حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بازوی قدرتمند ایران در شکلدهی به تحولات خاورمیانه موضوع گزارشها و مستندهایبیشماری بوده است که دوست و دشمن برای معرفی بیشتر وی با اهداف متفاوت تولید کردهاند. نکتهای که درباره سردار سلیمانی به شدت واضح است، تعریف و تمجید دشمنان درجه یک جمهوری اسلامی از شخصیت او و اذعان آنها به تأثیرگذاری و نفوذ بیمانند وی در عرصههای مختلف منطقهای است.
اخبار سیاسی- از آنجایی که حاج قاسم به نسبت نقش تعیینکنندهای که در تحولات خاورمیانه ایفا میکند هنوز هم برای عموم مردم چه در داخل ایران و چه در کشورهای دیگر جهان ناشناخته است، «دکستر فیلکینز» نویسنده مجله آمریکایی نیویورکر در گزارش بیش از ۱۰ هزار کلمهایش در معرفی این فرمانده ایرانی، به او لقب «فرمانده سایهها» (Shadow Commander) یا «فرمانده پنهان» را داد [۱].
این لقب سپس بارها و بارها در رسانههای دیگر از مجله آمریکایی آتلانتیک [۲]گرفته تا خبرگزاری فرانس۲۴ فرانسه [۳]و جاهای دیگر تکرار شد تا بر نقش نسبتاً پنهان قاسم سلیمانی به عنوان «فرمانده ایرانیای که دارد خاورمیانه را بازطراحی میکند» تأکید شود.
لقب فرمانده سایهها را اولین بار «دکستر فیلکینز» نویسنده مجله آمریکایی «نیویورکر» به حاج قاسم داد
اواسط ماه مارس سال ۲۰۱۹ شبکه «بیبیسی دو»ی انگلیس نیز مستندی یکساعته را تحت عنوان «فرمانده سایهها: مغز متفکر نظامی ایران [۴]» پخش کرد که بار دیگر روی نقش سردار سلیمانی در تحولات خاورمیانه و توصیف مقامات ارشد سابق آمریکا مانند ژنرال «دیوید پترائوس» فرمانده سابق سربازان آمریکایی و «استنلی مککریستال» فرمانده سابق عملیاتهای ویژه آمریکا در عراق درباره شخصیت حاج قاسم و تجربه برخورد یا مقابله با او تمرکز دارد.
تذکر مهم: این مستند طبیعتاً روایت کشورهای غربی درباره نقش سپاه پاسداران، نیروی قدس و حاج قاسم در تحولات منطقه را تکرار میکند، گاهی ایران را به مداخله در امور داخلی کشورهایی مانند عراق و سوریه یا به دامن زدن به تروریسم متهم میکند و در برخی موارد ماجراهایی را روایت میکند که اطمینان از رخ دادن یا ندادن آنها وجود ندارد.
بدیهی است که این بخشهای مستند مورد تأیید ما نیستند. با این حال، بیبیسی به نقل از مقامات آمریکایی بارها به نقش و نفوذ سردار سلیمانی در شکلدهی به خاورمیانه اذعان میکند که این بخشهای مستند ارزش ارائه خدمت مخاطبان محترم ما را دارند.
قهرمان ایرانیها و ضدقهرمان آمریکاییها
مستند بیبیسی با ارائه تصویری از یک قاسم سلیمانی جوان و این جملات دراماتیک از قول «دانی یاتوم» رئیس سرویس امنیت موساد بین سالهای ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۸ و مشاور امنیتی «ایهود باراک» نخستوزیر رژیم صهیونیستی بین سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱ آغاز میشود: «هر وقت از مداخله [نظامی]ایران [در هر کجای دنیا]صحبت میکنید، مغز متفکر پشت آن قاسم سلیمانی است و آن کسی این مداخله را رهبری میکند هم قاسم سلیمانی است.»
