شهید سیدعبدالکریم هاشمینژاد یکی از مبارزان ضدرژیم شاهنشاهی بود که در قبل و حین پیروزی انقلاب بهویژه در روشنگری نسل انقلاب، نقش بهسزایی داشت، ۷ مهرماه سال ۱۳۶۰ سالروز شهادت این شهید والامقام است، شهیدی که امام او را «شمشیر برّان اسلام» نامید و بعد از شهادتش که توسط منافقین کوردل صورت پذیرفت، فرمود: «من از نزدیک با او و خصال و تعهدش آشنا بودم و آن را لمس کرده بودم و مراتب فضل و مجاهدت او بر اشخاص آشنا پوشیده نیست».
برای بازشناسی شخصیتی این شهید والامقام، به سراغ حجتالاسلام عبدالعلی گواهی رفتیم؛ وی که از دوران نوجوانی با آرا و نظرات شهید هاشمینژاد آشنا شده، پیشنهاد خوبی در این گفتوگو به مسؤولان فرهنگی ارائه میدهد که در خور بررسی است، با ما همراه باشید.
شما همشهری شهید هاشمینژاد هستید و هم اینکه در حوزههای علمیهای درس خواندهاید که محل جولان و فعالیتهای این شهید بوده، دوست داریم بدانیم چه وقت با ایشان آشنا شدهاید؟
به نظرم کمتر کسی در شهرستان بهشهر پیدا میشود که خود را فرزند انقلاب بداند ولی شهید هاشمینژاد را نشناسد، پدرم یکی از مریدان شهید هاشمینژاد بود، اولینباری که فهمیدم شهید هاشمینژاد با سایر افراد، چه روحانی و چه غیرروحانی فرق دارد، برمیگردد به دوران نوجوانیام، پدرم کتاب «مناظره دکتر و پیر» شهید هاشمینژاد را در منزل نگهداری میکرد و خیلیها دیده بودند که ما این کتاب را در منزل داریم، بعدها که از سوی ساواک، داشتن این کتاب جرم محسوب شد، پدرم آن را داخل چند نایلون پیچید و در حیاط منزل عمهام دفن کرد.
مدتی نگذشت که چند ژاندارم با اسب به منزل ما آمدند و کل خانه ما را مورد بازرسی قرار دادند، یادم میآید گندم و جویی را که در پشت بام داشتیم، با هم طوری قاطی کرده بودند که نمیشد آنها را از هم جدا کرد، قسمتی از دیوار حیاطمان را هم خراب کردند تا کتاب را بیابند ولی چیزی عایدشان نشد.
بعد این که رفتند، پدرم شبانه رفت و جای کتاب را تغییر داد، آن وقتها بود که من فهمیدم شهید هاشمینژاد چه کسی است و هر چه به انقلاب نزدیکتر شدیم، شناختم به او بیشتر شد، البته خیلی از زوایای شخصیتی ایشان بعد از شهادتش نه فقط برای من، بلکه برای خیلی از افراد شناخته شد و خیلی هم هنوز ناشناخته ماند.
نگاهی به کتاب شهید هاشمینژاد که توسط «مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات» چاپ شده، انداختیم، یک جملهای از امام در آن کتاب آمده که عجیب ما را تحت تأثیر قرار داد، این که مراتب فضل و دانش شهید برای افراد آشنا پوشیده نیست، به نظر دشمن هم خوب او را شناخته بود، چرا که در سرلیست ترور آنها قرار گرفت، سؤال این است که چرا «افراد آشنا» که از فضل و دانش و مجاهدتهای این شهید عظیمالشان باخبرند، تاکنون برای خوب شناساندن این شهید اقدام در خور شایستهای انجام ندادهاند؟
به نظرم اقداماتی صورت پذیرفت ولی کافی نیست، دغدغه بازشناسی شهید هاشمینژاد، یکی از دغدغههای مهم من هم هست، به نظرم خراسانیها، بهویژه مشهدیها، بیشتر از مازندرانیها، شهید هاشمینژاد را میشناسند و این بدون علت نیست، یکی از دلایل این است که بیشتر فعالیتهای ایشان در آنجا بود، یکی از دلایل دیگر این بود که خراسانیها بیشتر از ما برای شناساندن این شهید کار کردهاند.
