از نقیصه های حل نشده در رابطه سه گانه ی مردم، جامعه هنری و حاکمیت؛ نبودِ وحدت سخن و وحدتِ نیاز است.
حرف و دغدغه ای که حاکمیت آن را نیاز جامعه می پندارد، بر اساس نگاه و شناخت بالا به پایین صورت می گیرد و با حالتی دستوری می خواهد کنترل هنر را به دست بگیرد.
جامعه ی مولد آثار هنری نیز، بر اساس برداشتی که خودش دارد و اغلب ناشی از دغدغه های درونیِ بین هنرمندان است، تولید اثر می کند و نگاهش در شکستن قیدهای مختلف را آنقدر برجسته می کند که کمتر به دغدغه های واقعی از جنس مردم می پردازد.
مردم هم در میان آن نگاه دستوری و این رفتار منشوری، سرگردان هستند و پاسخ به نیازهایشان را در این ها نمی یابند.
اگرچه مدیران فرهنگی و صاحب سبک و نگاه ارزشمندی در سطوح مختلف حاکمیتی وجود دارد؛ اما صورت کلی رفتاری مدیران فرهنگی، مناسب نیست و دولت بایستی خواسته ها و دستوراتی در راستای نیاز مردم داشته باشد.
در نوع رفتار هنرمندان هم بایستی این نکته را در نظر بگیریم. این انتخاب هنرمند است که می خواهد اثری مفید و ماندگار برای مردم تولید کند یا صرفاً به دغدغه های شخصی خودش بپردازد و هرچه می خواهد برای خودش تولید کند؛ که البته در صورت دوم، نمی تواند از مردم توقعی داشته باشد.
آثار استاد فرشچیان، سوای تخصصی بودن و هنرمندانه بودنش، به خاطر نزدیکی به مردم، ماندگاری خاصی در جامعه پیدا کرده و در دل و جان مردم می نشیند. بازی ها و نقش های جناب پرویز پرستویی نیز به همین صورت، ماندگاری و تحسین مخاطب را برمی انگیزاند. موسیقی استاد مجید انتظامی، همچنان با شخصیت، زیبا و اسباب مباهات است. اما در این قشر هم، کلّیت مناسبی را شاهد نیستیم و همچنان فاصله ی محتوایی و فنی تولیدات هنری از نیاز مردم، بسیار است.
تا زمانی که برنامه ریزی ها، دستورات و تولیدات هنری، بر اساس نیازهای مردم به یک وحدت رفتاری نرسند، نه تنها شاهد پیشرفت ملموسی در عرصه ی فرهنگ و هنر کشور نخواهیم بود، بلکه روز به روز بر این شکاف و فاصله افزوده می شود.