سپس راوی مستند میگوید: «اکثر مردم هرگز درباره او چیزی نشنیدهاند، اما او دهها سال است که از پشت پرده، نخهای [عروسکگردانی در]خاورمیانه را میکِشد.» در ادامه، «دیوید پترائوس» فرمانده سابق نیروهای آمریکایی مستقر در عراق درباره مواجهه با قاسم سلیمانی میگوید: «ما قاسم سلیمانی را یک انسان بسیار توانمند، کاریزماتیک، ماهر، از نظر حرفهای شایسته و... [از دیدگاه آمریکایی]به طرزی اهریمنی شرور دیدیم.»
«رایان کراکر» سفیر سابق آمریکا در عراق، افغانستان، سوریه، لبنان و برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه نیز میگوید: «میتوانیم او را «دارث ویدر» [یکی از ضدقهرمانهای اصلی در سری فیلمهای «جنگ ستارگان» که قبلاً از قهرمانهای فیلم بوده است]سیاست معاصر در خاورمیانه بنامیم.»
مستند با توصیف سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی ایران و عضویت سردار سلیمانی در نیروی نظامی تازهتأسیس سپاه پاسداران آغاز میشود.
شیخ «جلالالدین صغیر» از علمای حوزه علمیه نجف درباره حاج قاسم و حضور او در جبهههای دفاع مقدس میگوید: «او در میدان نبرد بسیار شجاع بود. یک بار که به شدت مجروح شده بود، از بیمارستان فرار کرد، اما به خانه نرفت، بلکه به خطوط جبهه برگشت. [در جبههها به شجاعت]شهرت فوقالعادهای پیدا کرده بود.»
راوی مستند میگوید با وجود کشته شدن یک میلیون ایرانی در جنگ با صدام، سلیمانی در این جنگ زنده ماند و اسطوره «شهید زنده» از همینجا درباره او شکل گرفت.
۱۱ سپتامبر و پراگماتیسم حاج قاسم
بیبیسی مدعی میشود پس از حوادث ۱۱ سپتامبر و با توجه به ایجاد فرصتی برای مبارزه مشترک ایران و آمریکا با تروریسم، قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران یک دیپلمات ایرانی را برای مذاکره با آمریکاییها در همین خصوص مأمور کرده است.
رایان کراکر که آن زمان در سِمت دیپلمات فعالیت میکرد میگوید شخصاً در عرض یک هفته پس از حوادث ۱۱ سپتامبر و با یکی از اولین پروازهایی که بعد از این حوادث دوباره برقرار شدهاند عازم ژنو شده است تا با نماینده ایران درباره راههای شکست طالبان گفتگو کند. کراکر در اینباره میگوید:
دیپلمات ایرانی [به نمایندگی از قاسم سلیمانی]نقشهای درست کرده بود که صفوف جنگی طالبان را در سراسر افغانستان نشان میداد؛ و پیشنهاد کرد که ابتدا به برخی نقاط خاص حمله کنیم. گفتم میشود [از توضیحات و نقشه او]یادداشتبرداری کنم؛ گفت نقشه باشد برای خودت.
بعضی از این کارهایی که انجام میدادیم و گفتگوهایی که داشتیم میکردیم، بهوضوح توانمندی قاسم سلیمانی در عمل فوری به ارادهاش را نشان میداد. هیچ صحبتی از دشمنیهای گذشته نشد؛ از اینکه ما چه بلاهایی سر ایران آوردهایم، ایران با ما چه کار کرده است؛ مسئله فقط این بود که نمایش [و مبارزه]کنونی را چگونه باید پیش ببریم.
کراکر با انتقاد از سخنرانی ضدایرانی جورج بوش پس از ۱۱ سپتامبر که رئیسجمهور وقت آمریکا در آن از ایران تحت عنوان بخشی از «محور شرارت» نام برد، توضیح میدهد:
[بلافاصله پس از صحبتهای بوش]کارمندانم من را بیدار کردند و یک چیزی با این مضمون گفتند که «رئیس، اتفاقی افتاده که اصلاً از آن خوشحال نخواهید شد.»
