خوب است جوانها بدانند ...؛ خوب است بدانند که امروز و این دولت، دولت روشنفکرانی است که همواره علیه مردان انقلابی از جنس بسیج و سپاه و استحکام و پایه عملکرد آنها چون و چرا داشتند، و حالا عملکرد خودشان، مطلقاً تعریفی ندارد... مطلقاً... مطلقاً تعریفی ندارد.
از همان موقع که آقای روحانی "مجمع عقلا" را در مجلس دوم راه انداختند و امام آن جماعت را "سر جایشان نشاندند" (این تعبیر عیناً از خاطرات آقای هاشمی است- و جالب این که آقای روحانی هنوز به راهاندازی آن جمع افتخار میکنند و عضویت در آن را از مزایای وزیر اطلاعات پیشنهادی خود به پارلمان میشمرند)، آنها مآلاً سایرین را غیر عقلا خواندهاند و حالا که کار تماماً دست خودشان است، عملکردشان مطلقاً تعریفی ندارد. این دیوانسالاران و روشنفکران، طی سالها برای جوانترها جا انداختهاند که مردان انقلابی، بیترمز و بیحساب و بیکتاب بودند و هستند و خواهند بود، ولی حالا طی این مدت، هر بار که کارها را به دست گرفتند، ملت چیز چندانی جز کندی و بیعملی و قدری ضرر ساخت و پاخت با اجانب از آنها ندیده است. مطمئن باشید که در پاسخ به این گفتار نیز هزار و یک "حرف" دارند، ولی فراموش نکنید که اینها همه "دو صد حرف" است و
"نیم کردار" نیست. خوب است جوانها بدانند، که اصلاً این مردان انقلابی از سنخ سپاهی و بسیجی، ابتدا از کجا آمدند و چه کردهاند. خلاصه این که از آغاز انقلاب، این نخبگان روشنفکر، قدرت را به دست گرفتهاند و گرفتند و خواهند گرفت، و
هر از گاهی که در کار پیشبرد امور کشور درماندهاند، همان مردان انقلابی از گوشه و کنار به میدان آمدهاند و خرابکاریها و کندیهای روشنفکران را درست کردهاند و به پایگاه خود در همان گوشه و کنار، اعم از دانشگاه احمدیروشن و سینمای ابراهیم و حوزه هنری آوینی و تاکسی حاجکاظم و تراکتور عباس بازگشتهاند؛ تنها شماری که در سمت نیروهای مسلح متعهد بودند، ماندند، و دفاع و امنیت کشور را به یکی از 6 قدرت برتر تبدیل کردند و سایر ارکان کشور را به روشنفکران و تکنوکراتهای پر مدعا واگذار نمودند. سپس، مردان انقلابی سر در گریبان خود کردند و به ادای تکلیف در گوشهای ادامه دادند تا دوباره این جماعت روشنفکر
پرمدعا گیر کردند و در تمشیت آنچه ادعای کر کننده داشتند ماندند، و باز روز از نو روزی از نو، این چرخه ادامه داشته و دارد و خواهد داشت.
این، تاریخ فشرده اقدام و عمل پس از انقلاب است. دوره های طولانی بی اقدامی و کم عملی به نام کار روشنفکری و بوروکراسی و "مجمع عقلا"، و دوره های کوتاه و مقطعی یا بخشی و محدود ایفای نقش انقلابیها. این تجربه زیسته ما در این مدت مدید است.
خوب است جوانها بدانند، که سرداران سپاهی و بسیجی امروز که "مجمع عقلا"ی پر مدعا، به آنها لقب بی ترمز و بی حساب و بی کتاب و غیر عقلا می داده اند و می دهند و خواهند داد، همان دانشجویان ممتاز آستانه انقلاب بودند؛ آن هم دانشجویان ممتاز در زمانی که "کم نمره دادن" و "مردود کردن" در میان اساتید دانشگاه ها مد بود و نمره گرفتن از اساتید سختگیر و مسئولیت پذیر، افتخار و مایه مباهاتی بود غیر قابل انکار. نه همچون امروز که کوچکترین حساب و کتاب و دقت در تخصیص نمره دانشجو، سختگیری خشک مغزانه استاد تفسیر
می شود. بگذریم؛ آنها که امروز فرماندهان نظامی سپاه شمرده
می شوند، همان دانشجویان ممتازی هستند که از پشت میزهای دانشکده فنی دانشگاه تهران یا پلی تکنیک بیرون پریدند و برای حفظ انقلاب، معجزاتی کردند که هر از گاهی، کسی در چهار گوشه دنیا، کلاه به احترام کوشش آنها برمی دارد؛ از باراک اوباما گرفته تا همین اخیراً یوزی رابین؛ یکی به احترام سردار قاسم سلیمانی، دیگری به احترام شهید حسن تهرانی مقدم، آن دیگری به نام استاد تهرانی مقدم، بعدی به نام ... . هیچ یک از ناظران و تحلیلگران امور ایران در دنیا، چه ناظران خشم آلود و چه منصف، بزرگی گام های برداشته شده در منطق انقلابی ما را انکار نمی کنند؛ جای انکار نیست. ولی پرسش این است که این عظمت چگونه توسط این دانشجویان پیرو راستین خط امام (ره) خلق شده است؟