نرخ مشارکت فارغالتحصیلان دانشگاهی کشورمان نسبت به سایر گروههای تحصیلی، پایینتر است. هزینههای فردی و اجتماعی که برای درسخواندشان صرف شده کم نیست. پس چرا دیگر دنبال کار نمیگردند و آمار فارغالتحصیلان و نرخ بیکاریشان در تعقیب یکدیگر هستند؟
علی سرزعیم، معاون امور اقتصادی و برنامهریزی وزرات کار، تعاون و رفاه اجتماعی میگوید: بیکار ماندهاند، چون بیش از حد درس خواندهاند و از طرف دیگر، آنچه که آنها میتوانند تولید کنند از خارج از کشور وارد میشود.
سرزعیم در توضیح دلیل اول، با اشاره به فشارها برای گران نشدن آموزش عالی، اظهار میکند: با آموزش مازاد یا over education مواجه میشویم یعنی افراد، بیش از نیاز کشور وارد دانشگاه شدهاند و در چنین شرایطی، فردی با مدرک دیپلم راحتتر وارد بازار کار میشود.
**اشتغالزایی با دلار ارزان برای خارجیها
دلیل دوم، ارتباط قیمتگذاری ارز و اثرگذاری آن بر اشتغال را برایمان روشن میکند. سرزعیم در توضیح این مورد میگوید: وقتی دلار را ارزان نگه داریم، کالاهایی که این تحصیلکردهها میتوانند تولید کنند، از خارج وارد میشود، ولی نیروی کاری را که به کارهای ساده اشتغال دارد نمیتوان از خارج از کشور آورد. در نتیجه آنها مشغول به کار میشوند و تحصیلکردهها بیکار میمانند. یعنی کالایی که تولید آن به تخصص نیاز دارد و فارغالتحصیل دانشگاهی میتواند آن را تولید کند، به علت پایین نگه داشتن نرخ ارز، از خارج وارد میشود که این به معنای ارزان کردن واردات و نابودی تولید داخلی است.
معاون امور اقتصادی و برنامهریزی وزرات کار با نقد سرکوب نرخ ارز، از تأثیر آن بر اشتغال فارغالتحصلان دانشگاهی میگوید: با دلار ارزان، واردات کالاهایی که به تخصص نیاز دارند ارزان است و بنابراین، تولید در داخل و رقابت با کالای خارجی سخت میشود. این در حالی است که هزینه تولید داخلی با تورم بالا میرود و در نهایت، هم تولید اصطلاحاً زمین میخورد و هم فارغالتحصیلان دانشگاهی بیکار میمانند. در عین حال برای کالاهای ساده که نیاز به تخصص ندارند، از نیروی کار داخلی که تحصیلات دانشگاهی ندارد استفاده میشود و در نتیجه، افراد بدون تحصیلات دانشگاهی کار پیدا میکنند؛ اما در کالاهایی که نیاز به تخصص دارند، واردات جای تولید داخلی را میگیرد.
**دانشگاهها مقصر نیستند؟
دیدگاههای متفاوتی درباره نقش دانشگاهها در مسیر شغلی افراد وجود دارد؛ سرزعیم در این رابطه میگوید: در یک دیدگاه، به دنبال اصلاح دانشگاهها هستند و در دیدگاه دیگر، میپذیرند که آموزش مهارتهای شغلی را باید جایی خارج از دانشگاه دنبال کرد. مثلاً در برخی کشورهای اروپایی، دانشگاه به آموزش تئوریها میپردازد و بحثهای مهارتی را بیرون از آن پیگیری میکنند، اعتقاد این است که در دوران تحصیل، تئوری را به درستی آموزش دهند زیرا که در ادامه مسیر و در بحث اشتغال هم قرار است از همین تئوریها استفاده شود و تئوری درست، چشم افراد را در فرآیند شغلیشان باز میکند.
وی دیدگاه دیگر را متمرکز بر آموزشهای مهارتی میداند، به این صورت که افراد به سمت کاردانی و کارشناسی هدایت شوند، نه کارشناسی ارشد و دکتری. در واقع این دیدگاه، تحصیلات تکمیلی را مختص اقلیتی میداند که به دنبال کارها و پژوهشهای انتزاعی هستند.
با این حال معاون وزیر کار، بخشی از آموزشهای دانشگاهی را ضروری و مؤثر نمیداند و استدلال میکند که این آموزشها، فارغالتحصیلان را برای ورود به صنعت آماده نمیکند؛ در صورتی که آموزشهای فنی و حرفهای سازگاری بیشتری با نیاز صنعت دارند.
**کارجو و کارفرما در جستوجوی هم
سرزعیم یکی دیگر از مشکلات بازار کار، نه تنها در ایران که در اکثر کشورها را قابلیت انطباق و هماهنگی یا matching میداند، اینکه چگونه کارجو و کارفرما از بین جمعیتی 80 میلیون نفری یکدیگر را پیدا کنند؟ بنگاههای کاریابی میتوانند این مورد را تسهیل کنند. البته کارورزی هم میانبر دیگری برای کوتاه کردن مسیر جست و جوی کارجو و کارفرماست. سرزعیم در این باره می گوید: کارورزی نقش مهمی دارد. از یک طرف، بنگاه نیرو میخواهد و از طرف دیگر، نیروی کار مهارتهای لازم را ندارد. مهارتها ارائه میشود و سپس، اینها راحتتر به یکدیگر میرسند. طرحهای اینچنینی کمک میکنند که کارجو و کارفرما یکدیگر را راحتتر پیدا کنند.
**هزاران بیل گیتس داریم
معاون وزیر کار، نگاه خاصی به کودکان دارد و مسئله ترک تحصیل دانشآموزان خانوارهای کم درآمد به علت فقر را مطرح میکند و میگوید: دهکهای برخوردار میتوانند به سراغ تحصیلات عالی بروند، اما افراد دهکهای پایین مسائلی دارند که دیده نمیشود. مسائل را باید در دهکهای پایین جستوجو کرد، بیل گیتس از آن طبقه میآید. ما هزاران بیل گیتس داریم که باید به آنها اجازه پیشرفت بدهیم. تمرکز پول دولت باید به آن سمت برود چون استعداد، خلاقیت، نوآوری و روحیه مدیریت از کودکی شکل میگیرد و در آن دوره ایجاد میشود.