درست هم میگفتند؛ من واقعاً از این اتفاق خوشحال نشدم. سخنرانی «مجوز شرارت» به معنای واقعی کلمه، یکشبه، درها را روی «تعامل با ایران در افغانستان» که کاملاً چشمگیر بود و چشمانداز یک فصل کاملاً متفاوت در روابط میان دو کشور را زنده نگه میداشت، بست و این در از آن زمان تا کنون هنوز مجدداً باز نشده است.
حمله آمریکاییها به کاروان قاسم سلیمانی
دیوید پترائوس که اواخر ماه مارس سال ۲۰۰۳ و در جریان حمله آمریکا به بغداد وارد عراق شد، به نقش پیشاپیش ایران در این کشور اشاره میکند؛ نقشی که بیبیسی آن را «اعزام نیرو به حیاط خلوت قاسم سلیمانی» توصیف مینماید.
«استنلی مککریستال» فرمانده سابق عملیاتهای ویژه آمریکا در عراق بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ در این خصوص میگوید: «با تهاجم آمریکا به عراق، ایران با خودش فکر کرد که اکنون آمریکاییها در شرق، غرب و جنوب کشور حضور دارند. به نظرم این دوره میتوانست یک دوره بسیار تهدیدآمیز از دید ایران باشد. ایران نگران حضور قریبالوقوع آمریکاییها و بیثباتیای بود که در نتیجه سرنگونی صدام ایجاد میشد.»
بیبیسی توضیح میدهد: «قاسم سلیمانی اکنون فرمانده و استراتژیست اصلی نظامی ایران بود، اما افسرهای اطلاعاتی معدودی در غرب از او اطلاع داشتند.» «جان مگوایر» افسر سابق سیآیای در اینباره میگوید: «من یک بار با قاسم سلیمانی برخورد کردم؛ یک برخورد ناخواسته. او شبیه آن چیزی نیست که از یک فرمانده چریکی انتظار دارید. مردی اتوکشیده و توانمند است، و خصوصیتهای فرماندهی به شکل برجستهای در او مشهود است؛ یک انسان حرفهای است.» اگرچه راوی مستند میگوید ایران با توجه به جمعیت شیعه در عراق، همیشه در این کشور نفوذ داشته است، اما بیبیسی برای اشاره به یکی از نقاط عطف در حضور مستشاری ایران در عراق با «نوری المالکی» نخستوزیر سابق عراق و رهبر حزب اسلامی «دعوه» مصاحبه میکند و این سیاستمدار عراقی آن زمان به تازگی به عنوان نخستوزیر انتخاب شده بود، میگوید: «تروریستها در مرقد امامین عسکریین بمبگذاری کردند و تنشهای فرقهای به نقطه اوج خود رسید. بغداد در وحشت به سر میبرد و راکتها مانند باران بر این شهر فرود میآمد. سرتاسر خیابانها مملو از اجساد کشتهشدگان بود.»
بیبیسی با نسبت دادن تلفات نیروهای ائتلاف متجاوز به عراق به نیروها و فعالیتهای تحت فرماندهی قاسم سلیمانی میگوید این ژنرال ایرانی اکنون یکی از اهداف احتمالی در فهرست ترور آمریکا بود. سپس مککریستال، فرمانده سابق عملیاتهای ویژه آمریکا در عراق، درباره حمله آمریکاییها به کاروانی در سال ۲۰۰۶ در شمال عراق توضیح میدهد که تصور میشد قاسم سلیمانی در آن باشد:
کاروانی را دیدیم که داشت وارد شمال عراق میشد. گزارشهایی هم وجود داشت که نشان میدادند قاسم سلیمانی احتمالاً همراه این کاروان است.
