حجت الاسلام و المسلمین قرائتی با حضور در برنامه تلویزیونی دستخط به سوالات مجری این برنامه پاسخ داد.
فضای فرهنگی جامعه چقدر آن چیزی است که آقای قرائتی سال 58 که به پیشنهاد شهید مطهری و موافقت امام (ره) به تلویزیون رفت و شروع کرد، تصور میکرد با جمهوری اسلامی ترسیم میشود؟
شما فضای روز را به حرکت اربعین نگاه کنید. مردم با امام حسین (ع) و اربعین خوب هستند. یک چیزی گران میشود و یک چیزی مدیریت نمیشود ضعف از ما است والا مردم بعد از 1400 سال با امام حسین (ع) چطور هستند؟ الان شما میگویید مردم 40 سال است با انقلاب چطور هستند؟ 1400 سال مردم را از امام حسین (ع) کمرنگ نکرد.
از انقلاب هم کمرنگ نمیکرد الا این که عملکرد ما و بعضی مسئولین ما و عدم مدیریتها! مشکل در خواص است. فطرتهای سالم، سالم است.
با اربعین شروع کنیم، مثلاً سال گذشته...
خیلی هم پای من را به اینجا باز نکنید. مردم میدانند. مردم با اسلام خوب هستند، با برخی مسئولین هم خوب هستند و با برخی بد هستند؛ تمام.
سال گذشته 2 میلیون برای اربعین رفتند و امسال تقریباً با همه گرانیها و مشکلاتی که وجود دارد همان 2 میلیون به اربعین رفتند.
نه تنها اربعین این طور است، سال تحویل در مشهد هم همینطور است، نیمه شعبان در جمکران هم همینطور است، شب قدر هم همینطور است.
هر چه از فطرت و دین باشد مردم قبول دارند و هر چه از عملکردها است، مردم نظر دارند و برخی کارها را قبول ندارند و خوب این است که افرادی که کج رفتند مرتب عذرخواهی کنند و قوه قضائیه هم قدری قصه را سفتتر بگیرد.
جدای از عملکردها، فضای فرهنگی کشور را نگاه کنیم. به عنوان کسی که هنوز کار فرهنگی میکنید، فضای فرهنگی کشور چقدر مورد قبول است؟ به نظر شما نهاد روحانیت در این زمینه خوب عمل کرده است؟
مانند بقیه نهادها؛ برخی خوب عمل کردند و برخی بد عمل کردند. روحانیت هم همانند بقیه مردم هستند. آدمهایی هستند که خیلی خوب عمل کردند. هفته پیش زندگی آیتالله مومن را که تلویزیون نشان میداد، من بچه بودم ایشان مجتهد بود. خانه خیلی از علما نیم قرن و یا کمتر و یا بیشتر تغییر نکرده است. البته آدمهایی هم هستند که بعد از دو الی سه سال مبلمان و ماشین آنها تغییر میکند.
مردم باید انتخاب کنند دیگر، یک نانوائی نان خوشمزه پخت نکند به نانوائی دیگری میروند. مردم هم مجبور نیستند پای کسی بایستند. اقامه میبندند، اگر خوشتان آمد به مسجد میروید و اگر خوشتان نیامد به مسجد دیگری میروید. آزادی است دیگر.
یک جا گفته بودید ریشه و خاک آموزش و پرورش، حوزه و دانشگاه مهارتمحور نیست و باید اصلاح شود.
مشکل مملکت الان همین است.از قول وزیر آموزش و پرورش بگویم؛ وزیر آموزش و پرورش در تلویزیون روز درختکاری گفت دیپلمه خواست بیل را در دست بگیرد برعکس در دست گرفت. رئیس دانشگاه آزاد گفت از فوق لیسانس کشاورزی پرسیدیم برگ چغندر بزرگتر است یا برگ شبدر گفت نمیدانم! این فوق لیسانس کشاورزی ماست.
بیشتر لیسانسههای ما طبق آمار محفوظات دارند و مدرک گرفتهاند ولی هیچ گونه مهارتی ندارند. باید این خاک یا ریل را عوض کرد. ریل حوزه را هم باید عوض کرد. یک عده میخواهند فقیه شوند که واجب است فقیه شوند، چون ما در هر شهری یک فقیه نداریم، یعنی اگر 600 فرمانداری داشته باشیم 600 مجتهد میخواهیم، نداریم.