منطق عملکرد این نیروهای مقاوم که اقدام و عمل های بزرگ را میسر کرده اند را می توان "منطق ظرفیت" نام نهاد. در "منطق ظرفیت" کار فعال اجتماعی این است که تمام بار ملت را به دوش خود احساس کند، به قاعده "کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته"، و هر کس، هر جا، هر کار از دستش بر می آید، "پای کار" باشد و اگر فرماندهان در موقعیت عملیات نبودند، "آتش به اختیار" پیش برود.بدون آن که بخواهم اشتباهات را لزوماً به خباثت درونی افراد مربوط نمایم، سؤال این است که دقیقاً آن چه در جریان طرد "منطق ظرفیت"ها در عصر اصلاحات و عصر سازندگی، همان عصر حکمرانی "تکنوکرات"ها، و آن چه پس از انتخابات نود و دو، به بهانه رویارویی با تحریم ها و علم کردن موجودی به نام JCPOA استمرار یافت، چه بود و چه هست و چه خواهد بود؟ یک اجتماع سرمایه داری سرمایه بر، که در آن، روشنفکران و تکنوکرات ها، مدام از اتصال و همسازی با اقتصاد جهانی بحرانزده سخن می گویند،
نمی تواند ظرفیت های این جامعه را تحقق بخشد، بلکه بیشتر، جاهای خالی یک اقتصاد جهانی با بحران انرژی را پر می کند. روشن است که در این اقتصاد جهانی، جای خالی ای که برای کشورهایی مانند ایران در نظر گرفته می شود، جای یک بازار فروش خوب و منبع تأمین مواد خام یا موقعیتی برای استقرار صنایع آلاینده است. چنین اقتصادی، برای اقلیتی سرمایه دار از شهروندان شهرهایی مانند تهران، که می توانند در یک اقتصاد "سرمایه بر" و نه "کاربر" نقشی بر عهده بگیرند، زمینه می سازد، لیکن، بخش انبوهی از مردم را به کارهای دون پایه خدماتی غیرتخصصی می گمارد. این، صورت عدم توازن عمیقی است که در اقتصاد ما در نتیجه عملکرد دیوان سالاران غربزده به وجود آمده است، و باید با "منطق ظرفیت" تغییر یابد.
از همان موقع که آقای روحانی "مجمع عقلا" را در مجلس دوم راه انداختند و امام آن جماعت را "سر جایشان نشاندند" (این تعبیر عیناً از خاطرات آقای هاشمی است- و جالب این که آقای روحانی هنوز به راهاندازی آن جمع افتخار میکنند و عضویت در آن را از مزایای وزیر اطلاعات پیشنهادی خود به پارلمان میشمرند)، آنها مآلاً سایرین را غیر عقلا خواندهاند و حالا که کار تماماً دست خودشان است، عملکردشان مطلقاً تعریفی ندارد. این دیوانسالاران و روشنفکران، طی سالها برای جوانترها جا انداختهاند که مردان انقلابی، بیترمز و بیحساب و بیکتاب بودند و هستند و خواهند بود، ولی حالا طی این مدت، هر بار که کارها را به دست گرفتند، ملت چیز چندانی جز کندی و بیعملی و قدری ضرر ساخت و پاخت با اجانب از آنها ندیده است. مطمئن باشید که در پاسخ به این گفتار نیز هزار و یک "حرف" دارند، ولی فراموش نکنید که اینها همه "دو صد حرف" است و
"نیم کردار" نیست. خوب است جوانها بدانند، که اصلاً این مردان انقلابی از سنخ سپاهی و بسیجی، ابتدا از کجا آمدند و چه کردهاند. خلاصه این که از آغاز انقلاب، این نخبگان روشنفکر، قدرت را به دست گرفتهاند و گرفتند و خواهند گرفت، و
هر از گاهی که در کار پیشبرد امور کشور درماندهاند، همان مردان انقلابی از گوشه و کنار به میدان آمدهاند و خرابکاریها و کندیهای روشنفکران را درست کردهاند و به پایگاه خود در همان گوشه و کنار، اعم از دانشگاه احمدیروشن و سینمای ابراهیم و حوزه هنری آوینی و تاکسی حاجکاظم و تراکتور عباس بازگشتهاند؛ تنها شماری که در سمت نیروهای مسلح متعهد بودند، ماندند، و دفاع و امنیت کشور را به یکی از 6 قدرت برتر تبدیل کردند و سایر ارکان کشور را به روشنفکران و تکنوکراتهای پر مدعا واگذار نمودند. سپس، مردان انقلابی سر در گریبان خود کردند و به ادای تکلیف در گوشهای ادامه دادند تا دوباره این جماعت روشنفکر
پرمدعا گیر کردند و در تمشیت آنچه ادعای کر کننده داشتند ماندند، و باز روز از نو روزی از نو، این چرخه ادامه داشته و دارد و خواهد داشت.