این سؤال را پرسیدیم که خب الآن چه کار بکنیم. آیا با یک یورش به این کاروان حمله کنیم؟ آن را بمباران کنیم؟ یا هیچ کاری نکنیم. صددرصد مطمئن نبودیم که اولاً آیا سلیمانی در کاروان هست یا نه؛ و دوماً آیا اختیار یا منطق کافی برای حمله به سلیمانی و به طور خاص کشتن او را داریم یا نه. مسئله، بسیار ریسکی بود. مانند یک عملیات ایست ضدتروریستی نبود که فرود بیاییم و روی زمین درگیری و تیراندازی به وجود بیاید؛ بیشتر شبیه یک عملیات پلیسی بود. [در این حمله، پنج ایرانی را که میگفتند دیپلمات هستند، دستگیر کردیم.]پس از مصاحبه با آنها، مطمئن شدیم که همهشان اعضای نیروی قدس هستند.
با این حال، هرگز نتوانستیم به یقین برسیم که آیا آن شب قاسم سلیمانی در آن کاروان حضور داشته یا نه. ما اعتقاد داشتیم که سلیمانی با کاروان بوده است. من بعدها هیچ دلیلی پیدا نکردم که متقاعد شوم همراه کاروان نبوده است. احتمالاً همان زمان مسیرش را کج کرده بود.
واکنش ادعایی نیروی قدس به حمله آمریکاییها
به ادعای بیبیسی، بعد از ماجرای حمله به کاروان «به نظر میرسید سلیمانی قسر در رفته است، اما انتقامجویی ایرانیها فوری و مرگبار بود.»
مککریستال درباره این عملیات انتقامجویانه که ادعا میشود در استان کربلا رخ داده است، میگوید: «این حمله با دقت برنامهریزی شده بود. برای ورود به پایگاهی که سربازان آمریکایی در آن مستقر بودند از حیله پوشش استفاده کردند.»
در ادامه پترائوس، فرمانده سابق نیروهای آمریکایی در عراق، توضیح میدهد: «از خودروهای مشکیرنگ با همان چراغهای چشمکزن و سایر ویژگیهایی استفاده کردند که ما برای انتقال نیروهایمان از آنها استفاده میکنیم. هنگام ورود به پایگاه هم موفق شدند نگهبانها را فریب بدهند. عملاً بدون هیچ مشکلی وارد پایگاه شدند. سپس به سرعت و با استفاده از عامل غافلگیری شماری از آمریکاییها را دستگیر کردند.» راوی مستند نیز میگوید: «پنج آمریکایی در پایگاه خودشان ربوده شدند. عملیاتی جسورانه بود.»
پترائوس ادامه میدهد: «حمله کربلا [۵]منعکسکننده تشدید تنشها بود. مسئله، دیگر صرفاً شبهنظامیان با کلاشنیکف نگفتند، بلکه این عملیات واقعاً یک عملیات ویژه بود که با مهارت کامل توسط افرادی انجام شده بود که به شدت آموزشدیده بودند.» به گزارش بیبیسی، در نتیجه این حمله یک سرباز آمریکایی کشته شد و جسد چهار سرباز دیگر نیز چند روز بعد در یک خودرو پیدا شد. مککریستال میگوید: «ما چند خودرو را پیدا کردیم که جسد سربازان آمریکایی در آنها بود. یکی از آنها پیش از مردن اسمش را با خاک و خون نوشته بود؛ بنابراین این عملیات حجم زیادی از احساسات را برانگیخت؛ و ما به شدت معتقدیم که اثر انگشت نیروی قدس در سراسر این عملیات وجود دارد.»
وقتی مجری بیبیسی از مککریستال میپرسد: «اثر انگشت قاسم سلیمانی چهطور؟» وی جواب میدهد: «فرض ما این بود که هر کاری که نیروی قدس انجام میدهد، تحت کنترل قاسم سلیمانی است. آن موقع سلیمانی کمکم داشت به یک فرد فوقالعاده قابلاحترام [و تأثیرگذار]تبدیل میشد. نمیخواهم بگویم یک شخصیت اسطورهای، اما باید بگویم فردی بود که نفوذ چشمگیری داشت.»
