ماجرای نیمروز۲ یا همان ردخون از نظر سنگینی و بزرگ بودن پروژه با تمام کارهای قبلی موسسه سیمای مهر قابل مقایسه نیست.
از روزی که فیلمبرداری شروع شده هر روز آن سخت و طاقت فرسا بوده و هست ، اما ۱۸ روز اخیر سخت ترین روزهای پروژه بود .
روزهایی که سکانسهای پر بازیگر همراه با بیش از ۱۰۰ دستگاه خودروهای زرهی سبک و سنگین و روزانه چند صد هنرور با تمرینهای فراوان باید اجرا میشدد ولی به علت بعد مسافت از محل اسکان تا محل فیلمبرداری ، کل تیم ۱۵۰ نفره ی ما وقت کافی برای استراحت نداشتند و بی اغراق میتوانم بگویم کمتر از ۴ ساعت در روز فرصت استراحت پیدا میکردند ، اما همهباهم و خستگی ناپذیر تمام تلاش خود را به کار بستند تا کار به نحو احسن و با بهترین کیفیت و خروجی پیش برود و سکانسهای مهم و سخت فیلم ، اجرا شود .
دست تک تک افراد گروه خوب ماجرای نیمروز ۲ ، ردخون را میبوسم که اینگونه از جان گذشته این روزها را سپری کردند.
البته روزهای سخت ما همچنان ادامه دارد و ما تا ۲ ماه دیگر باهم هستیم اما این روزها چیز دیگری بود!
همچنین باید از مردم خونگرم و همراه روستای کسان ترازگ، ترازگ عبدالله ، میلگه سیاسیاه و روستاهای اطراف هم یاد کنم که در طول این مدت زندگی روزمره ، رفت و آمد و راههای مواصلاتی آنها به علت حضور ما مختل شده بود اما غیر از همراهی و صبوری چیزی از این مردم ندیدیم.
تقدیر و تشکر از مسئولین شهرستان اسلام آباد و استان کرمانشاه هم بسیار است که باید حضوری به انجام آن بپردازم .
اما این متن را نوشتم برای یادآوری یک نکته مهم اول برای خودم و بعد برای همراهانم در ماجرای نیمروز ،
که یادمان باشد هر اتفاق خوبی برای این فیلم چه در اجزاء و چه در کل بیفتد محصول یک کار تیمی قوی ، همراه و مصمم بود
عکس: مجید طالبی
پ.ن: خواب ۵-۶ دقیقه ای در کنار صحنه !
خوابی چنین میانه ی میدانم آرزوست