آیتالله هاشمی شاهرودی نیز همانند همه ابنای بشر و مسئولان نظام جمهوری اسلامی به پایان حیات ظاهری رسید و مبتنی بر فرهنگ عامه ایرانیان همه او را گرامی میدارند و محترم میشمارند. اما میتوان مدعی بود که ایشان در منش سیاسی- دینی و سبک تعاملات حاکمیتی و مدیریتی از خصایص و ویژگیهایی منحصربهفرد برخوردار بود؟
برای فهم این مهم باید آیتالله هاشمی شاهرودی را در سپهر سیاسی ایران امروز فهمید. قطببندیهای حداکثری، وارد نمودن اتهامهای فکری و سیاسی به همدیگر، تنش، بداخلاقی، متهم کردن همدیگر و هیاهوی بیحاصل در سپهر سیاسی ایران قابل کتمان نیست. برخی طوری سیاستورزی میکنند که میتوان فهمید از «دین سیاسی» پیروی میکنند نه «سیاست دینی». برخی قدرت برایشان اصالت دارد هرچند منکر آن باشند.
برخی اصرار دارند دیده شوند و اگر دیده نشوند به ناسازگاری و حتی تحریف انقلاب و امام روی میآورند. برخی مدعای «من برتر» در حل مسائل کشور را دارند و برخی حیات سیاسی را در نفی دیگری و همسویی باندی با نزدیکان میدانند. برخی نظام را متهم میکنند تا هزینه همراهی دیروز را در آینده پرداخت نکند. اما آیتالله شاهرودی اهل هیچ یک از این قبایل نبود.
بسیار بیهیاهو بود. در طول ۴۰ سال گذشته یک بار اخلاق دینی را زیر پا نگذاشت. حلم در سیاستورزی از او چهرهای متمایز ساخته بود. هیچ ادعایی نداشت، هیچ موقع از کاری که کرده بود یا میکرد سخن نگفت. در مجلس ششم که مورد تاخت اصلاحطلبان قرار گرفت، متواضعانه شناسنامهاش را که از کنسولگری ایران در کربلا صادر شده بود، توسط نماینده وقت شاهرود در معرض مریضان مجلس قرار داد و هیچگونه بغض و کینه و ناراحتی از خود بروز نداد.
هیچ سخن نسنجیدهای از خود در ذهن ایرانیان بهجای نگذاشت و اهل پرده دری نبود. سه برادرش در عراق به شهادت رسیدند، اما هیچگاه درباره آنان سخن نگفت و دنبال بهرهبرداری از آنان نبود. افتخاراتی همانند شاگردی شهید صدر و اجازه اجتهاد از وی را داشت، اما هیچگاه از آن نان نخورد و درصدد اثبات خود برنیامد. آرامشی مثالزدنی داشت و به سختی دهان باز میکرد.
مقام معظم رهبری از معدود شخصیتهای سیاسی- فقهی کشور بود که ارزش فقهی- اصولی و شخصیتی و اخلاقی وی را میدانست و تلاش نمود، نظام اسلامی از علم و اجتهاد و توان وی بیبهره نماند. منیت را در خود کشته بود و شنوندهای صبور و گویندهای کم حرف بود.
حتی در حوزه فقه و فقاهت اهل مانور و معرفی و اثبات خود نبود. اما خداوند اراده کرده بود شأن و عزت او حفظ شود. درمقابل حملات به شورای نگهبان و قوه قضائیه در زمان حضور در این دو نهاد حرفی نزد، شکایتی نکرد و گلایهای از وی شنیده نشد و برای نظام اسلامی هزینهای درست نکرد.
او با اجتهاد خود حکم سنگسار را با توجه به عنصر زمان و مکان در دستگاه قضا به تعلیق درآورد و در نوآوری فقهی دارای سبک و نظر بود، اما این خصایص برای نسلهای متأخر انقلاب اسلامی بازگو نشد. در حوزه نیز مانند عرصه مدیریت و حکومت بیهیاهو بود، مدعایی نداشت، فخری نفروخت و در یک کلمه از روحانیون در تراز حوزه علمیه هزار ساله تشیع و مدیران همتراز نظام اسلامی بود.
با اینکه در تراز مرجعیت و فقاهت بود در مقابل رهبر انقلاب بسان سرباز رخنمایی میکرد و در هر سنگری که رهبری فرمودند: قرار گرفت. از نارساییهای حوزه مدیریت پرده دری نکرد و با قوای دیگر درگیر نمیشد و از کسی خط نمیگرفت. در تقوی و اخلاق سرآمد بود و میتواند الگویی برای طلاب حوزههای علمیه باشد. روحش شاد انشاءالله
عبدالله گنجی