این روزها در فضای مجازی پستها و گفتههای تمسخرآمیز برخی از سلبریتیهای بهاصطلاح هنرمند علیه سازمان صداوسیما درحال دستبهدست شدن است. در نگاه اول ممکن است مخاطب کمی به پستهای به اشتراک گذاشته شده بخندد، صداوسیما را به سخره بگیرد و پس از آن به حال این سازمان تاسف نیز بخورد، اما آنچه بیشتر لازم است مورد توجه قرار بگیرد، علت اینگونه رفتارها از سوی این افراد است چراکه این رفتار رسانه ملی نیست که تغییر کرده بلکه رفتار افرادی است که در طول سالیان گذشته از صداوسیما کسب اعتبار کردند اما اکنون یکباره به فکر روشنگری افتادهاند و رسانه ملی و شاید هم خودشان را تمسخر میکنند، این درحالی است که در سالهای اخیر بسیاری از خط قرمزها در رسانه ملی دستخوش تغییر شده است.
نگارنده قصد موضعگیری له یا علیه سیاستها و رفتار صداوسیما را ندارد، بلکه رفتار اخیر تعدادی از سلبریتیها را از این منظر مینگرد که علت این جفنگبازیها چیست؟ چرا چنین افرادی که نانخور صداوسیما به حساب میآیند هر از چند گاهی با اقدامات و حرفهای زننده، غیرحرفهای و به دور از شأن در فضای مجازی، افکار عمومی را دچار پارادوکس رفتار و گفتار این افراد میکنند و باعث تشویش اذهان عمومی میشوند. در نگاه اول میتوان اینگونه رفتارها را همانند بچهلاتهای قدیم دانست که برای معروف شدن به سراغ کدخدا میرفتند و به روی کدخدا سیلی میزدند تا دیده شوند؛ لذا چنگ کشیدن به روی رسانه ملی توسط این افراد که در برخی مواقع کار سیاستبازان هم هست، همینگونه به نظر میرسد و صرفا تلاشی برای دیده شدن و خودنمایی است.
تجربه سالهای گذشته هم همین را نشان میدهد؛ سیاسیون و سلبریتیها به دو طریق با رسانه ملی که دارای جایگاه ویژهای در افکار عمومی است، مواجه شدهاند؛ اول، مواجهه مثبت و همکاری در برنامهسازیها و ایدهپردازیها و اساسا حضور در آنتن صداوسیما. دوم، برخورد و مواجهه منفی که به نقد و درگیری با صداوسیما منجر میشود که البته این مورد نیز به مانند برخورد نوع اول با هدف دیده شدن و کسب شهرت انجام میپذیرد.
البته برخی نیز برخوردی از نوع سوم را پدید آوردند و آن نزدیک شدن به صداوسیما، بهرهکشی از آن، کسب جایگاه و شأن اجتماعی، سپس جدایی از آن، فحاشی، لگد و لجنپراکنی به صداوسیما، اهداف، آرمانها، وظایف و عملکرد آن است. البته نوع سوم برخورد، حتی به مانند برخورد کلود لاکومب در فیلم «برخورد نزدیک از نوع سوم» به حساب نخواهد آمد زیرا در آن فیلم کلود از بشقابپرندهها الهاماتی گرفت و آنها را به انسانها منتقل کرد اما این عده از صداوسیما تنها سوءاستفاده کردهاند و هیچگاه به هیچکدام از قوانین آن احترام نگذاشتهاند و از آرمانهای آن نیز الهامی نگرفتهاند. به تعبیر عوام، نمک خوردهاند و نمکدان شکستهاند. درحقیقت صداوسیما باید مراقب اینگونه افراد باشد که با اهداف خاص به آن نفوذ میکنند و هیچگاه به مبانی و قواعد حاکم بر آن احترام نمیگذارند.
افرادی که امروز با فرار رو به جلو از سانسورهای صداوسیما میگویند و در سالهایی که مشغول به کار بودند، سکوت کرده بودند. سوال اساسی اینجاست که این افراد به چه دلیل و به خاطر نیل به چه هدفی چنین میکنند؟ اگر آزادمرد هستند و به دنبال بیان حقایق، چرا در این سالها سخنی نگفتهاند؟ از ترس حذف شدن و از دست دادن درآمدهای کذایی؟ یا علت دیگری دارد و آن کمکار شدن و کمتر دیده شدن آنها در رسانه ملی است؟ ترس از دست دادن جایگاه اجتماعی در داخل کشور؟ یا به دنبال باز کردن جاپایی در خارج از مرزها و مهاجرت هستند؟ که البته مورد آخر از همه موارد ذکرشده مذمومتر و به خیانت به مردم نزدیکتر است.
نتیجه اینکه این نوع رفتارها دروغگویی یا خیانت است. درون آن را نیز رفتارهای ریاکارانه و متظاهری پر کرده که سالهای متمادی برای پیشرفت و مشهور شدن به هر رنگی درآمده است. بهتر است این افراد دریابند که چنگ انداختن به صورت صداوسیما و زیر سوال بردن آن، درحقیقت زیر سوال بردن خودشان است،
چنین رفتارهایی یادآور سه نکته اساسی است: اول اینکه مردم ایران سره از ناسره را میشناسند، هنرمند را از غیرهنرمند تشخیص میدهند.
دومین نکته نیز حاکی از جایگاه رفیع صداوسیماست، جایگاهی که مدعیان بینیازی از آن نیز در تلاش هستند تا بهگونهای خود را از طریق این دریچه، به نمایش بگذارند تا شاید در بین افکار عمومی صاحب کرسی شوند.
و نکته سوم اینکه درست است که آحاد جامعه ایران تحتتاثیر این ریاکاریها قرار نمیگیرد و حنای این افراد برای مردم رنگ باخته است اما سازمان صداوسیما نیز نیازمند قوانین مشخص و مدونی همچون سایر رسانههای جهان است تا درصورت تخلف عوامل رسانهای خود یا عبور از خطوط قرمز سازمانی، دستش برای اتخاذ تصمیمات منطقی باز باشد.