از کاراکترتان در «مختارنامه» آغاز می کنیم. «کیان» که جذابیت تماشای این سریال را برای ایرانیان دوچندان کرده بود و چه در زمان پخش سریال و چه بازپخشهایش جزو کاراکترهای پرمخاطب مجموعه بود. چطور به کیان رسیدید؟
کیان یک ایرانی مسلمان بود و من هم یک ایرانی مسلمانم. همان قدر که مرور جنگاوریهای کیان و توانایی نظامیش، جذابیتهای اساطیری برایم داشت. اینکه او عاشق سیدالشهداست نیز کاملا برایم هیجان انگیز بود. به دنبال شعار دادن نیستم چون به اندازه کافی مردم ما شعار شنیده اند و اگر چیزی می گویم برآمده از شعور است. میرباقری کارگردان کاربلدی است و متنی که برای شخصیت کیان تدارک دیده بود واقعا کامل بود. کیان دست راست مختار بود و میرباقری این نکته را کاملا حساب شده در شخصیت پردازی او درآورده بود.
با این حساب بخش عمده درام مرتبط با این شخصیت می بایست حول ارتباطش با مختار رقم میخورد و به تبع آن رابطه بازیگران این دو نقش یعنی شما و فریبرز عرب نیا مهم بود. این رابطه متقابل چطور بود؟
راستش را بخواهید من آدم سختگیری نیستم و حتی اگر یک نابازیگر جلویم باشد می کوشم هم به او کمک کنم و هم به خودم. عرب نیا که دیگر جای خود دارد. او بازیگری توانمند و در عین حال کاریزماتیک است. فکر می کنم مختار با حضور او بود که جان گرفت و جانانه شد. حین کار با عربنیا یک ویژگی مهم در او دیدم و آن هم وقت شناسی بود. او اصلا به دنبال اتلاف وقت و بی نظمی نبود. هیچگاه ندیدم دیر سرصحنه حاضر شود یا زود برود. در بازی روبروی هم سعی می کردیم با تعامل پیش برویم و به هم کمک کنیم.
آیا رقابتی میان تان شکل نمی گرفت برای بهتر دیده شدن؟ رقابت به این معنا که هر کدام تلاش کنید تصویری متعالی تر از خود ارائه دهید.
وقتی طرف حساب شما کارگردانی مانند داوود میرباقری است دیگر نمی توانید دنبال حسادتهای کودکانه باشید و بهجایش باید تا می توانید طوری رفتار کنید که جوانترها هم از شما بیاموزند. از آن گذشته این کار را مانند دوی امدادی میدیدیم که من باید به فریبرز کمک میرساندم و او نیز به من و در سیر این حرکت در نهایت تیم «مختارنامه» بود که برنده می شد. ما برای تصویرسازی درست و متعالی از یک ماجرای تاریخی مذهبی مهم همکاری میکردیم و نه برای خودنمایی.
معمولا در تولید آثار مذهبی نوعی علقه مذهبی باید در گردانندگان کار و بخصوص بازیگران باشد که خروجی نهایی درصد بالایی از کیفیت را داشته باشد.در «مختارنامه» این علقه چقدر پیش برنده کارتان بود؟
تا آنجا که من یادم می آید بیشتر بازیگران این کار طوری انتخاب شده بودند که با جان و دل جلوی دوربین میرفتند. در سینمای صنعتی که نمونه اش را مثلا در فیلم جاودانه مصطفی عقاد می بینیم شخصی مثل آنتونی کویین لزوما نمی توانسته مسلمان باشد تا نقش حمزه را بازی کند اما او در آن ساختار صنعتی آموخته که باید با نقش یکی شود تا کاراکتر هیبت لازم را داشته باشد، اما در مملکت ما که همه چیز مبنای حسی دارد، اعتقادات قلبی موتور محرکه چنین پروژههایی است. به شخصیت مختار و عرقی که به سیدالشهداء(ع) داشت علاقه داشتم و واقعا هر لحظه خدا را شکر می کردم که فرصتی برایم پدید آورده برای ادای دین به امام سوم علیه السلام.
کاراکتر کیان در سخنوری هم به اندازه جنگاوری برّا و نافذ بود. برای این دیالوگ گویی به سبک کیان چقدر تمرین کردید؟
بد نیست بدانید پدرم علاقه زیادی به این داشت که من روحانی شوم و برای همین قبل از اینکه به سمت هنر بیایم دو سال درس طلبگی خواندم و جامع المقدمات را هم تمام کردم اما در نهایت سراغ بازیگری رفتم. شاید یکی از دلایلی که سخنوری کاراکتر کیان را درک کرده و خوب اجرایش کردم همین تحصیلات طلبگی باشد. کیان در عین اینکه دلیر بود و متهور در رزم آوری بسیار بیان نافذی داشت و همین باعث می شد در فرماندهی موفق عمل کند.
اینکه تجربه طلبگی هم داشته اید خیلی جالب است. آیا هیچ گاه از این تجربه در کار دیگری هم بهره گرفته اید؟
در همان اوایل پیروزی انقلاب اسلامی تئاتری کار میکردم با مضمون زندگی منصور حلاج. در آنجا هم آموزه طلبگی به کمک آمد هرچند که آن تئاتر نیمه کاره توقیف شد، اما ایفای نقشم هنوز به یاد خیلیهاست. این را هم بگویم که بهخاطر تجربه خوانندگی نوحه خوانی را هم خیلی خوب بلدم و این هم شاید برآمده از همان تحصیلات مقدماتی باشد.
یعنی شده که در مراسمی مانند عزای امام حسین علیه السلام نوحه خوانی کنید.
به صورت حرفه ای نه اما به صورت موردی چند بار این اتفاق رخ داده است. یادم میآید یک بار در زمانی که لس آنجلس بودم در یک مراسم احیاء روضه خوانی کردم و یک بار هم در ماه محرم این موهبت نصیبم شد که برای اباعبدا.. علیه السلام مرثیه سرایی کنم.
حین بازی در «مختارنامه» گویا دچار آسیبدیدگیهای جدی هم شدید؟
نه یک بار که چند بار اتفاقات خطرناک برایم رخ داد. یک بار شمشیر در پایم فرورفت و از شدت درد از حال رفتم. بار دیگر تیر به پشت چشمم اصابت کرد و خدا خیلی بهمن رحم کرد که جان سالم به در بردم اما همواره به این اتفاقات به چشم خاطرات به یاد ماندنی مینگریستم و اهل گله و شکایت نبودم. در همان دوران آن قدر اتفاقات عجیب برایم رخ داد که حتی پزشک معالجم گفت آیا مطمئنی که در قرن بیستم زندگی می کنی؟!
بازخورد «کیان» و «مختارنامه» را در میان مخاطبان چطور دیدید؟
همین که بعد از سالها شما درباره آن میپرسید یعنی ماندگاری. هنوز هم وقتی در کوچه و خیابان راه می روم کم نیستند مخاطبانی که از کیان می گویند؛ هوادارانی که از ته دل آن را درک کرده اند اما افسوس می خورم که برای بازی در این فیلم در داخل از ما تقدیر نکردند اما در عراق چرا.
تقدیر در عراق چطور بود؟
بشدت شیعیان عراق با مختار و کیان ارتباط گرفته بودند و نه فقط در بسیاری از بزرگراههای خود تصویر مختار را زده بودند که از من تقدیر جانانه ای به عمل آوردند و شمشیری ملقب به نام علی علیه السلام را به من هدیه دادند. چه هدیهای بهتر از این.