۱- روانشناسان میگویند، اغلب آدمها ترجیح میدهند از بین دو گزینه «سود بردن» و «زیان ندیدن»، گزینه دوم را انتخاب کنند! دوری از «زیان و خسارت» برای بیشتر آدمها، مهمتر از «رسیدن به سود» است. به عبارت دقیقتر، انسانها زیانگریزند طوری که، تنفر از دست دادن برای آنها تقریباً دو برابر میل بهدست آوردن است. (دکتر ریچارد تیلر و کاس آرسانستین دو اقتصاددان مشهور آمریکایی).
۲- تصورکنید فصل زمستان است و سرمای شدید همه را غافلگیرکرده. مصرف گاز به شدت افزایش یافته و در برخی مناطق کشور، گزارشهای نگرانکنندهای از افت فشارگاز به دست دولت رسیده است. اوضاع در کشور همسایه نیز که صددرصد واردکننده گاز است بحرانی است و مقامات آن کشور اعلام کردهاند، حاضرند برای واردات ۲۰ درصد گاز بیشتر، دو برابر قیمت قبل را پرداخت کنند.
باز هم تصورکنید، بررسیهای دولت نشان میدهد، با ۲۰ درصد صرفهجویی، میتوان این معضل را در داخل کشور حل کرد لذا تصمیم میگیرد، برای جلوگیری از مصرف زیاد، مردم را به صرفهجویی تشویق کند.
دولت به این نتیجه هم رسیده که اگر بشود این صرفهجویی را به ۳۰ یا حتی ۴۰ درصد رساند، علاوهبر اینکه میشود جلوی میلیاردها تومان خسارت را گرفت، میتوان مازاد آن را هم به کشور همسایهای که زمستان سخت جان مردمش را تهدید میکند، با قیمت خوب صادر کرد و از این راه «ارزآوری» نمود.
فواید سیاسی این کمک را هم بگذارید کنار فواید اقتصادی آن. به نظر میرسد رسیدن به این هدف سخت است اما، غیرممکن نیست. این را هم در نظر بگیریدکه در صورت نزدیک شدن به این هدف، چه فوایدی عاید کشور خواهد شد.
یکی از راهها، استفاده از روشهای همیشگی است. یعنی در رادیو و تلویزیون به طور مرتب مردم را به صرفهجویی تشویق کنیم. به مردم آموزش دهیم که مثلاً، جدارههای در و پنجرهها را بگیرید، در خانه لباس گرم بپوشید و تا آنجا که ممکن است، در مصرف گاز صرفهجویی کنید.
روی قبضهای گاز هم بنویسیم: «اگر شما از روشهای صرفهجویی در گاز استفاده کنید، سالانه یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان صرفهجویی خواهی کرد.» و… همه این راهحلها، با کمی بالا و پایین، موثرند اما، احتمالاً با این روش، به هدف نزدیک هم نخواهیم شد.
۳- در بند یک اشاره کردیم که، روانشناسان میگویند، انسانها بیشتر از اینکه متمایل به سود باشند، زیانگریزند. با استفاده از این اصل روانشناسی شاید بتوان به هدفی که در بند ۲ گفتیم نزدیکتر شد.
مثلاً با یک تغییرکوچک روی قبوض گاز. اگر روی قبوض بهجای آن جمله بالایی بنویسم، «اگر شما از روشهای صرفهجویی در گاز استفاده نکنید، سالانه یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان از دست خواهید داد»، طبق اصل «زیانگریزی»، نتیجه بسیار بهتری خواهیم گرفت و در نتیجه به هدف نزدیکتر خواهیم شد! (همان)
این سه نکته مقدمهای بود برای رسیدن به موضوع یادداشت امروز یعنی «اقتصاد رفتاری». موضوعی که شاید در شرایط امروز اقتصادی کشور بتواند کمی کمک حالمان باشد. اگر مقصران وضع اقتصادی امروز را به سه گروه، تحریمها، سوءمدیریتها و بخشی از جامعه (احتکار، گرانفروشی و…) تقسیم کنیم، شاید بتوان از این علم میان رشتهای کمک گرفت و با تلنگری بر ذهن مردم و حتی مسئولین شرایط را بهبود بخشید.
در مثال بالا روانشناسی به کمک اقتصاد آمد. (این روش در برخی کشورها و در مورد بنزین، برق و انرژی استفاده شده و نتایج حیرتانگیزی نیز به دست آمده است) در تعریف اقتصاد رفتاری آمده؛ علمی «میان رشتهای» و ترکیبی از روانشناسی و اقتصاد.
هستند روانشناسانی که با کمی مطالعه راجع به اقتصاد، توانستهاند در حوزه «اقتصاد رفتاری» بدرخشند و کمک شایانی به حل برخی معضلات مثل آلودگی هوا، اسراف، هدایت مردم به سمت رفتارهای سازنده اقتصادی و به طور کلی بهبود وضعیت کشورشان کنند آن هم با کمک و هدایت مسئولان به مسیر درست.
برخی توانستهاند از تهدیدها و معضلات حتی، فرصت بسازند و کسب درآمد کنند. (مثال گاز و سرما و کشور همسایه) در مقابل هستند مدیرانی که، فرصتها را به تهدید تبدیل میکنند! آن هم در حالی که شعارهای همان کشورها، دائم وِرد زبانشان است! بیش از این ادامه نمیدهیم و به نکته چهارم و تجربه موفق دیگر در این حوزه میپردازیم.