این حرفهایتان در دانشگاه و آموزش و پرورش مینشیند، اما شاید حوزویها این را قبول نکنند.
نه، آنجا هم میگویند. من نامه ای به آقا نوشتم که یک طلبه معمولی باید 15 مهارت ببیند. بتواند تفسیر بگوید، بتواند یک تارکالصلاه را به نماز جذب کند. حوزه و دانشگاه ما سالی 52 تا جمعه تعطیل است و 52 تا پنجشنبه تعطیل است، یعنی 104 روز تعطیل پنجشنبه و جمعهای داریم. 100 روز هم تعطیل تابستانی داریم. 20 روز هم عید تعطیل است، 20 روز هم بینالتعطیلین تعطیل است، 20 روز هم مناسبات تعطیل است...
شما یکی از مخالفان این تعطیلات هستید.
بله. کتابهایی که نوشتم که حدود 50 کتاب است، همه در تعطیلات بوده است. تفسیر نمونه را خدمت آیتالله العظمی مکارم از تعطیلات استفاده کردیم. چهارشنبه حوزه ایشان تعطیل بود و دور ایشان بودیم، 5 شنبهها هم دور ایشان بودیم. تفسیر نمونه که از بهترین تفسیرهاست و شاید 100 بار چاپ شده و به چند زبان دنیا ترجمه شده است، در همین تعطیلات نوشتیم.
این میزان تعطیلی چقدر نیاز است؟ اصلاً تابستان هم یک عده میتوانند جابهجا شوند؛ یعنی اگر بندرعباس هوا گرم است و همه نمیتوانند ولی شاید بتوان دههزار جوان را از بندرعباس به ملایر آورد، از خوزستان به اراک بُرد. اگر اینطور شود از تابستان استفاده میشود، در نتیجه دانشگاه را به جای 4 سال 2 ساله میخوانیم؛ حالا جهشی و پرشی و هر چه میخواهید اسمش را بگذارید. در مملکت ما آدمهای متین هستند ولی «مته» نیستند. با آدم متین کشورداری نمیتوان کرد، مته نیاز است.
یک جملهای دارید که میگویید آخوندی که دنبال خط و ربط سیاسی رفت حرف او را کمتر میشنوند.این بیشتر اثر ندارد به نظر شما؟
خیلیها به من این را میگویند ما شما را که دوست داریم برای این است که در معده سیاسیون هضم نشدهاید. من حرف سیاسیها را میفهمم ولی حاضر نیستم جذب اینها شوم. در نامه 25 نهجالبلاغه هم حضرت علی (ع) به مسئول زکات میگوید جایی برای زکات میروید منزل کسی نخواب. اگر خانه آقای الف خوابیدید، فردا از خانه آقای ب زکات خواستید میگوید این در منزل آقای الف خوابیده و این را کانالیزه کرده است. کنار چشمه آب بروید و آن جا خیمه بزنید و زندگی کنید که فردا متهم نشوید.
رفته رفته بعد از انقلاب قدری روحانیت مجبور شد در کارهای سیاسی و اجرایی وارد شود که به خاطر یکسری اتفاقات بود که ابتدای انقلاب رخ داد. ولی قبول دارید که همین باعث شده، به مرور زمان حرفهای آنها کمتر شنیده شود یا اثرگذاری کمتر شود؟
بله، این متاسفانه وجود دارد. آن روحانیونی که آقا بردند هنوز آقا هستند و آن روحانیونی که کارمند شدند، دیگر نگاه روحانی به آنها نمیشود بلکه نگاه کارمند میشود که صبح ساعت 8 کارت میزند و غروب ساعت 4 هم کارت میزند؛ مانند اداره قند و شکر بلژیک! ما فراموش نکنیم آقا هستیم، کارمند نیستیم. آقا هستیم ولی به دلیل وظیفه شرعی کار هم میکنیم چون در جمهوری اسلامی «بر» است و «تعاونوا علی البر» مطرح است؛ حالا یکی در سپاه رفته، یکی از سازمان عقیدتی سیاسی رفته، من خودم در نهضت سوادآموزی رفتم، اما باید آقا باشیم.
