شاهکار پرسپولیس و تکروى برانکو

پرسپولیس برد و امروز باید از پیروزى بزرگش لذت برد.
برانکو ایوانکوویچ که همیشه باورمندانه و با یقین کامل از بچه‌هاى تیمش حرف مى‌زد، یک تهدید تمام‌عیار را- محرومیت و مصدومیت سه تن از مردان تیم کم‌مهره اش را- بدل کرد به یک فرصت عالى، به یک موقعیت کمال‌یافته و یک برد بى‌بدیل پدید آورد از یک مسابقه سخت و نه فقط سخت که خیلى سخت.
دانستگى، در همه جاى بازى پرسپولیسی‌ها نمودار بود. دانسته بازى کردن و بابرنامه حرکت کردن و بر بازى خود تسلط داشتن و حریف را هم تحت تأثیر خود قرار دادن- آن‌هم چه حریفى که ژاوى را دارد و گابى را هم به خدمت گرفته- از ویژگى‌هاى بارز پرسپولیس بود. تیم برانکو، به درستى که تیم برانکو بود. بدون یک حرکت اضافى. بدون کمترین کاستى. نه کم داشت و نه زیاد. همه چیز در جاى خودش بود. همه چیز در اندازه کافى بود. تمام تیم در خدمت «تیم» بود. همه نفرات دنبال یک هدف واحد بودند... پیروزى بر اساس دانستگى. بردن بر مبناى یک برنامه خوب پیاده شده. بازى آگاهانه.
تکروى‌ها، همه در چهارچوب مورد نظر آقاى مربى. «تک» رو‌ها هم براى خودشان بازى نمى‌کردند و براى خودشان «ترکتازى» نمى‌کردند. تکرو‌تر از همه، برانکو بود که تک تک صحنه‌هاى بازى را طراحى کرده بود.
گل پرسپولیس، نه دیرهنگام که «بهنگام» زده شد. گلى که براى ساختنش، همه نفرات کمال حوصله را رعایت کردند. هم «شجاع» که سروقت و در زمان مناسب پاس گل را داد تا بفهمد زیر توپ زدن، چقدر بد است و هم علیپور که سروقت و در لحظه‌اى که باید، فرارش را آغاز کرد. صحنه‌اى که با تمام بى‌نظیرى اش، نظیر داشت:
فرار علیپور، نظیرى بود بر فرار منشا روى گل سوم پرسپولیس در بازى با الدحیل. تکرارى که مکرر شدنش، عین صواب است.
ستاره زمین نه سیدجلال بود و نه شجاع. نه بیرانوند بود و نه رسن یا نوراللهى و علیپور و منشا ونعمتى. ستاره زمین، پرسپولیس بود. ستاره زمین، «تیم» بود و روح تیمى بود.
***
ممنونیم آقاى برانکو. ممنون دانش شماییم. ممنون باورتان به جوان‌هاى پرسپولیس هستیم. ممنون این بازى بزرگ که لحظه لحظه اش جهت داشت و سو داشت و مقصد و منظور داشت. سپاسگزاریم برانکو.
دواى درد آبى
٢- استقلال که براى علت‌یابى و کشف چرایى اشکالات و معایب بازى اش به هر درى مى‌زند، هنوز نتوانسته یک دلیل‌محورى بیابد و رو کند.
هر کس حرفى دارد و هر حرف، به گوشه‌اى راه مى‌برد. یکى از رفته‌ها مى‌گوید، دیگرى به کسانى که باید مى‌آمدند، اما نیامدند اشاره مى‌کند، ولى تقریباً همه روى دو نفر قول مشترک دارند:
نفر اول، مامه تیام که در سنگال بازى کردن را یاد گرفته.
نفر دوم، سرور جپاروف است که فوتبالش را در تاشکند ازبکستان شروع کرد و حالا در قزاقستان ادامه مى‌دهد. 
جپاروف پول قزاق‌ها را و تیام دلارهاى بیشتر و سنگین‌تر عجمانى‌ها را ترجیح دادند و ما هنوز در بند آسیب‌شناسى حضور بى‌دلیل و نابجاى کسانى هستیم که آثار حضورشان-نکبت حضورشان- حالا حالا‌ها ادامه دارد. فامیل‌هاى دور و نزدیکى که آمدند و در حداقل زمان، همه بنیادهاى چند ده ساله را ویران کردند و رفتند.
سؤال‌ها:
... آیا به اندازه ازبکستان هم بازیکن پرورى نداریم که جپاروف در ٣٥ سالگى، گمشده تیمى مثل استقلال است؟ یا به اندازه سنگال؟
چرا فرهاد مجیدى دیگر ساخته نمى‌شود؟ یا مجتبى جبارى؟ یا جواد نکونام، یا آندو تیموریان؟ یا على کریمى و محرم نویدکیا و مهدی مهدوى‌کیا و حمید استیلى و على دایى؟ چرا چشمه سازندگى خشک شده است؟
فانتزى‌باز‌ها
٤- استقلال از برد سختش در مسجد‌سلیمان، که پیروزى با ارزشى است، چه نکته‌ها آموخته است؟
بازى دادن به مهدى قائدى، چقدر استقلال را «به‌راه» آورد؟
طبیعت فوتبال استقلال، با بازیکنان فانتزى‌باز - مثل وریا، اسماعیلى، قائدى و... - چقدر جورتر و همسازتر است؟
استقلال با فوتبال تکنیک محور و با فوتبال روى زمین، بهتر کنار مى‌آید.
٣٠ دقیقه اول و نیز دقایقى که قائدى در زمین بود را، دوباره و سه باره چهارباره، از نظر بگذرانید.