گروه سیاسی- این روزها عبارت هایی نظیر ویرایش، نوسازی، ویروس زدایی، بازگشت به اصول اولیه انقلاب و عبارت های مشابه بسیار به گوشمان خورده و می دانیم هریک از این عبارت ها خطاب به جریان اصولگرایی به کار رفته و به نظر می رسد این جریان ریشه دار امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز دارد با چشمانی باز در مسیری تازه قدم بگذارد.
به گزارش افکارنیوز، شاید شکست های متوالی جریان و ائتلافات مختلف اصولگرایان در انتخابات سالهای 1392، 1394و 1396 سوالات بسیاری از چرایی و ریشه یابی آن در ذهن متبادر کرده باشد اما بی تردید این سوال که چرا جریان اصولگرایی در سالهای اخیر با شکست های سختی مواجه شده است و راه و رسم اصلاح این روند چیست؟ بیشترین علامت سوالی است که جای خود را ذهن صاحب نظران گشوده است و اینکه آیا باید آرمان ها، اصول و ایدئولوژی را تغییر داد تا این مسیر اصلاح گردد، می تواند راهنمای پاسخ به آن باشد! هر چند قاعدتا پاسخ به این سوال خیر است، چرا که پاشنه آشیل این جریان ریشه دار، مباحث دیگری است و باید مطابق با شرایط زمان به تغییر تاکتیکی دست زد اما به نظر می رسد این جریان نیاز به تغییر در روش و بهبود عملکرد دارد.
گذری بر برهه های تاریخی
با این حال شاید گذری بر برهه های مختلف تاریخی و نگاهی به عقبه سیاست عین دیانت بتواند رسیدن به این پاسخ را سهل الوصول تر کند چرا که تغییر تاکتیکی و تنفس در هوای تازه امری است که در همه برهه های تاریخی ذهن نخبگان را به خود مشغول کرده است، آنان همواره به دنبال انطباق عناصر بومی و تفاسیر اسلام با مباحث تازه و به اصطلاح مدرن بوده اند. در ابتدا «میرزا ملکم خان» از سیاستمداران دوره قاجار در اقدامی عجیب، تمامی اصول غربی را با مبانی و اصول اسلام مطابق و سازگار دانست! اما تلاش برای پیوند میان آموزه های غربی با اصول دینی و اسلامی سبب شد تا علامه نائینی عنوان کند، بعد از رنسانس، تمامی مبانی، مفاهیم و ارزشهای غربی از طریق جهان اسلام به غرب راه یافته است، بنابراین اشکالی وجود ندارد، اگر با اسلام مطابقت داده شود، در مقابل افرادی نظیر شیخ فضل الله نوری به این مسئله باور داشتند که به صورت کامل همه مفاهیم غربی نمی تواند با اسلام مطابقت داشته باشد.
تفسیری نوین از پیوند اسلام و مدرنیته
ادامه این تلاش های فکری را باید به دوران پس از کودتای 28 مرداد و شکست مشروطه آن هم در بن بست دیکتاتوری زمان پهلوی نسبت داد زمانی که تلاش برای تطبیق مبانی اسلام و غرب سبب ظهور روشنفکران دینی و علمای حوزوی شد که توانستند به گونه ای قابل قبول تر این پیوند یعنی انطباق میان مبانی غربی با اسلام و مقتضیات زمان را تفسیر کنند؛ چنانچه بسیاری، جنبش های مردمی و پس از آن انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی را متاثر از همین دوران دانسته اند. نقطه اوج آن هم در سیاست ها و اندیشه های سیاسی امام راحل متبلور می شود و از متن دین مبین اسلام و فقه و اصول شیعه به تئوری مردم سالاری دینی می رسند و فقه را تنها برنامه عملی اداره حکومت و جامعه اسلامی معرفی می کنند.
نظام جمهوری اسلامی با تز فقه و تئوری مردم سالاری دینی در قالب نظریه ولایت فقیه بر ایران حاکم می شود اما کم کم دو گرایش سیاسی اما با اندیشه های اسلامی نزدیک بهم در قالب چپ و راست از درون حاکمیت جمهوری اسلامی شکل می گیرد و به تدریج با بزرگتر شدن و فاصله گرفتن مبانی و اندیشه های فکری دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا را در قالب دو جناح رقیب تشکیل می دهند. این دو قطبی در فضای سیاسی کشور سبب می شود که جناحی با نگاه به بیرون و عناصر مدرنیته با شعار اصلاح و تحول به التقاط گرایش یافته و موضع خاصی در قبال استکبار جهانی که از اصول اولیه انقلاب بوده، نداشته باشد و در مقابل جناح دیگر با موضعی سرسختانه در برابر استکبار به دنبال حفظ اصول و مبانی انقلاب باشد. با این حال گذر تاریخ اثبات کرده است که هر جریانی با گذر از برهه ای نیاز به تفکرات نوین دارد.