در جایی گفتید 20 هزار روحانی کت و شلواری داریم که اینها را میبینم غصه میخورم.
بله.
اگر اثرگذاری داشته باشند چطور؟
نیمی را شنیدهاید و نیمی را نشنیدهاید. من یک روز به مقام معظم رهبری نامه نوشتم که 20 هزار طلبه کت و شلواری داریم. یعنی دیپلم را گرفته و 5-4 سال درس خوانده و لمعهاش تمام شده است، ولی پا به لباس آخوندی و معمم شدن نگذاشته است و چون 20 هزار کت و شلواری هست، این دیگر منبر نمیرود، قاضی نمیشود، سیاستی عقیدتی او را قبول نمیکند. این با باقی دیپلمهها فرق میکند؛ این دیپلمی است که 5-4 سال اخوندی خوانده است و میتواند جلسههای محلی برای اقوامش درست کند. بچهها را جمع کند و کلاسهای ده - 15 دقیقهای برای اینها برگزار کند.
آقا نوشتند من با این نظر موافق هستم. تنها کسی که در جمهوری اسلامی هر چه گفتم گوش دادند و تفقداً هم گوش دادند، والا واجب نبود او گوش کند، حتی مستحب هم نبود حرفهای من را گوش دهند، برای من واجب است که از آقا اطاعت کنم، اما تنها کسی که هر چه گفتم ایشان گفت قبول است، مقام معظم رهبری بوده است.
افرادی هم هستند که چند بار پیش آنها رفتهام و هر چه گفتهام، میگویند «وفقکمالله»! یک ساعت حرف میزنید، میگویند «وفقکمالله»! اما ایشان هم نوشت اینها را بسیج کنید که به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه قم سفارش شد و اسم این را عوض کردند و «بشیران جوان» گذاشتند. یک جلساتی برگزار شد ولی طوری که میخواستیم نشد. قدری پول نداشتند و قدری همت نداشتند و قدری طرح نداشتند. قدری هم برای آنها برخی چیزها سنگین است.
گفته بودید من ماندهام که در مدارس ما دختر و پسر جدا هستند که هیچ شهوت جنسی ندارد و در دبیرستان هم جدا هستند، ولی در دانشگاه مختلط هستند و این درست نیست.
الان هم میگویم این درست نیست.
برخی میگویند در دانشگاه نمیتوان چنین کاری کرد.
چرا نمیشود؟ در اتوبوسها چطور جدا هستند؟ در حرم امام رضا(ع) چطور مردها از این در میروند و زنها از در دیگر میروند؟ در دانشگاه یکشنبه صبح مردها بیایند و یکشنبه غروب زنها بیایند. چه میشود؟ رضاشاه کوه را سوراخ کرد و تونل ساخت، خودمان بیعرضه هستیم.
یعنی اگر این کار را کنیم خیلی از مشکلات ما حل میشود؟
ما دنبال خیلی نیستیم، ما دنبال یک درصد هستیم. امام خمینی (ره) در رساله تحریرالوسیله نوشته که اگر بتوانید چند دقیقه گناه را کم کنید وظیفه شما است. ما میتوانیم کاری کنیم که اگر این آقا سه ساعت گناه میکند، دو ساعت و نیم بشود و این وظیفه ما است. آقایی یک لیتر عرق میخورد ولو ظرف او را بگیریم در خانه عرق میخورد ولی از اینجا تا خانه هم عرق خوردن او را چند دقیقه عقب میاندازیم و هم به جای یک لیتر، نیم لیتر میخورد. این هم باز وظیفه ما است.
گفتهاید چرا حوزه علمیه ما سایت «خنده حکیمانه» ندارد؟ وقتی سایت خنده حکیمانه ندارد، آن وقت نیاز به برنامههایی مانند خندوانه میشود.در خنده کم کار کردهایم؟ ولی شما زیاد کار کردهاید.
در قرآن... من تقریبا ده هزار خنده دارم که باید اینها را غربال کرد و هزار تا دو هزار مورد را انتخاب کرد، چون انسان نیاز به خنده دارد. قرآن هم آیهای دارد که خدا هم میخنداند و هم میگریاند. ما هم باید بخندانیم که خنده به جا و هم گریه به جا باید باشد. هر دو درمان روحی برای انسان است.