بقیه را فراموش کن؛ «سیاست خاورمیانهای ایران دست من است»
به گفته مستند، یک روز «جلال طالبانی» رئیسجمهور وقت عراق، به ژنرال پترائوس، فرمانده وقت نیروهای آمریکایی در این کشور، خبر داد که پیامی از ایران دریافت کرده است. خود پترائوس تعریف میکند:
[طالبانی]گفت: «همین الآن از یک جلسه با قاسم سلیمانی بیرون آمدم.» نه تنها این جلسه خودش یک اتفاق متحیرکننده بود، بلکه رئیسجمهور عراق گفت از ژنرال سلیمانی یک پیام برای من دارد که این است: «ژنرال پترائوس، بهتر است بدانید که من، قاسم سلیمانی، سیاست ایران را در عراق کنترل میکنم، و همینطور در سوریه، افغانستان، غزه» و غیره. منظورش این بود که بهتر است با «من» تعامل کنید. دیپلماتهای ایرانی و سایر افراد را فراموش کنید. بهتر است «ما» [میان خودمان]توافق کنیم؛ و تا اندازهای بیراه هم نمیگفت، چون اگر واقعاً فکرش را بکنید، من به نوعی آن زمان شیخ قویترین قبیله در عراق [منظور، ارتش آمریکا]بودم. طالبانی به من نگاه کرد و منتظر بود؛ پرسید چه پاسخی به قاسم سلیمانی بدهم؟ گفتم به او بگویید برود بادمجان واکس بزند. من نمیخواستم با ژنرال یکستاره یا دوستارهای ملاقات کنم که فرمانده عناصری بود که داشتند سربازان ما را میکشتند. اصلاً امکان نداشت که با او گفتگو کنم.
بیبیسی توضیح میدهد که بهرغم شاخوشانه کشیدن پترائوس، در خاورمیانهای که همواره دستخوش تحول است، گاهی دشمنها وادار به اتحاد با یکدیگر میشوند.
مستند سپس به حمله اوایل سال ۲۰۱۴ داعش به عراق و اشغال زودهنگام شهر موصل اشاره میکند. نوری المالکی، نخستوزیر سابق عراق، در مصاحبه با عوامل مستند میگوید: «آمریکا زنجیره تأمین تسلیحات ما را قطع کرد و بنابراین دیگر سلاحی برای مبارزه با داعش نداشتیم. این را با صراحت تمام و با بیانی واضح میگویم: از ایران درخواست کمک کردیم. ایران در کنار ما ایستاد و ما از این بابت از آنها یاد و تشکر میکنیم.»
راوی میگوید: «نیروهای قاسم سلیمانی به سرعت از مرز عبور کردند تا به مبارزان کُرد کمک کنند.» یکی از اعضای نیروهای کُرد «پیشمرگه» که در مستند با نام «کاپیتان ریبین» معرفی شده، در این خصوص میگوید: «دو سرباز نزد ما آمدند و گفتند که ایرانی هستند. پرسیدند چه چیزی نیاز دارید. من ۹ نوع اسلحه را فهرست کردم و به آنها دادم. دو روز بعد، سلاحها به دستمان رسید.»
«محمد محمود» از فرماندهان ارشد پیشمرگه نیز توضیح میدهد: «سه هواپیمای ایرانی در فرودگاه اربیل فرود آمدند و پر از سلاح بودند. چند ساعت بعد، نیروهای ایرانی و پیشمرگه کنترل مناطقی را پس گرفتند که ما قبلاً در آنها بودیم. همه سلاحهایی که ایران به ما داد باید مورد تأیید قاسم سلیمانی قرار میگرفت.»
«قیس خزعلی» دبیرکل گروه «عصائب اهلالحق» از گروههای شیعه عراقی که در جنگ مقابل داعش حضور فعال داشت، نیز درباره حمایت ایران از بغداد پس از حمله تروریستها میگوید: «ایران در جنگ با داعش از عراق حمایت کرد و این حمایت، سریع و قوی بود. فرد اصلی که مسئولیت این نبردها را به عهده داشت، قاسم سلیمانی بود.»
