستی از فتنه سبز به عنوان سرمایه بزرگ خود برای جنگ در داخل ایران یاد کنند یا مقامات آمریکایی با قول و فعل و امکانات، از آنها پشتیبانی نمایند.
2- شبکه سازمان یافته آشوب، مرتکب جنایتهای وحشیانه شدند و انتظار میرفت مدعیان اصلاحطلبی، صریح و بیملاحظه ابراز برائت کنند. آشوبگران ضمن آتش افروزی و رعب افکنی و قدارهکشی و شلیک گلوله، راه را بر مردم بستند، اموال عمومی و اتوبوس و مترو و پمپ بنزینها و بانکها را در کنار خودروها و مغازههای مردم عادی به آتش کشیدند، و ضمن حمله به مساجد و حسینیهها، اقدام به آتش زدن قرآنها کردند. این رفتار داعش که مصداق بارز محاربه و بغی و فساد فی الارض است، خاطره سال 60 و خیانتهای فتنهگران در سال 88 را زنده کرد. اتفاقا بیانیه و اظهارات سران فتنه و برخی اطرافیان آنها، نشان میدهد که مانند 10 سال قبل، تروریستهای آشوبگر، و توجیه کنندگان سیاسی- رسانهای جنایات آنها، از یک اتاق فرماندهی مشترک دستور میگیرند؛ وگرنه دلیلی نداشت که به جای محکومیت جنایاتاشرار یا انتقاد از عملکرد بد مدیرانی که خود در انتخابات از آنها حمایت کردهاند، از تروریستهای وطن فروش حمایت کنند و نظام را متهم سازند. به نظر میرسد فروکش کردن اغتشاش اخیر ظرف چند روز، آمران آن را نگران کرد و به همین دلیل، به بخش سیاسی و رسانهای فتنه فرمان داده شد با موضعگیری و حمایت از اوباش آشوبگر، نگذارند آتش اغتشاش با این سرعت سرد و خاموش شود. ده سال قبل هم سران فتنه، از حرمت شکنان روز عاشورا حمایت کردند و آنها را مردمان خداجو!! خواندند و این در حالی بود که در میان بازداشت شدگان آن روز، عناصر وابسته به باند صهیونیستی- انگلیسی بهائیت و سازمان تروریستی منافقین حضور داشتند. حمایت فتنهگران از این جماعت چه در سال 88 و چه در اغتشاش اخیر، نشان داد که آنها مسلوبالاختیار و مامورند هر چه دشمنان امنیت و ثبات ایران دیکته کردند، اجرا کنند.
3- وقتی از خیانت و وطن فروشی سخن میگوییم، دقیقا درباره چه چیزی حرف میزنیم و ابعاد آن چقدر است؟ فتنه سیاسی- اقتصادی اخیر ادامه فتنه 10 سال قبل است که از بصیرت مردم تو دهنی خورد. هنگامی که آثار شکست در آن آشوب آشکار شد، همین سران فتنه ابایی نداشتند که به اتاق جنگ دشمن، پیغام ضرورت انتقام اقتصادی از مردم را بدهند. روزنامه لسآنجلس تایمز 28 مهر 1388 از رایزنی «جانهانا» مقام آمریکایی با سران اپوزیسیون و نمایندگان سران جنبش سبز خبر داد و از قول او نوشت «مطمئناً پیامی که من از گردهمایی اخیر فعالان اپوزیسیون ایران -که در میان آنها بعضی شخصیتهای نزدیک به رهبری جنبش سبز حضور داشتند- شنیدم، این بود که تحریم باید اعمال شود و هرچه شدیدتر باشد؛ تحریم ضعیف و تدریجی، فقط به رژیم این امکان را میدهد که خودش را با وضعیت جدید تطبیق دهد. آنها گفتند برای اینکه تحریم مؤثر باشد، باید به صورت شوک وارد شود که فلج کند و نه به صورت واکسن. برخی از آنها نگرانند که رژیم بر اثر حمله نظامی فلج نشود. با وجود این، آنها پیشنهاد دادند بمباران همزمان تأسیسات هستهای و مراکز سپاه پاسداران و بسیج -هر چند که تعدادی از مردم را هم نابود کند- موجبات جمع کردن بساط حکومت را تسریع خواهد کرد»!