درست است محل شهادت شهید هاشمینژاد دفتر حزب جمهوری مشهد بوده است ولی ما نباید فراموش کنیم، این شهید جزو اولین نمایندگان مجلس خبرگان استان مازندران بود، یعنی مردم مازندران در آن مقطع خوب او را شناخته بودند و برای همین، وی به مجلس خبرگان راه مییابد.
در ابتدای انقلاب کمتر انقلابی مازندرانی بود که شهید هاشمینژاد را نشناخته باشد ولی در ادامه متولیان فرهنگی استان کمکاری کردند و او خلاصه شد به شهر بهشهر و در آنجا نیز به چند اسم مکان!
از آنجا که درست به همان جایی که دغدغه ما بود اشاره کردید، سپاسگزاریم، سؤال بعدی ما این است که چه باید کرد؟
سالهاست که دوست داشتم این پیشنهاد خودم را به گوش دلسوزان انقلاب برسانم، نه فقط برای شهید هاشمینژاد بلکه برای خیل عظیمی از علمای استان مازندران که تأثیرگذاران فکری و سیاسی در دوران گذشته و معاصر بودند، مثل شهید شیخ فضلالله نوری؛ ما در مازندران برای او تاکنون چند همایش علمی برگزار کردهایم تا از زوایای فکری ایشان باخبر شویم؟ ما باید از الگوهای خوب، برای بازشناسی شهید هاشمینژاد و دیگر علما و حتی افراد صاحبنامی که در انقلاب و تحولات آن نقش بهسزایی داشتند، بهره ببریم.
مثلاً اگر انتشارات صدرا آمده با چاپ کتب شهید مطهری او را بهدرستی به جامعه معرفی کرد، ما هم بیاییم چنین انتشاراتی را برای چاپ کتب، مقالات و سخنرانیهای شهید هاشمینژاد راهاندازی کنیم، به اعتقاد من باید راهاندازی بنیاد فکری شهید هاشمینژاد جزو بایدهای فرهنگی کشور بهویژه استانهای مازندران و خراسان قرار گیرد.
تا آنجا که اطلاع داریم قبلاً گروهی از جوانان بهشهری چنین قصدی را داشتند ولی موفق نشدند.
بله، تا اندازهای بنده از کار بسیار ارزنده آنها از طریق دوستان مطلع شدهام، به نظر من برای راهاندازی این بنیاد باید مسؤولان ارشد استانی آستین بالا بزنند، هیأت امنایی در استان باید این مسؤولیت را بهعهده بگیرد تا هستهای از دل این هیأت امنا بیرون بیاید که کارش بازشناساندن شهید هاشمینژاد باشد، این کار بزرگ، همت بزرگان دینی و فکری استان را میطلبد.
در پایان شهید هاشمینژاد را در چند جمله به مخاطبان ما معرفی کنید.
کار خیلی سختی است که من این متفکر بزرگ را خلاصه به چند جمله و کلمه بکنم، او هم اباذر بود و هم سلمان، در صراحت بیان حقایق، به حضرت اباذر شباهت دارد، بهطوری که اگر واقعه مسجد «فیل» مشهد را مورد مطالعه قرار دهید، میبینید که این شیرمرد، چه شجاعانه حقایق را در آنجا بیان میکند و از بیان واقعیات هیچ ترسی به دل راه نمیدهد.
وقتی استدلال و تدبیر او را در مسائل میبینید، بهیاد حضرت سلمان میافتید، جا دارد این مطلب را هم در پایان عرائضم برای مخاطبان بگویم، اینکه ایشان یکی از مدافعان حضور روحانیت در مقام ریاست جمهوری بودند که بعد از شهادت شهید رجایی تلاش فراوانی کرد تا اینکه مقام معظم رهبری در آن وقت، قبول مسؤولیت کردند تا در انتخابات حضور یابند، که درست سه روز بعد از شهادت شهید هاشمینژاد، مقام معظم رهبری با اکثریت آراء بهعنوان نخستین رئیس جمهور روحانی انقلاب، انتخاب شدند.