اینطوری است که در زندگیاش بیش از ۷۰ بار واسطه آشتی بوده و آتش اختلافات را خاموش کرده است. اطرافیانش میگویند «سفیر صلح» است.
در آستانه هفتمین دهه زندگیاش هنوز ذکر اهلبیت (ع) میگوید. ذاکر هیئت قدیمی حضرت ابوالفضل (ع) در خیابان ۱۷ شهریور تهران است و اهل مسجد. همین را هم مایه آشنایی و اعتماد کسانی میداند که برای پایان اختلافشان با دیگران به او مراجعه میکنند. دست و زبانش برای آشتی خیر است.
در آستانه هفتمین دهه زندگیاش هنوز ذکر اهلبیت (ع) میگوید. ذاکر هیئت قدیمی حضرت ابوالفضل (ع) در خیابان ۱۷ شهریور تهران است و اهل مسجد. همین را هم مایه آشنایی و اعتماد کسانی میداند که برای پایان اختلافشان با دیگران به او مراجعه میکنند. دست و زبانش برای آشتی خیر است.
گفتند میآیی برویم دعوا؟!
صحبتش را با خاطرهای جالب آغاز میکند که خودش میان تعریف آن به خنده میافتد. میگوید: «سال ۷۱ درست همان شبی که از حج بازگشته بودم دو نفر دعوایشان را آورده بودند خانه ما. به همراه جمعی از مهمانان ساعتها حرف میزدیم و گاهی هم کار بالا میگرفت. من هم که خسته بودم میرفتم کمی استراحت میکردم و دوباره بازمیگشتم. خلاصه تا صبح حرف زدیم، ولی آشتی نکردند. دعوای آنها و پیگیری ما یک هفته ادامه داشت تا بالاخره اختلاف رفع شد و آشتی کردند.» و بعد یک خاطره دیگر به این شرح میگوید: «یک روز عدهای از آشنایان آمدند و گفتند میخواهیم دستهجمعی برویم دعوا، تو هم میآیی؟ من هم گفتم میآیم، ولی به شرطی که بگذارید اول بروم صحبت کنم. اختلاف از مرافعه دو بچه کوچک در کوچه شروعشده و کار بالاگرفته بود. تا جایی که دو فامیل به جان هم افتاده بودند و میخواستند دستهجمعی دعوا کنند. وقتی رسیدیم زود رفتم و سر صحبت را با یکی از همسایهها باز کردم. بعد رفتیم در خانهاش نشستیم و افراد را واسطه کردیم و بالاخره پیش از آنکه دعوا شروع شود اختلاف رفع شد. طرفین از هم معذرتخواهی کردند و تمام. البته خدا کمک کرد وگرنه وضعیت خیلی بحرانی بود. چون شنیدیم که عدهای میخواهند با چاقو بیایند به میدان دعوا.»
میگویند اینجا دادگاهه؟!
آنطور که هاتفی میگوید طی این سالها بیشتر واسطه آشتی میان زوجین بوده است. دلیل اختلاف را هم معمولاً مسائل بیاهمیت یا حرفهای بیارزش میداند. درباره اختلاف خواهر و برادرها میگوید معمولاً یا ارثومیراث است یا بازهم مسائل بیارزش. اختلاف کسبه هم اغلب بر سر مسائل مالی است. ولی یک حرف جالب میزند و میگوید: «بنا به تجربه بیشتر اختلافات از سوءتفاهم ناشی میشود. خیلی وقتها پیشآمده که معلوم شده اصلاً حرفی زده نشده یا گوینده منظور خاصی نداشته و بهکلی سوءتفاهم شده است. البته کار به این سادگیها هم نیست؛ گاهی یک یا دو هفته شب و روز پیگیری کردهایم تا بالاخره حقیقت معلوم شده است.» بعد با خنده تعریف میکند: «خیلی وقتها طرفین دعوا به خانهام میآیند و دوستان و اطرافیانم بارها با دیدن شلوغی منزلم به من گفتهاند چه خبره؟ اینجا دادگاهه؟ دادگستریه؟! گاهی هم به خانهام میگفتند شورای حل اختلاف. خدا را شکر خانوادهام هیچوقت از این شلوغیها شکایت نکردهاند. پدرم هم اهل اینجور کارها بود و اطرافیان ما به این مسائل عادت دارند. پدرم خیلی وقتها هم برای ازدواج جوانترها پیشقدم میشد. مردمدار و اهل کار خیر بود.»
به دوستیها بیاعتنا نباشیم
هاتفی خاطره زیاد دارد و از حرفهایش معلوم میشود گاهی جلوگیری از دعوا از آشتی مهمتر است. برای مثال یکبار که اهالی هیئت مسجد حضرت ابوالفضل (ع) را با اتوبوس برده بودند زیارت امامزاده آقا علی عباس (ع) کاشان در راه بازگشت یکی از مسافران با اهالی یکی از روستاهای اطراف حرفش شده و هاتفی دیده که اهالی روستا با چوب و چماق بهطرف اتوبوس میآیند. سریع دویده و جلوی در اتوبوس ایستاده تا کسی برای دعوا پیاده نشود. از آنطرف هم یکی از اهالی روستا از بیرون اتوبوس مدام پیراهنش را میکشیده تا کنار برود؛ اما مقاومت کرده و در غیاب راننده بالاخره یک نفر پشت فرمان نشسته و اتوبوس را از محاصره خارج کرده است. حرف آخرش هم اینکه میگوید: «به نظرم برخی از ما به دوستیها بیاعتنا شدهایم. من وقتی میشنوم دو نفر قهر و مرافعه کردهاند زود حساس میشوم. انگار که خودم با کسی قهرم شده باشد. مدام گمان میکنم باید کاری بکنم تا اختلاف رفع شود.»
زبان خوش دارد
اطرافیان و آشنایان هاتفی از روحیه او خبردارند و میدانند برای آشتی پیشقدم است و پشتکار زیاد دارد. «رضا خابوری» دوست ۵۰ ساله هاتفی است و درباره او میگوید: «در میان فامیل و همسایهها خوشنام است و البته معروف به اینکه هر کاری برای کمک به دیگران از دستش بربیاید مضایقه نمیکند. چون زبان خوش و نیت خیر دارد و دیگران هم قبولش دارند، میتواند طرفین دعوا را آشتی بدهد. حتی خودم یکبار شاهد بودم که عدهای از همسایهها که افغانستانی بودند برای رفع اختلافشان به خانه هاتفی آمده بودند. چایی خوردند و پذیرایی شدند و صحبت کردند و اختلافشان رفع شد و رفتند.»