سودابه آقاجانیان بازیگر قدیمی سینما و مجری با سابقه تلویزیون درباره حفظ حجاب در سینما گفت : علت اینکه من از بازیگری منصرف شدم، سریال آپارتمان (اصغر هاشمی) بود. نقشی که آقای هاشمی به من پیشنهاد کرد و بعدا خانم لرستانی آن را بازی کرد، نقش همسر آقای پرستویی.
وقتی من تست دادم و صحبت کردیم،گفت: حالا چه اشکال دارد تو رویت را سفت و سخت نگیری؟ یا آقای الوند وقتی برای جشنوارههای استانی با آقای ضرغامی میرفتیم، من نماینده فارابی بودم، به من میگفتند: چرا باید آنقدر مقید باشی؟ من میگفتم: شما دنبال چه هستید؟ این یک ذره روسری برود عقب در قاب تصویر شما چه چیزی ایجاد میکند؟ دنبال چه هستید؟ متوجه شدم که اگر بنا باشد که من در عرصه سینما و تلویزیون، به عنوان بازیگر حضور داشته باشم، نمی توانم چیزی را که خودم به عنوان ارزش، به آن مقید هستم را حفظ کنم.
کارگردان هر طور که صلاح میداند، گیشهاش میخواهد فروش داشته باشد، بازیگرش در نظر بیننده باید خوش چهره باشد و خوش رنگ و لعابتر تصور بشود. من با بازیگری هیچ مشکلی ندارم، خیلی از نقشها اصلا نیازی ندارد که بخواهی رنگ و لعابی اضافه و کم کنی یا خیلی از نقشها به گونه ای است که اصلا باید به خود نقش معطوف باشد تا ظاهرش. ولی آن زمان اینطوری نبود و این برای من یک معضل بزرگ شد که چرا وقتی آقای حاتمیکیا میرود برج مینو را میسازد باید برود سراغ خانم نیکی کریمی.
آقای حاتمیکیا که من را میشناسد و اینها بچههای ارزشی هستند و در این عرصه من را میشناسند، یا مثلا مرحوم ملاقلی پور یا آقای شفق یا آقای شمقدری.
آقای شمقدری به من گفتند که من فکر نمیکردم برای نقش مریم بربال فرشتگان اصلا کسی را بتوانم پیدا کنم که هم ارزشی باشد و فلان و .... ، مثل شما باشد و گرنه این نقش را بیشتر می نوشتم، با اینکه محوری بود.
آقاجانیان در بخش دیگری از گفتگویش درباره وضعیت سینما و نحوه ورود بازیگران زن گفت : مثلا برای ساخت مستندی از کشور انگلیس آمده بودند تا راجع به ایران کاری بسازند. محصول مشترک سه کشور بود.
خاطرهای دردناک مربوط به همین کار دارم تا شما وضعیت اسفبار سینما را بدانید. در هدایت فیلم یک روز با آقای شایسته آمدیم، دیدیم که منشی هدایت فیلم گفتند: خانمی نزدیک سه ساعت است که آمده اینجا و با شما کار دارد. یک دختر خانم هیکل درشت با پالتوی کت مانند که به تن داشت، یک روسری کوتاه هم سرش کرده بود و آرایش آنچنانی هم کرده بود. آقای شایسته او را نمی شناخت.
وی فامیل یکی از بازیگرها بود که خیلی با ناز و کرشمه صحبت میکرد. رتبه 2 کنکور که پس از فارغ التحصیلی مدیر خط تولید ایران خودرو بود و در یکی از بخشهای مهم سایپا هم مشاور. به آقای شایسته گفت: "حقوق آنچنانی دارم و هیچ مشکل مالی ندارم، ولی عاشق بازیگری هستم و دایی من (آقای بازیگر) گفتند که نزد شما بیایم تا برای من کاری کنید و یک نقشی به من بدهید."
آقای شایسته گفت: من الان پروژه ای ندارم، به جز این پروژهای که برای این کشور خارجی است. حالا یک گوشهای هم شاید بتوانی هنروری کنی. آن موقع آقای نشاط مدیر تولید هدایت فیلم بود. براساس رندی که آقای شایسته با آقای نشاط تماس گرفت و گفت: خانم فلانی از فامیلهای آقای فلانی هستند و بازیگری را دوست دارند، ببینید کجا میتوانید او را در پروژه بگنجانید. در ضمن ایشان یک قالیچه دستباف هم به پروژه هدیه میکنند.
یک مرتبه این خانم گفت: خودم را هم روی این قالیچه میگذارم و هدیه میکنم. آقای شایسته با تمام آن ویژگیهایی که داشت، تعجب کردند و من هم بسیار خجالت کشیدم که یک دختر دارد همچین پیشنهادی میکند که وارد سینما بشود. شما ببینید چه سینمای اسفناکی است. بعد از یک مدتی که من در هدایت فیلم بودم آنقدر چیزهای عجیب و غریب دیدم از همین روابط و تقاضاهایی که من بشوم بازیگر الف تو فلان فیلم.
آقاجانیان در این گفتگو با اشاره به پیشنهادات غیر اخلاقی خانمها برای ورود به سینما اشاره میکند: الان خیلی از خانم هایی که آمدند در بدنه سینما که بودند؟ بازیگر بودند؟ همین طوری انتخاب شدند؛ در پاساژی، بازاری، آقای بزرگواری این خانمها را گزینش میکند و میآورد و این آدمها آمدند به سینما. یکبار به همان آقا گفتم: شما پاساژ گردیتان تمام نمیشود؟ گفت: چه اشکالی دارد؟ هم جامعه را با استعدادهایی آشنا میکنم و هم خودم ... .