۴- چرا وقتی در ترافیک هستیم و یک راننده بیحوصله، وارد خاکی کنار جاده میشود و با خفه کردن مردم با گرد و خاک، به مسیر خود ادامه میدهد، رانندگان دیگر هم بلافاصله همین کار را تکرار کرده و وارد حاشیه جاده میشوند؟ چرا وقتی در یک جمع، چند نفر از یک سریال نه چندان خوب تلویزیونی یا مثلاً از یک برنامه خیلی معمولی زیاد تعریف و تمجید میکنند، بقیه هم «کورکورانه» از آن فیلم یا برنامه تعریف میکنند؟ چرا وقتی میشنویم، «خیلیها» در حال خریدن دلار یا سکه یا خودرو هستند ما به صرف اینکه «خیلیها» این کار را میکنند، به انجام این کار گرایش پیدا میکنیم، حتی با وجود آگاهی از این نکته که، چنین کاری در کل، به ضرر کل جامعه و ما خواهد بود؟
پاسخ این سؤالها را هم که بسیار مهم هستند، میتوان در همین علم میانرشتهای جست. به قول پزشکها «تشخیص نیمی از درمان است.» با تشخیص دلایل بروز چنین رفتارهای جمعی میتوان راحتتر راهحل را یافت و بعضاً جلوی برخی فجایع انسانی را گرفت. برای درک بهتر مسئله، زمینلرزه ۵/۲ ریشتری سال ۹۶ را که تهران را لرزاند و مردم با مشاهده هجوم عدهای به خیابانها و پمپ بنزینها، به خیابانها و پمپ بنزینها هجوم آوردند را به یاد بیاورید.
عده زیادی از مردم با مشاهده وحشت دیگران (نه زمینلرزه) به وحشت افتادند! خیابانها قفل شد، پمپ بنزینها شلوغ و مصرف بنزین به شدت بالا رفت. اگر زمینلرزه قویتر بود و باعث خرابی و ریختن آوار بر سر مردم میشد، با خیابانهای قفلشده، چطور میشد به مصدومان و زیر آوار ماندگان کمک کرد؟! قطعاً، با این «تقلید کورکورانه» فاجعه بزرگی رخ میداد اگر زمینلرزه یکی دو ریشتر بالا یا پایین میشد.
تشخیص روانشناسان از دلیل بروز این رفتارها اما این است: «مردم از بقیه یاد میگیرند».«مردم گاهی قرائن، حواس آشکار و عقل و علم خود را هم نادیده میگیرند.» گاهی به خاطر اطلاعاتی که از رفتار دیگران دریافت میکنند، و گاهی حتی به خاطر اینکه، تمایلی ندارند با «گروه» و «اکثریت»، مخالفت کنند! این موضوع میتواند مثبت باشد و با کمی مدیریت مسئولان دولتی، نتایج خوبی به همراه داشته باشد. مثلاً تصور کنید اکثریت دانشجویان خانم در یک دانشگاه چادری هستند، قطعاً طبق این اصل، برای بدحجابها شرایط سختتر خواهد شد و احتمال چادری شدن آنها افزایش خواهد یافت. عکس این موضوع نیز کاملاً صادق است!
۵- غرض از ذکر این مطالب، اعلام این نکته است که، برخی معضلات بزرگ، راهحلهای کوچک دارند و میتوان از برخی معضلات و تهدیدها فرصت ساخت. برخی اما، از «فرصت» تهدید میسازند! و با ترساندن مردم، به تهدیدها اعتبار میبخشند!
میتوان مثل همانهایی که سنگشان را به سینه میزنیم، تلاش کنیم و به نتیجه برسیم. هیچ کشوری با آویزان شدن به این و آن به جایی نرسیده. فقط مدیر بااراده و دغدغهمند است که «میتواند.» مدیر اگر دغدغهمند باشد، راهحل را در پشت میز و «حرفدرمانی» نمیجوید.
باور بفرمایید بسیاری از کشورها از همین تهدیدِ «آلودگی هوا و محیط زیست» فرصت ساخته ضمن کاستن از میزان آلودگی، برای مردم کسب و کار ایجاد کرده و پول و ثروت ساختهاند.
۶- جامعه تشکیل شده از «فرد» از این روی، با «تربیت» افراد از دوران کودکی، میتوان یک «جامعه تربیتشده» ساخت که موقع وقوع زلزله، برای وقوع بحران تلاش نکند!
فرهنگ بر اقتصاد مقدم است. با ساختن فرهنگ چهبسا اصلاً، معضل به آن اندازهای نشود که نیازی به یافتن راهحل آنچنانی داشته باشیم.
به بیان دقیقتر، اگر مسئله «فرهنگ» حل شود، بسیاری از معضلات حتی اقتصادی، سیاسی و… اصلاً به وجود نمیآیند که نیازی به یافتن راهحل باشد. آیا فردی که اعتقادات مذهبی قوی دارد، در ظاهر و باطن از گناه گریزان و به حساب و کتاب قیامت باور دارد، رشوه میگیرد؟! اختلاس میکند؟! پاسخ روشن است.
اگر فردی را میبینیم که اعتقادات مذهبی دارد اما رشوه میگیرد، این فرد مذهبی به مفهوم واقعی کلمه نیست، حالا تصور کنید در شرایطی که احتیاج به تقویت دین و فرهنگ بیش از هر زمانی ملموس است، برخی به جای حمایت از بخشهای دینی و فرهنگی، بودجه آن را کاهش داده و یا تقریباً حذف میکنند! این اقدام میتواند برای جامعه آسیبهای جدی در پی داشته باشد.
نکتههایی که اشاره کردیم راههایی برای تشخیص بیماری و درمان آن و بعضاً حتی «مُسکن» بود. راهحل ریشهای همان است که در آخر گفتیم. به قول رهبر عزیز انقلاب، راهحل، بازگشت به «ارزشهای اول انقلاب است.»
جعفر بلوری