ناآرامیهای اروپا از کشور فرانسه (دومین اقتصاد منطقه یورو و یکی از سران اروپای واحد) به کشورهای دیگر اروپایی مانند اسپانیا، بلژیک، هلند، مجارستان، ایتالیا و... کشیده شده است. سال 2007 میلادی، زمانی که بحران اقتصادی در منطقه یورو آغاز شد، اعتراضها در 2 کشور یونان و اسپانیا آغاز شد اما عملا سرایت چندانی به کشورهای مهم اروپایی (به صورت خاص تروئیکای اروپا) نکرد.
در آن زمان «کاریزمای تروئیکا» به گونهای بود که اجازه سرایت بحران را به کشورهای متبوع خود نمیداد! از سوی دیگر، در سالهای نخست بحران اقتصادی، شهروندان کشورهای فرانسه، انگلیس و آلمان این بحران را «زودگذر» و بیشتر معطوف به کشورهای ضعیف منطقه یورو میدانستند. در حال حاضر با گذشت 11 سال از وقوع بحران اقتصادی، شاهد سرایت بحران از «راس هرم» به «سطح هرم» هستیم.
فراتر از آن، این بار صرفا «سیاستهای ریاضتی» مورد انتقاد و خشم معترضان قرار نگرفته است، بلکه «بنیانهای اروپای واحد» و «شالوده نظام سرمایهداری» به سیبل انتقاد شهروندان اروپایی تبدیل شده است. در این میان، تروئیکا از مقام و جایگاه «مدیریت بحران» خارج و به «کانون بحران» تبدیل شده است.
1- آنگلا مرکل، صدراعظم سرزمین ژرمنها هماکنون دولتی ضعیف و ائتلافی (متشکل از احزاب متحد مسیحی و حزب سوسیال- دموکرات) را اداره میکند. اکثریت قریب به اتفاق تحلیلگران مسائل اروپا تاریخ مصرف سیاسی مرکل را از سال گذشته (آغاز دور چهارم صدارت عظمای وی) تمامشده میدانند. بیدلیل نیست که صدراعظم آلمان قصد دارد سال 2021 برای همیشه از قدرت کنارهگیری کند.
بدیهی است این تحول به معنای پایان رهبری مقتدرانه ژرمنها بر اروپای واحد خواهد بود. نباید فراموش کرد که صدراعظم بعدی آلمان، اعم از اینکه به جریان محافظهکار یا سوسیال- دموکرات تعلق داشته باشد، مسیر سختی را در راستی احیای دوران رهبری مرکل (طی 3 دوره گذشته) در پیش خواهد داشت. از سوی دیگر، با راهیابی حزب افراطی جایگزینی برای آلمان (AFD) بیش از پیش موقعیت سیاسی 2 حزب سنتی در آلمان به چالش کشیده شده است.
2- در انتخابات ریاستجمهوری سال 2017 فرانسه، امانوئل مکرون به عنوان «منجی منطقه یورو» و با مانور روی نیازهای اقتصادی بر زمین مانده شهروندان کشورش (و شهروندان اروپایی) روی کار آمد. با این حال اعمال اصلاحات اقتصادی مکرون، آن هم بدون اقناع افکار عمومی و در نظر گرفتن خشم اقشار ضعیف و متوسط، منتج به شعلهور شدن آتشی زیر خاکستر علیه نظام سرمایهداری در اروپا شد.
هماکنون میتوان از مکرون به عنوان «سیاستمداری سوخته» در معادلات اروپا نام برد که احتمال پایان رهبری او بر کشور فرانسه و امکان به پایان رسیدن دوران ریاستجمهوری وی تا سال 2022 نیز وجود دارد.
بدیهی است جایگزین رئیسجمهور فرانسه در کاخ الیزه این بار از سیاستمداران حزب سوسیالیست یا محافظهکار (جمهوریخواه) نخواهد بود! چنانکه ناظران و تحلیلگران مسائل اروپا اذعان دارند، اینبار ممکن است مارین لوپن، رهبر جبهه ملی فرانسه با رویکرد ضد اروپایی خود در رأس معادلات سیاسی و اجرایی پاریس قرار گیرد؛ موضوعی که برای اروپای واحد حکم یک کابوس سخت را خواهد داشت.
3- انگلیس پس از سال 2016 میلادی و متعاقب برگزاری همهپرسی بریگزیت، نه تنها دیگر نقطه اتکای اروپای واحد نیست، بلکه به «نقطه چالش» این مجموعه تبدیل شده است. توافق لندن و بروکسل درباره خروج از اتحادیه اروپایی، خروج بدون توافق انگلیس و حتی بقای انگلیس در اروپا (در صورت برگزاری همهپرسی دوباره) جملگی موید یک نکته بوده و آن پایان رهبری لندن بر اروپای واحد است.
آنچه مسلم است اینکه تروئیکای اروپا به عنوان مرکز نگهدارنده و رأس هرم فکری، سیاسی و اجرایی اروپای واحد در حال فروپاشی است. بدیهی است در چنین شرایطی «متعلقات تروئیکای اروپا» و پدیدهها، متغیرها و حتی قراردادهایی که توسط این «کالبد نیمهجان» تنظیم شده است، براحتی توسط رهبران جدید اروپا قابل نقض است.
این قاعده درباره برجام اروپایی و ساز و کار مالی ویژه اروپا (SPV) نیز صدق میکند.
4- تروئیکای اروپا به عنوان اصلیترین طرف حساب دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان، در حالت احتضار سیاسی قرار دارد. در چنین شرایطی حساب ویژه دولت روی «برجام اروپایی» نهتنها با اقتضائات راهبردی کشور سازگاری ندارد، بلکه با شرایط جاری در اروپا و نظام بینالملل نیز همخوانی ندارد.
امید دولتیها به پیکر نیمهجان اروپا و دمیدن تنفس مصنوعی به کالبد برجام اروپایی، به معنای تکرار اشتباه دولت در توافق هستهای (میان ایران و اعضای 1+5) است. امروز در کنار مقوله «تضمین برجام اروپایی»، ما با مقولهای دیگر تحت عنوان «تضمینکنندگان برجام اروپایی» نیز مواجه هستیم. بر این اساس حتی اگر سازوکار مالی یادشده از تضمینهای لازم ساختاری و اجرایی برخوردار باشد (که چنین مسالهای نیز زیر سوال قرار دارد)، ما با تضمینکنندگان مطمئنی در اروپا مواجه نیستیم.
در نهایت اینکه «SPV» به جای آنکه سازوکار اجرایی و ویژه اروپا برای حفظ برجام باشد، حکم یکی از آخرین وصیتهای سران فعلی اروپا به نسل بعدی رهبران اروپایی را خواهد داشت؛ وصیتی که رهبران بعدی اروپا شاید تمایلی نسبت به خواندن و متعاقبا اجرای آن نداشته باشند!
نوید مؤمن