این، تاریخ فشرده اقدام و عمل پس از انقلاب است. دوره های طولانی بی اقدامی و کم عملی به نام کار روشنفکری و بوروکراسی و "مجمع عقلا"، و دوره های کوتاه و مقطعی یا بخشی و محدود ایفای نقش انقلابیها. این تجربه زیسته ما در این مدت مدید است.
خوب است جوانها بدانند، که سرداران سپاهی و بسیجی امروز که "مجمع عقلا"ی پر مدعا، به آنها لقب بی ترمز و بی حساب و بی کتاب و غیر عقلا می داده اند و می دهند و خواهند داد، همان دانشجویان ممتاز آستانه انقلاب بودند؛ آن هم دانشجویان ممتاز در زمانی که "کم نمره دادن" و "مردود کردن" در میان اساتید دانشگاه ها مد بود و نمره گرفتن از اساتید سختگیر و مسئولیت پذیر، افتخار و مایه مباهاتی بود غیر قابل انکار. نه همچون امروز که کوچکترین حساب و کتاب و دقت در تخصیص نمره دانشجو، سختگیری خشک مغزانه استاد تفسیر
می شود. بگذریم؛ آنها که امروز فرماندهان نظامی سپاه شمرده
می شوند، همان دانشجویان ممتازی هستند که از پشت میزهای دانشکده فنی دانشگاه تهران یا پلی تکنیک بیرون پریدند و برای حفظ انقلاب، معجزاتی کردند که هر از گاهی، کسی در چهار گوشه دنیا، کلاه به احترام کوشش آنها برمی دارد؛ از باراک اوباما گرفته تا همین اخیراً یوزی رابین؛ یکی به احترام سردار قاسم سلیمانی، دیگری به احترام شهید حسن تهرانی مقدم، آن دیگری به نام استاد تهرانی مقدم، بعدی به نام ... . هیچ یک از ناظران و تحلیلگران امور ایران در دنیا، چه ناظران خشم آلود و چه منصف، بزرگی گام های برداشته شده در منطق انقلابی ما را انکار نمی کنند؛ جای انکار نیست. ولی پرسش این است که این عظمت چگونه توسط این دانشجویان پیرو راستین خط امام (ره) خلق شده است؟منطق عملکرد این نیروهای مقاوم که اقدام و عمل های بزرگ را میسر کرده اند را می توان "منطق ظرفیت" نام نهاد. در "منطق ظرفیت" کار فعال اجتماعی این است که تمام بار ملت را به دوش خود احساس کند، به قاعده "کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته"، و هر کس، هر جا، هر کار از دستش بر می آید، "پای کار" باشد و اگر فرماندهان در موقعیت عملیات نبودند، "آتش به اختیار" پیش برود.بدون آن که بخواهم اشتباهات را لزوماً به خباثت درونی افراد مربوط نمایم، سؤال این است که دقیقاً آن چه در جریان طرد "منطق ظرفیت"ها در عصر اصلاحات و عصر سازندگی، همان عصر حکمرانی "تکنوکرات"ها، و آن چه پس از انتخابات نود و دو، به بهانه رویارویی با تحریم ها و علم کردن موجودی به نام JCPOA استمرار یافت، چه بود و چه هست و چه خواهد بود؟ یک اجتماع سرمایه داری سرمایه بر، که در آن، روشنفکران و تکنوکرات ها، مدام از اتصال و همسازی با اقتصاد جهانی بحرانزده سخن می گویند،
نمی تواند ظرفیت های این جامعه را تحقق بخشد، بلکه بیشتر، جاهای خالی یک اقتصاد جهانی با بحران انرژی را پر می کند. روشن است که در این اقتصاد جهانی، جای خالی ای که برای کشورهایی مانند ایران در نظر گرفته می شود، جای یک بازار فروش خوب و منبع تأمین مواد خام یا موقعیتی برای استقرار صنایع آلاینده است. چنین اقتصادی، برای اقلیتی سرمایه دار از شهروندان شهرهایی مانند تهران، که می توانند در یک اقتصاد "سرمایه بر" و نه "کاربر" نقشی بر عهده بگیرند، زمینه می سازد، لیکن، بخش انبوهی از مردم را به کارهای دون پایه خدماتی غیرتخصصی می گمارد. این، صورت عدم توازن عمیقی است که در اقتصاد ما در نتیجه عملکرد دیوان سالاران غربزده به وجود آمده است، و باید با "منطق ظرفیت" تغییر یابد.
حامد حاجی حیدری