4- اغتشاش اخیر در کدام ظرف زمانی رخ داد و چرا خیانت سران فتنه در این میان مهم است؟ محافل آمریکایی ظرف هشت ماه گذشته، بارها نسبت به ناکارآمد شدن راهبرد «فشار حداکثری» ابراز نگرانی کردند. روند شکستهای منطقهای آمریکا از اواخر دوره اوباما شدت گرفت اما در دوره ترامپ با وجود هارت و هورت فراوان او، به اوج رسید. سفر دزدانه به دو پایگاه نظامی -و نه پایتخت- در عراق و افغانستان، نمادی از این شکستهای تحقیرآمیز است. تحلیلگران بسیاری در آمریکا با مشاهده اقدامات متقابل ایران در کاهش تعهدات هستهای، سرنگونی پهپاد متجاوز، توقیف نفتکش انگلیسی و همچنین حملات زنجیرهای به مراکز مهم اقتصادی و نظامی عربستان به ویژه تاسیسات نفتی آرامکو، مکررا هشدار میدادند که نه تنها راهبرد فشار حداکثری موجب عقبنشینی ایران نشده، بلکه رفتار او را تهاجمی کرده است. درست در همین شرایط، بیتدبیری دولت در نحوه اجرای سهمیهبندی بنزین و از آن بدتر، رهاشدگی فضای مجازی عاریتی که امکان شبکهسازی و شبیخون دشمن را فراهم میکرد، موجب روحیه گرفتن بدخواهان سرخورده شد. رفتار آشوبگران و فتنه گران در این شرایط، تداعی خیانتهایی است که اشعث بن قیس مرتکب شد تا آنجا که امیر مومنان (ع) خطاب به او فرمود « إِنَّ امْرَأً دَلَّ عَلَى قَوْمِهِ السَّیْفَ وَ سَاقَ إِلَیْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِیٌّ أَنْ یَمْقُتَهُ الْأَقْرَبُ وَ لَا یَأْمَنَهُ الْأَبْعَدُ. مردی که شمشیر دشمن را به سوی قوم خود دلالت و راهنمایی کند و مرگ را به سوی آنان کشاند، سزاوار است خویشاوندان و نزدیکان، او را دشمن دارند و دیگران از شر او ایمن نباشند».
5- آنچه مربع خباثت در منطقه (آمریکا، انگلیس، اسرائیل و عربستان) پس از شکستهای سهمگین دنبال میکنند، مشغول و درگیر کردن هر یک از حلقههای محور مقاومت (ایران و عراق و لبنان) از درون است. در این نقشه جنگی ویرانگر، بیش از همه روی شبکه نفوذ و اخلال و آشوب حساب شده است. به عبارت دیگر، شیوه جنگ نیابتی عریان در سوریه و عراق، جای خود را به نقابدارانی داده که همان حزب بعث، داعش، شیعیان انگلیسی، فالانژیستها، قوات اللبنانیه، سازمان منافقین، سلطنتطلبان، گروهکهای تجزیهطلب و آشوبطلبان سبز هستند که خود را «مردم» و مطالبهگر مطالبات آنها جا میزنند. آنها این بار، بهجای مواجهه رویارو، از پشت شلیک میکنند. بیدلیل نیست که برخی مقامات غربی همزمان با اغتشاش اخیر، ایران را تهدید به استفاده از مکانیسم ماشه در صورت کاهش تعهدات برجامی کردند. هدف تجمیع فشارهای خارجی و داخلی، عقب راندن ایران در نبردی سرنوشت ساز است و درست در همین بزنگاه مهم، سروکله گرا دهندگان تحریمها پیدا میشود.