بیبیسی میگوید: «باز هم قاسم سلیمانی داشت نخها را میکشید [و سیاستگردانی میکرد]. اما اینبار کمکم از سایه بیرون آمد.»
جان مگوایر افسر سابق سیآیای میگوید: «[سلیمانی]اینجا بود، آنجا بود. بین خودمان جوک میگفتیم که مانند کتاب «والدو کجاست» [کتاب مشهور با نقاشیهای پیچیده که کودکان باید شخصیت «والدو» را در نقاشیهایش پیدا کنند]شده است. جاهایی ظاهر میشد که قبلاً پیدایش نمیشد، دستکم به صورت علنی.»
حاج قاسم در کلام دوست و دشمن
در بخشی از مستند، محمد محمود، درباره برخورد با حاج قاسم میگوید: «ما به مقر فرماندهی رفتیم و اندکی بعد «حاجی قاسم» و نیروهایش رسیدند. همکارانمان میگفتند، چون حاجی قاسم اینجاست نباید عکس بگیرید، اما وقتی عکس میگرفتیم خود او مشکلی با این قضیه نداشت.» جلالالدین صغیر، از علمای حوزه علمیه نجف، نیز میگوید: «[سلیمانی]در برخورد با سربازها فردی بسیار متواضع بود. همین مسئله محبوبیت او را میان سربازها به شدت بالا برده بود و او را یک مقام ایرانی نمیدیدند، بلکه یک مبارز مقدس میدیدند که دقیقاً مثل خودشان دارد میجنگد. سلیمانی معنوی و ایدهآلگرا بود و با آن شخصیت خشکی که معمولاً در فرماندهان نظامی میبینید، تفاوت داشت.»
در عین حال، مگوایر اذعان میکند: آن آدم ردهپایینی که ۲۵ سالش است و بدون جلیقه ضدگلوله دارد در یک گروه شبهنظامی میجنگد، چگونه ممکن است [انگیزه نگیرد]و عملکرد خوبی نداشته باشد وقتی میبیند رئیسش که همسن پدربزرگش است با یک پیراهن دارد در میدان جنگ و در میان شلیک گلولهها قدم میزند. این کار یک پیام الهامبخش برای آن سرباز است که ترس در وجود این آدم وجود ندارد و ما هم باید همینگونه باشیم. من واقعاً اعتقاد دارم که افرادی مانند سلیمانی احساس میکنند دارند تقدیرشان را رقم میزنند و اگر هم کشته شدند، خب کشته شدهاند. دیدگاه بسیار متفاوتی [نسبت به مثلاً ما آمریکاییها]در اینباره دارند و معتقدند که در حال انجام یک مأموریت [الهی]هستند.
بیبیسی بار دیگر موضوع «تبدیل دشمن به متحد» را پی میگیرد و با اشاره به پیوستن آمریکا و انگلیس به مبارزه علیه داعش بعد از کمکهای ایران، مینویسد این دو کشور «اینبار خود را همان طرف ایران و قاسم سلیمانی دیدند.»
مککریستال، فرمانده سابق عملیاتهای ویژه آمریکا در عراق، در اینباره میگوید: «با ظهور یک پدیده شرور و شیطانی به نام داعش، اکنون سلیمانی نقش شوالیه سفید را در مقابل آن پیدا کرده بود. تا اندازهای به نظر میرسد که سلیمانی متحد آمریکا شده بود، اما این دو طرف برای یک مدت بسیار محدود و در رابطهای غریب کنار هم بودند.»
با این وجود، راوی بیبیسی میگوید: «پنج سال زمان و یک ائتلاف فوقالعاده جهانی لازم بود تا داعش از عراق بیرون رانده شود؛ و غرب مطمئناً این [موفقیت]را مدیون قاسم سلیمانی بود. سلیمانی از یک شخصیت درون دنیای سایهها تبدیل به یک نماد انقلابی در ایران و سراسر منطقه شده بود.»