جریان های سیاسی نیازمند تفکرات نو
ناگفته پیداست، تمامی جریان های سیاسی به هر دلیلی در تداوم راه خویش دچار فرسودگی و نقصان می شوند، برهمین اساس باید بر حسب شرایط جامعه و حاکمیت دیدگاه ها، تفکرات نو و مطالبات روز جامعه؛ روح تازه ای بر کالبد جریان های سیاسی دمید.
در این قاعده هیچ استثنایی وجود ندارد حتی جریان اصولگرایی و به همین دلیل این جریان فکری و سیاسی با افزودن پیشوند «نو»؛ به دنبال حذف آفت ها و به عبارت دیگر کنار گذاشتن کسانی است که فقط داعیه اصولگرایی دارند اما گفته هایشان با رفتارهایی که بروز می دهند؛ زمین تا آسمان تفاوت دارد و کمترین شباهتی به باورها و اعتقادات اردوگاه جریان انقلاب ندارند.
دور شدن از روحیه ساده زیستی، وجود نگاه از بالا به پایین، رخوت، انحصارطلبی، پدرخواندگی و عدم بهره مندی از ظرفیت نیروهای جوان از دیگر مباحثی است که تحت عنوان نقاط ضعف جریان اصولگرایی مطرح است و اگر مجموعه این عوامل را مثل یک پازل در کنار هم قرار دهیم، به ریشه شکست های این جریان در انتخابات اخیر پی می بریم و همین مسائل موجب شد تا محمدباقر قالیباف در نامهای از کلیدواژه «نواصولگرایی» و «تغییرِ اساسی در نحوة کنشِ جریانِ اصولگرایی»، سخن بگوید.
ویروس زدایی یا شکست!
احیاء و نوسازی این جریان تاریخی و ریشه دار به یکی از دغدغه های مهم در شرایط فعلی بدل شده است، به همین علت وحید جلیلی، از فعالان فرهنگی اصولگرا با صراحت در سخنانی تامل برانگیز گفته است: «باید آماده بشویم، امروز روز ویرایشِ تفکر انقلابی است. روز ویروسزدایی از تفکر انقلاب اسلامی است. تا ما این ویروسزدایی را انجام ندهیم، آنقدر ضعیف خواهیم شد که نه در برابر حریفهای قَدَر که در برابر حریفهای ضعیف هم خواهیم باخت».
این نقد درونی و اعتراف صادقانه به روشنی گویای آن است که این جریان انقلابی می خواهد با ویرایش، نوسازی، ویروس زدایی و بازگشت به اصول اولیه انقلاب؛ با چشمانی باز در مسیر تازه قدم بگذارد تا محملی برای وحدت و همگرایی بیشتر و تغییر و تحولات اساسی اتفاق بیفتد. در حال حاضر به نوعی باب بحث، تحلیل و نقدهای متعدد در این باره باز شده و به نظر می رسد این جریان ریشه دار امروز بیش از هر زمان دیگر احساس می کند باید در کنشگری سیاسی خود بازنگری را به وجود بیاورد.
بستری برای تغییر و تحول
بنابراین نواصولگرایی می تواند بسترساز تغییر و تحول باشد و به تعبیر محمدباقر قالیباف، «تردیدی نیست که این تغییر و تحول اساسی بدون استفاده از تجربه و همراهی بزرگان اصولگرا امکان ندارد. اما این گفتگو و تفاهم نمی تواند به صورت ابلاغی، از بالا به پایین و دستوری باشد، نواصولگرایی با فرهنگ پدرخواندگی ساخته نمی شود؛ نواصولگرایی پدرخوانده نمی خواهد. هیچکس دیگر حق ندارد به عنوان پیشکسوت جلوی بروز این ظرفیت عظیم جوانان باانگیزه و پخته را سد کند».
ناظر به تغییرات گسترده در جامعه؛ اتخاذ شیوههای تاکتیکی تازه برای دست یابی به اهداف و چشم اندازها، امری بدیهی به شمار می رود و می تواند مکانیسم عملکرد اصولگرایان را در شاخصه های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی با تحول جدی و اثربخش روبهرو سازد.
جریان اصولگرایی؛ جریانی ریشه دار است و اندکی تغییرات در سیره و کنش سیاسی و به عبارتی «نو اصولگرایی» می تواند مسیر های روشن بسیاری پیش روی این جریان فکری و سیاسی ریشه دار و پیرو سیره امام و رهبری بگشاید.