6- یک دوگانه مهم در شرایط خطیر فعلی که میتواند مایه اقتدار یا ضعف و ویرانی ایران شود، «رفتار مسئولانه یا مسئولیت نشناسی» است. روانشناسان، مسئولیتپذیری را نشانه بلوغ و قوت شخصیت انسان میدانند و فرافکنی را حمل بر ضعف و بیثباتی شخصیت میکنند. ضعیفترین افراد، کسانی هستند که شهامت پذیرفتن مسئولیت رفتار خود را ندارند. سیاستمداران به طریق اولی، باید مسئولیتپذیر باشند. متاسفانه بارها دیدهایم که برخی عناصر سیاسی، در قبال مردم و نظام، بهانهجویی میکنند اما در مقابل بهانهجویی و گستاخی دشمن، بهانهپذیر میشوند و حق به جانب او میدهند! بخشی از مشکلات چند سال اخیر، از همین عارضه ناشی میشود. متاسفانه برخی مدیران پس از پدیدار شدن آثار انفعال و اعتماد به دشمن، فرار از مسئولیت و بهانهجویی را در پیش گرفتند و حال آنکه چاره کار، شجاعت قبول مسئولیت و تواضع در مقابل نقد دلسوزان به موازات مواجهه قاطع مقابل فزونخواهی دشمن است. در همین روند، برخی افراطیون مدعی اصلاحات که مخمصه فعلی را برای دولت ساختهاند، بیصداقتی را به اوج رساندند و بهجای عذرخواهی، حتی پشت دولت را هم خالی کردند و دو بار در مقاطع دی 96 و آبان 98، خواستار استعفای روحانی شدند. نگاه آنها به روحانی و دولت او، چنانکه بارها علنی کردند، نگرش «ساندیسی، نردبانی، کاتالیزوری، و رحم اجارهای» بود و حالا که نارضایتی مردم و انباشت مطالبات را میدیدند و دورنمای انتخابات مجلس را برای خود تاریک مییافتند، ابایی نداشتند که روحانی را قربانی بازی استعفا نمایند - چنانکه اخیرا ناصری مشاور خاتمی خواستار استعفای روحانی شد- و سپس چنین القا کنند که حاکمیت نگذاشت او کار کند. آنها همین سناریو را از میانه دولت دوم خاتمی با شعار لزوم استعفا و خروج از حاکمیت به اجرا گذاشتند؛ که دیکته خارجی برای کودتای مخملین بود. عبور اصلاحطلبان از نردبان روحانی و آمادگی برای قربانی کردن او، نظیر کاری است که متحدان سعد حریری (جنبلاط و جعجع) در جریان 14 مارس با او کردند.
7- اخیرا «حمزه غالبی» رئیس شاخه جوانان در ستاد موسوی فاش کرد «اصلاحطلبان نمیخواهند شریک شکست روحانی باشند و بنابراین با او فاصلهگذاری میکنند، در حالی که روحانی به خواستهها و برنامههای آنها عمل کرد». این رفتار غیرمسئولانه را مقایسه کنید با حمایت حکیمانه و ناصحانه رهبر انقلاب از دولت. این حمایت در حالی است که رهبری، بیشترین نقدها و نصیحتهای دلسوزانه را نسبت به برخی سوءتدبیرها داشتهاند اما در عین حال، دولت را در روزهای سخت تنها نگذاشتهاند. تا جایی که علی افشاری (آشوبگر مدعی اصلاحطلبی و متواری) شهریور 97 در وبسایت رادیو فردا با تعجب نوشت «به موازات تشدید التهابات ارزی و بحران اقتصادی، تحولات در درون بلوک قدرت، سمت و سوی متفاوتی به خود گرفته است. رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با اعضای مجلس خبرگان تصریح کرد «راهحل مشکلات کشور، خالی کردن پشت دولت و ابراز برائت از دستگاههای مسئول نیست». او از همه خواست دولتیها را به سمت استفاده از دیدگاههای کارشناسان و حل مشکلات و خوشبین کردن مردم نسبت به تلاشهای آنها هدایت کنند. تقریباً با اطمینان بالا میتوان گفت با توجه به اینکه روحانی و جریان اعتدالی، زمینههای مساعد داخلی و خارجی را از دست داده و نارضایتی چشمگیری از عملکرد دولت در سطح جامعه وجود دارد، حمایت رهبری، او را از پایان زود هنگام ریاستجمهوری حفظ کرده... (آیتالله) خامنهای در حالی تقویت دولت را توصیه میکند که به لحاظ برخی مواضع و بهخصوص دیدگاههای کلان، قرابتی با آن ندارد. او بارها امید به حل مشکلات از طریق مذاکره با آمریکا و چشم داشتن به دست دشمن را نکوهش کرده است. (آیتالله) خامنهای توضیح نمیدهد دولتی که خطوط قرمز را در مذاکرات هستهای نقض کرده و توافقی به نام برجام را امضا کرده که به زعم او اشتباه بوده و امروز نیز در مهار و حل مشکلات ناتوان است، چرا سزاوار حمایت است؟... گفتاردرمانی، دادن وعدههای نسیه و غیرقابل اجرا و دوگانگی مزمن بین حرف و عمل، اعتماد بخش مهمی از جامعه را از روحانی سلب کرده است».
دشواریها و فراز و نشیبها در روزگار پر تلاطم منطقه، سنگ محک خوبی برای سنجش عیار سیاستمداران و تشخیص مرد و نامرد است. «مرد باید که در کشاکش دهر، سنگ زیرین آسیا باشد».
محمد ایمانی