رایان کراکر، سفیر سابق آمریکا در عراق و خاورمیانه، میگوید: «تبدیل قاسم سلیمانی از «فرمانده سایهها» به «ستاره برنامه شنبهشب زنده» [یکی از مشهورترین برنامههای تلویزیونی آمریکا]یک تحول حیرتانگیز بوده است.
او و به احتمال زیاد رهبر عالی ایران به این نتیجه رسیده بودند که زمان آن رسیده است تا به سلیمانی یک چهره و نقش واقعی بدهند.» پترائوس فرمانده سابق نیروهای آمریکا در عراق، ادامه میدهد: «این مسئله نشان میداد تأثیرگذاری سلیمانی بیاندازه است. وقتی شما در وضعیت بهاصطلاح «ژنرال پیروز» [در جنگ]هستید، قطعاً نفوذتان به طرز چشمگیری افزایش مییابد.»
«من حریف شما هستم»؛ نقش سردار سلیمانی در خاورمیانه
بیبیسی اذعان میکند: «پیروزیهای قاسم سلیمانی محدود به عراق نبودهاند. فرمانده سایهها در جنگ طولانیمدت داخلی در کشور همسایه، سوریه، هم یک بازیگر کلیدی بود.» کراکر میگوید: «وقتی دردسرها در سوریه شروع شد، یک مسئله بود که در آن هیچ شکی نداشتیم: ایران اجازه نخواهد داد دولت اسد سرنگون شود. او تنها متحد آنها بود که میتوانستند رویش حساب کنند.»
پترائوس توضیح میدهد: «حکومت بشار اسد در برخی مواقع واقعاً داشت تلوتلو میخورد. ابتدا نیروی قدس و برخی نیروهای ایرانی به داد او رسیدند؛ سپس حزبالله لبنان را با ظرفیتهای بسیار چشمگیری اضافه کردند؛ بعد شبهنظامیان شیعه را از کشورهای منطقه آوردند.»
مککریستال هم اضافه میکند: «به عقیده من سلیمانی در نجات رژیم اسد اهمیت حیاتی داشت. تقریباً غیرممکن بود که اسد اعتماد به نفس و در برخی موارد توانایی ایستادگی در مقابل توفان آن دو یا سه سالی را داشته باشد که واقعاً به نظر میرسید حکومتش دارد از هم میپاشد.»
نقش حاج قاسم در خواباندن غائله سوریه حیاتی بود
راوی مستند میگوید: «راهبرد گسترده و استراتژیک سلیمانی نفوذ ایران در خاورمیانه را افزایش داده است. در عراق، دولت تحت تسلط اکثریت شیعی است که روابط نزدیکی با ایران دارند. در سوریه، متحد ایران یعنی اسد همچنان بر کشوری درهمشکسته حکومت میکند؛ و در لبنان، قدرت گروه شبهنظامی شیعی حزبالله دارد گسترش مییابد.»
پترائوس بعد از پایان مأموریتش در عراق به عنوان مدیر سیآیای انتخاب شد، اما اندکی بیش از یک سال بعد از این سِمت استعفا کرد، چراکه مشخص شد ضمن برقراری روابط نامشروع با «پائولا برادوِل» نویسنده زندگینامهاش، اطلاعات محرمانه نیز به او داده است.
این فرمانده سابق آمریکایی درباره اطلاعش از فعالیتهای قاسم سلیمانی در زمان تصدی مدیریت سیآیای ادعا میکند: «من مدیر سیآیای شدم و آنجا میتوانستم به طور کامل جلوی چشمم تمام فعالیتهایی را ببینم که در منطقه انجام میشد و سلیمانی مهندس اصلی فعالیتهایی بود که به قصد یکپارچهسازی بهاصطلاح «هلال شیعی» انجام میشدند؛ و داشت تلاش میکرد تا برای اولین بار یک خط ارتباطی زمینی را ایجاد کند که ایران را به حزبالله لبنان وصل نماید بدون نیاز به اینکه همه چیز را از طریق هوایی منتقل کنند.»
