حالا دیگر میتوان با قطعیت گفت که موفقیتهای محمد حسین مهدویان حاصل تصادف و اتفاق و این دسته دلایل من درآوردی نیست و او به خوبی میداند از سینما چه میخواهد و به خوبی بلد است آنچه در سر میپروراند را به تصویر و سینما بدل کند. لاتاری در عین بیربطی به 2 اثر پیشین مهدویان حائز ویژگیهای مشترک بسیاری با «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» است. بیربط است چون در زمان حال به داستانی از جنس احساس میپردازد و مرتبط است چرا که سبک کارگردانی و شیوه نگاه به سوژه در امتداد همان مسیری است که در 2 اثر پیشین او شاهدش بودهایم. حالا دیگر باید بپذیریم که فاصله دوربین از سوژه و حرکات زیاد دوربین و حتی انتخاب قابهای نهچندان متعارف در سینمای مهدویان به سبکی هدفمند و نه صرفا شیک و جذاب بدل شده که دستکم 2 ویژگی را باعث میشود، یکی ایجاد اضطراب و تعلیق و دیگری ایجاد فضایی بهشدت واقعنما که نتیجه آن میل به همراهی و کنجکاوی بیشتر و البته درک و همدلی افزونتر مخاطب با سوژه و رخدادهای داستانی است.
مهدویان در لاتاری سراغ موضوعی مبتلابه جامعه امروز ایران رفته و خودش را به آزمونی دعوت کرده که بسیار دشوارتر از گذشته است و به خوبی از پس آن برآمده است؛ موضوع دردآور قاچاق دختران ایرانی به کشورهای عربی.
سراغ گرفتن از رخدادهای تاریخی و پرداختن به داستانی که ریشه در گذشتهها دارد در عین اینکه دشواریهای اجرایی و بصری را به همراه دارد، از منظر محتوایی و متنی به نوعی کار سادهتری است چون مخاطب حال حاضر اثر که چندان تسلطی به رخدادهای در حال روایت در فیلم ندارد، کمتر میتواند سراغی از انطباق موقعیتها و جزئیات داستانی و اجرایی فیلم با زندگی حال و حاضر و جاری و ساریاش بگیرد و طبیعتا احتمال همراه شدن و پذیرش دنیای اثر برای او سهلتر است. لاتاری اما سراغ سوژهای متعلق به سال96 رفته و با تکیه بر نگاه ملی- میهنی از جنس حاتمی کیا که اوج آن را در «آژانس شیشهای» دیدهایم و رگههای اخلاقی و نگاه جزئینگر اصغر فرهادی که از «رقص در غبار» تا «فروشنده» تجربه کردهایم، یک درام اجتماعی قهرمان محور ساخته است.
لاتاری عاشقانهای قابل باور و البته اثری دغدغهمند و قهرمانمحور است. مهدویان چه در ایستاده در غبار چه ماجرای نیمروز و حالا لاتاری دستکم 2 ویژگی فراموششده را به سینمای ایران یادآوری کرده و آن را بازآفریده است؛ یکی قهرمان محوری در دل داستان و ترسیم قهرمان سمپات که همراهی کردنش در مخاطب حس غرور ایجاد میکند و دیگری گرفتن بازیهای متفاوت و خوب از بازیگرانی که تا پیش از این شمایلی متفاوت را به عادت پی میگرفتهاند. هادی حجازیفر همانطور که در اثر قبلی در نقش قهرمان دوست داشتنی آثار مهدویان ظاهر شده بود این بار هم ادامهای داده بر شمایل حضورش در ماجرای نیمروز و حال در میانسالی و پیری به شکلی دیگر همان آرمانها و رفتارهای قهرمانانه توأم با عصبیتهای دلنشین را پی گرفته است.