خیلی مواقع انسانی که ناراحت است... درباره حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی شنیدم که دکتر گفته بود کاری کنید آقا بخندد. یعنی خنده برای برخی درمان است؛ گریه هم درمان است. افرادی هستند که اگر گریه نکنند ممکن است سکته کنند.
باید خنده حلال داشته باشیم و کار آسانی هم است. غصه میخورم که گاهی بیعرضه هستیم وگرنه دانشگاه ما حدود 5 میلیون دانشجو دارد. بگوییم هر دانشجوی ما یک خنده حکیمانه در 4 سطر بنویسد. خنده حکیمانه یعنی هم بخندیم و هم حکمتی در آن باشد؛ 4 میلیون نامه میآید. کدام دانشجو هست که بگوید در طول 4 سال دانشگاهم لبم خنده حلال ندید.
مجالس عزاداری در کشور را مطلوب میبینید؟
اصل عزاداری و حماسه باید باشد و هر «باشد»، یکسری «نباشد» هم دارد. بهتر است که اینطور باشد، این زمان و این مکان و با این محتوا باشد. سیاسیون دنیا روی راهپیمایی اربعین فکر میکنند، این پشتوانه محو داعش بود، گاهی یک مسئله را ساده نگاه میکنیم؛ نباید ساده نگاه کرد.
خیلیها سوال میکنند چرا حاج اقا قرائتی از 58 در تلویزیون است و این میزان محبوبیت دارد و شما را دوست دارند، چرا سمت مجلس و انتخابات مجلس و سمتهای دولتی نرفتید؟ به غیر از همان نهضت سوادآموزی که امام به شما گفته بودند.
هم از من بر نمیآید، هم حال آن را ندارم و هم پدرم گفت راضی نیستم از شما اگر وارد این کارها شوید. علت را پرسیدم، گفت وقتی نماینده مجلس شدید، مردم میخواهند نخود را ارزان کنید، شما هم نمیتوانید نخود را ارزان کنید، آن وقت «قالالصادق ...» را که میگویی تلویزیون را خاموش میکنند.
نکتهای بیان کرده بودید که هیچگاه روزنامه نمیخوانید و فیلم هم نمیخوانید؟
من تیتر روزنامه در هواپیما و اداره اگر مورد نیاز باشد میخوانم اما اگر دیدم نوشته رئیسجمهور زیمباوه به دیدار فلان رئیسجمهور رفته، من باید چه کنم؟
امور مهم کشور هم پیگیری نمیکنید؟
اینها را پیگیری میکنم. 20:30 تلویزیون را میبینم.
20:30 خوب است؟
خوب است که... یعنی خبر است، ولی برخی از خبرهایش هم تلخ است، میخواهند افشاگری کنند ظرفیت مردم را هم باید دید، حدیث داریم که اگر فرزند خودتان هم بد بود زیاد ملامت نکنید. نمره نیاورده، نباید خیلی بداخلاقی کرد. حدیث داریم که اگر کسی را بیش از یک بار یا دو بار بگویید لجبازی میکند.
حاج آقا خیلی دغدغه دارند که حرفهایی که میزند به درد مردم بخورد که به نظر من کاربردی و خیلی خوب است. برای ازدواج شما هم مطلب جالبی خواندم ولی میخواهم خود شما بیان کنید. اصرار میکردید ازدواج کنید و پدر موافق نبودند.
ازدواج سومین نیاز بشر است. اولین نیاز بشر اکسیژن است که اگر نباشد بعد از دو دقیقه آدم مرده است. دومین نیاز غذا و آب است و سومین نیاز بشر لباس است. قرآن می فرماید زن و شوهر لباس هم هستند؛ یعنی بعد از اکسیژن، غذا و آب هیچ نیازی مانند نیاز به همسر نیست.
یک نیاز طبیعی است و خداوند آن را خلق کرده است. آدم بیهمسر همانند آدم لخت است، آسیبپذیر است. من پیشنهاد کردم و ابوی هم اصرار که درس بخوانید...
بعد شما از قم به کاشان آمدید.