بیبیسی مدعی میشود: «سلیمانی اکنون نگاهش را متمرکز به هدف نهایی کرده است: متحد آمریکا، شیطان کوچک، اسرائیل.» دانی یاتوم، رئیس سابق سرویس امنیت موساد، در اینباره میگوید: «او شروع به ساختن کوریدوری کرد که تهران را از طریق عراق به سواحل سوریه در دریای مدیترانه متصل کند. به این ترتیب میتوانید سیستمهای تسلیحاتی بسیار بیشتری را نسبت به استفاده از هواپیماهای باربری جابهجا کنید. به علاوه، این کار به آنها کمک میکند تا اسرائیل را محاصره کنند.» راوی مستند خاطرنشان میکند: «قدس، نام عربی اورشلیم است. قاسم سلیمانی فرمانده «نیروی قدس» یا «نیروی اورشلیم» است. هدف آنها چیست؟ آزادسازی شهر مقدس [بیتالمقدس]و شکست دادن اسرائیل.» یاتوم ادامه میدهد: «مقامات ایرانی بارها خواستار محو اسرائیل از نقشه شدهاند. مطمئناً ما این اجازه را نخواهیم داد.»
بیبیسی با تکرار ادعاهای کشورهای غربی میگوید: «اسرائیل در شمال و جنوب با نیروهای نیابتی قاسم سلیمانی روبروست. او به شبهنظامیان فلسطینی سلاح داده و از آنها در مبارزه طولانیشان با اشغالگری اسرائیل در کرانه باختری و غزه حمایت کرده است. اسرائیلیها میگوید در لبنان هم فناوریهای ایران [مانند سیل]به سوی متحدش یعنی حزبالله جاری شده است، همانگونه که این کشور به شبهنظامیان شیعه در عراق کمک میکرد.» یاتوم مدعی است: «آنچه که ایرانیها اخیراً تلاش کردهاند انجام بدهند، تغییر راکتهای حزبالله و بالا بردن دقت آنهاست. باید به آنچه که در این جبهه اتفاق میافتد دقت کنیم، چراکه حزبالله امروز چیزی حدود ۱۲۰ یا ۱۵۰ هزار راکت دارد.» بیبیسی به حضور قیس خزعلی، دبیرکل گروه عراقی «عصائب اهلالحق» (و به گفته مستند، دوست قدیمی قاسم سلیمانی در عراق) در مرزهای لبنان با رژیم صهیونیستی اشاره میکند و خزعلی را به تصویر میکشد که میگوید: «ما آمادگی کامل خود را برای حمایت از مردم لبنان و آرمان فلسطین در مقابل اشغالگری ظالمانه اسرائیل که دشمن اسلام است، اعلام میکنیم.»
بیبیسی اذعان میکند که رژیم صهیونیستی پنجاه سال است ارتفاعات جولان در خاک سوریه را اشغال کرده است و این منطقه اکنون تبدیل به جبههای جدید میان این رژیم و ایران شده است: «قاسم سلیمانی از سوریه شروع به بررسی لایحههای دفاعی اسرائیل کرد.»
مستند در نهایت بخشی از سخنرانی کمنظیر حاج قاسم را نیز خطاب به دشمنان جمهوری اسلامی و به خصوص دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، پخش میکند: «شما برای ما خطونشان میکشید؟ من حریف شما هستم. نیروی قدس حریف شماست. اشتباه بزرگی میکنید. میدانید قدرت ما را در منطقه. این جنگ را شما شروع میکنید، اما پایانش را ما ترسیم میکنیم.»
[۱]The Shadow Commander Link
[۲]Iran's 'Shadow Commander' Steps Into the Light Link
[۳]Iran’s 'shadow commander' steps into the spotlight Link
[۴]Shadow Commander: Iran’s Military Mastermind Link
[۵]Karbala provincial headquarters raid Link