بله؛ ایشان به برخی آقایان گفت به محسن بگوئید ازدواج نکند و او را نصیحت کنید. من هم به برخی از آقایان گفتم به پدرم بگوئید در ازدواج من عجله کند، یعنی او تک میزد و ما هم پاتک میزدیم.
در نهایت هم موافقت کردند.
بله. الان نیاز به ازدواج سریعتر است منتها خود ما شعر گفتیم و در آن ماندهایم؛ یعنی مانند بتپرستان شدیم. بتپرستان با دست خود سنگ میتراشیدند و بت میساختند و کنار آن هم گریه میکردند. قرآن میگوید با دست خود بت تراشیدید و بعد برای آن اشک میریزید؟ ما هم با دست خودمان قوانین و آداب و رسومی درست کرده ایم و در نهایت پای اینها گریه میکنیم. باید این قانونها را شکست.
من هر چه توفیق دارم به خاطر این بود که قانونهایی که روی عقل و وحی بود، روی چشم گذاشتم اما قانونهایی که نه عقل و نه وحی بود و تنها چهار نفر نشستهاند و برای ما تصمیم گرفتهاند را قبول نمیکردم، رمز توفیق من همین است. مثلاً دیدم همه طلبهها به منبر میروند، گفتم چطور پزشک اطفال داریم، چهار طلبه باشند که آخوند اطفال باشند. آن زمان آقای راستگو هم نبود، این خطشکنی بود.
به یاد دارم 15 سالم بود که طلبه شدم شب جمعه به حوزه علمیه کاشان رفتم و ایستادم دیدم کسی نمیآید گفتم امروز درس نیست؟ گفتند خیر چون پنجشنبه است. گفتم خب پنجشنبه بازار و خیابان که باز است و دکترها و مهندسها و تاکسی ها و نانواها همه کار میکنند. گفتند حوزه و دانشگاه 5 شنبه تعطیل است. گفتم مردم که کار میکنند ولی آنها اصرار داشتند حوزه و دانشگاه تعطیل است. گفتیم دلیل چیست؟ دلیل هم ذکر نکردند.
از سال اول طلبگیم زیر این بار که 5شنبه تعطیل باشد نرفتم. زیر بار این نرفتم که برای اطفال آخوند نداشته باشیم نرفتم. خاطرهای هست و من در جایی بیان کردم. برادر من در خرمآباد در پادگان بدرآباد - دو سه کیلومتر بعد از خرمآباد- سرباز بود. من طلبه جوانی بودم و به آنجا رفتم.
به برادرم گفتم من اینجا سخنرانی کنم؟ گفت پادگان شاه هست و سخنرانی کنید شما را میگیرند، گفتند روی آخوند حساس هستند. گفتم اگر کت و شلواری شوم اجازه میدهند سخنرانی کنم؟ گفت خیر. گفتم شما نمیتوانید همشهریهای را جلوی در بیاورید و من همینجا صحبت کنم؟ گفت نه. گفتم نمیتوانید به همشهریها بگویید یک چیزی بخوریم؟ گفت چه چیزی بخوریم؟ گفتم هر چه دوست دارند اجیل، بستنی، کاهو! من نزدیک خرمآباد میروم و دو الی سه کیلو میوه می رم و شما بیایید و همشهریها بیایند و مشغول میوه خوردن باشید و من لابهلای این میوه خوردن حدیث برای شما میخوانم، قبول کرد.
من از لباس اخوندی بیرون رفتیم و ماشین گرفتیم و به شهر آمدیم 40-30 کیلو کاهو خریدیم و آب تمیزی هم پیدا کردیم و شستیم و چند شیشه سکنجبین خریدم و دوباره به پادگان رفتیم. به برادرم گفتم نگویید برادر من آخوند است. بگو کاهو آورده است. وقتی آمدند 17 سرباز بودند و گفتم نگاه به من نکنید، چون اگر 17 نفر به من نگاه کنید این دژبانی میگوید این کیست و چه میگوید که 17 سرباز به او نگاه میکنند. الاغی در آن محوطه بود گفتم چهار نفر به این الاغه نگاه کنید و شما هر کدام به یک سمتی بنشینید و به سویی نگاه کنید که قیافه کلاس و گفتوگو نباشد، منتهی شما کاهو بخورید و من با کاهوها ور میروم و همینطور که کاهو میخورید من یک حدیث برای شما میخوانم.
خلاصه با این قیافه و این وضعیت... این نظام ما بود که یک حدیثی که من به عوان طلبه میخواستم در پادگان بیان کنم باید این شرایط را میداشتم. الان چطور است؟ الان صدها هزار سرباز در بسیج و سپاه و نیروی دفاع و نیروی انتظامی و غیره دارید. در همه جا طلبه هستند که قرآن و نماز یاد میگیرند و اخلاق میآموزند و دین آموختهاند و شبهات را میشنوند و جواب میدهند.
یک زمانی فشارهای اقتصادی و روز دیگر دلار و سکه و روز دیگر مسئله دیگر است. مشکلات که الان پیش آمده است باید مراقبت کنیم اصل دین را نگه داریم، به مسئولین هم هر جا مقصر هستند انتقاد کنیم، ولی فراموش نکنیم یک زمانی آقای قرائتی میخواست حدیثی بخواند، باید قرائتی و الاغ و سرباز قاطی هم بنشینند و هر کدام به یک سمتی نگاه کنند، با کاهو سکنجبین هم مخلوط کنند تا بتوانند.
چطور با آیتالله خامنهای و مسجد امام حسن مجتبی (ع) مشهد آشنا شدید؟
آنجا من کلاس داشتم. یکی از کلاسها را آیتالله خامنهای در مشهد در سمینار دبیران تعلیمات دینی دید و به من گفتند به منزل بیایید. گفتند از طرف دولت حق سخنرانی ندارم. زمان شاه بود، فقط نماز باید بخوانم ولی حق ندارم حرف بزنم. از من خواستند که حرف بزنم. چند شبی در خانه ایشان خوابیدیم و شبها بعد از مسد صحبت کردیم و آنجا هم مسجد شلوغی بود. از آنجا با بهشتی و مطهری و مرحوم هاشمی رفسنجانی و ربانی املشی و دکتر باهنر آشنا شدیم.
در زمان شاه دستگیر نشدید؟ دختر شما بیان کردند که ساواکیها خلی دنبال شما بودند و حاج خانم فراری میدادند.
بله فراری بودم، تحت تعقیب بودم. یک بار نزد آقای ابنالرضا از علمای خوانسار با لباس مبدل رفتم و گفتم من در کاشان تحت تعقیب هستم و من را 20-10 روز حفظ کرد و برای سلامتی ما که گیر شاه نیفتیم دوتا گوسفند نذر کرد. وقتی شرایط امن شد به قم رفتم و دیدم در آنجا هم تحت تعقیب هستم، به مشهد رفتیم. پیش حاج مهدی آقا طباطبائی رفتیم، ایشان گفت من هم تحت تعقیب بودم اینجا جایی دارد که من قائم شدم و شما هم در آنجا قائم شوید، هم هوای خوبی دارد و هم بالای شاندیز است. چند ماهی هم در ابرده بودم.
حنای من پیش انقلابیها رنگی ندارد. آنها به اندازهای سیلی و کتک و شکنجه شدند که زشت است من این حرفها را بیان کنم ولی تحت تعقیب بودم.
اصلاً فکر میکردید انقلاب پیروز شود؟
نخیر. یعنی ما میگفتیم مستاجر خانه را نمیتوانیم بیرون کنیم، چطور امام خمینی (ره) میخواهد شاه را از مملکت بیرون کند؟ باور نمیکردیم. یک اخلاصی امام (ره) داشت و ایثاری مردم نشان دادند و در این راه خون دادند. شعار مردم این بود که خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم. واقعاً مردم خون خود را برای آقا در دست داشتند. خدا این اخلاص امام و این ایثار مردم را که دید، از غیب روز به روز بر قدرت مردم افزود و دغدغه و نگرانی و اضطراب شاه بیشتر شد.
چطور با آقای مطهری آشنا شدید و به امام پیشنهاد دادند که این کار را انجام دهید.
آقای مطهری قبل از انقلاب من را میشناخت، کلاسهای من را دیده بودند. وقتی انقلاب شد، ایشان نزد امام رفت و گفت قرائتی به درد تلویزیون میخورد. امام فرمود من قرائتی را نمیشناسم، ایشان فرمود من میشناسم و مصلحت است برود. امام هم گفتند بگویید برود. مطهری زنگ زد که به تلویزیون بروید و من هماهنگ کرده ام. من رفتم و قطب زاده گفت آمدهاید چه کنید؟ گفتم آقای مطهری گفتند. گفت بیخود! علت را پرسیدم و گفت در تلویزیون دو نفر را بیشتر راه نمیدهیم. یکی آیتالله طالقانی و یکی امام خمینی(ره)!
گفتند لباستان را دربیاورید.
هنوز به انجا نرسید. گفتم چرا؟ گفت تلویزیون جای هنر است. شما سخنران و روضه خوان هستید و تلویزیون جای سخنران و روضهخوان نیست، جای هنرمند است. گفتم شما من را میشناسید؟ گفت خیر. گفتم احتمال هم نمیدهید من هنرمند باشم؟ هنرمندان را به اینجا بیاورید و ساعت میزنیم، دو ساعت با حرفهای حکیمانه اینها را میخندانم به طوری که بخواهند لب خود را جمع کنند نتوانند. گفت خیلی ادعا دارید. گفتم امتحان کنید.
تلفن کردند و هنرمندان آمدند و ساعت گذاشتند و من شروع به حرف زدن کردم. نگاه کردند و گفتند جای این شیخ در تلویزیون است ولی عمامه را بردارید که قانون ما هم بهم نخورد. گفتم هر کسی در لباس پوشیدن مختار است. اگر برنامه طوری بود که تلفن کردند که خسته شدیم و تکراری شد... خلاصه ماندیم.
امام برنامه را دیدند؟
بله. امام هم دیده بود و خوشحال هم بود. دو مرتبه هم پول خوبی برای ما فرستاد.
چون از صداوسیما پول نمیگرفتید.
بله. هنوز هم پول نمیگیرم. درسهایی از قرآن مجانی است.
امام درباره برنامه چه گفتند؟
گفتند بحثهای شما را گوش میدهم، لذت میبرم و برای شما دعا میکنم. آن زمان هم قرائتی امروز نبودیم. جوانترو جذابتر و جهشی و پرشی بودیم. الان وارفتهایم. امام از بحث ما راضی بودند.
3 سال بعد نماینده امام در نهضت سوادآموزی شدید؟
دو سال و یا کمتر و بیشتر بود. اول نهضت تاسیس شد و بعد آقا حکم به من دادند. مهم این است که در حکم خود نوشتند، با توجه به تجربیات تبلیغی که دارید، یعنی امام دو سه تا بحث من را که دید امضا کرد. الان 40 سال میگذرد برخی از دوستان هنوز باور نمیکنند من تجربه دارم.
در جایی گفته بودید یکسری میخواستند جلوی برنامه شما را بگیرند.چه کسانی بودند؟
حالا چه کار دارید؟ جلوی این را گرفتند و میزان زیادی از ما برنامه ضبط کردند که برای 30 روز ماه رمضان بود. بعد قیچی کردند و کسان دیگری را آوردند. دم افطار خانم آرایش کرده هم حرف بزند، کسی حوصله ندارد. بحثهای علمی دم افطار درست زمانی نیست. اینها هی ملا آوردند و حرف علمی زدند و در نهایت امام فرمود آقای قرائتی کجاست که چند شب نیست. گفتند این را برداشتند. علت را پرسیدند و گفتند از این باسوادتر هست. گفتند دم افطار باسواد نمیخواهیم، دم افطار میخواهیم مردم اسلام را بفهمند و بچشند. حرف علمی به درد دم افطار نمیخورد. به محمد هاشمی بگویید قرائتی برگردد. رسولی محلاتی هم به ایشان زنگ زد و ما با سلام و صلوات برگشتیم.
الان رئیس ستاد اقامه نماز هستید؟
بله. رئیس بینمازها، رئیس بیسوادها بودیم. رئیس بیزکاتها بودیم.
الان وضعیت نماز چطور است؟
متوسط و ضعیف است. نسبت به زمان شاه نمازخوان خیلی داریم ولی آن نمازی که باید بخوانیم نیست.
در جوانان چطور است؟
نمازخوان کم نداریم، ولی تارکالصلاه هم کم نداریم.