خارج از فضای مارکتینگ موسیقی برای سرود تیم ملی دعوت شدم

به بهانه حضور تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی 2018 روسیه، مسئولان فدراسیون فوتبال در روز 30 اردیبهشت ماه مراسم بدرقه‌ای برای کارلوس کی‌روش و شاگردانش ترتیب داده‌اند. مهم‌ترین بخش این مراسم به اجرای سرود تیم ملی توسط سالار عقیلی برمی‌گردد که به نوعی رونمایی از ترانه تیم ملی برای جام جهانی روسیه است.

اثری به آهنگسازی بابک زرین، صدای سالار عقیلی و شعر احسان افشاری. به همین بهانه سراغ احسان افشاری سراینده این سرود رفته‌ایم تا در مورد شیوه سرایش این تصنیف صحبت کند. احسان افشاری این روزها، آخرین اجراهای کنسرت- نمایش شط‌رنج را روی صحنه تالار حافظ دارد و همچنین آخرین کتاب شعرش «سایه» در نمایشگاه کتاب توزیع شد و در همان روزهای ابتدایی نمایشگاه به چاپ دوم رسید. احسان افشاری متولد سال 1365 است اما از هم‌نسلان شاعر خود پرکارتر است و به اعتبار قدرت زبان و جهان‌بینی متفاوت و مخصوصش و همین‌طور حوزه‌های چندگانه‌ای که تجربه کرده و می‌کند از شاعران پر مخاطب معاصر است.

آقای افشاری بی‌مقدمه از سرودن شعر برای جام جهانی بگویید؛ چطور این اتفاق افتاد‌؟ با آقایان زرین و عقیلی از قبل ارتباط داشتید؟ چون فضای مارکت موسیقی ما خیلی بسته‌ است و خود دوستان ترانه‌سرا به دیگران راه نمی‌دهند ‌و اینکه با وجود موفقیت‌هایی که داشته‌اید، شما هم در حوزه شعر، به طور جدی در مارکت ترانه و موزیک نبوده‌اید؛ چطور شد که این اتصال حاصل شده است؟

خودم هم مثل شما فکر می‌کردم و انکار نمی‌کنم که در خیلی از اضلاع موسیقی، وضعیت به همین شکلی است که می‌گویید؛ یعنی یک فضای مبتنی بر مارکت ترانه و موسیقی وجود دارد و اتفاقا شرایط، برای ورود، بسته است. اما در مورد من، موضوع خیلی ساده‌تر از این حرف‌ها‌ست. موضوع برمی‌گردد به اینکه من در محفلی، شعری را خواندم و آقایان عقیلی و بابک زرین حضور داشتند. شعری خواندم که از قضا در آن شب به‌خصوص خیلی موثر واقع شد و جناب عقیلی از تاثیر آن شعر صحبت کرد.

کدام شعرتان؟

شعر «صدا». حدودا اسفند ماه آقای زرین با من تماس گرفت و گفت پیشنهادی هست و مطرح شده و برای صحبت کردن و شفاف‌تر شدن قرار است کارهایی را انجام دهیم. مستقیم با آقای عقیلی صحبت کردم. ایشان یک‌سری دیتاها و عناصر و المان‌ها را مطرح کرد که باید در کار لحاظ شود. ضمن اینکه خیلی از دوستان همزمان با من یا قبل‌تر از من شعر سروده بودند. منتها مساله این بود که باید تقریبا یک‌شبه شعر را ارسال می‌کردم و بماند که زودتر از یک شب هم این کار را فرستادم. خوشحالی من از همکاری با آقایان عقیلی و زرین این است که خیلی بی‌واسطه و حرفه‌ای با مقوله شعر برخورد کردند و مساله ارتباط و دوستی برای چنین پیشنهادی، مد نظر قرار نگرفت؛ آن هم در چنین موقعیتی که یک اثر قرار است بسیار دیده و شنیده شود.

رقابت برای این ترانه، شبیه تیتراژ ماه عسل است.

دقیقا به آنها گفتم که به هرحال می‌شد این پیشنهاد به کس دیگری داده شود ضمن اینکه خیلی از دوستان هم این کار را نوشتند و این‌گونه نبود که صرفا انتخاب آقای عقیلی مطرح باشد. شعر من از فیلترهای بعدی هم عبور کرد. اما نفس این پیشنهاد به من برایم ارزشمند است و قدردان هستم. حتی به خودشان هم گفتم که من حقیقتا در خلوت خودم فکر نمی‌کردم خواننده‌ای با اعتبار شما و با توجه به اینکه خیلی از ترانه‌سراها با شما رفاقت دیرینه دارند، اینقدر راحت و حرفه‌ای با مقوله ترانه‌اش بخواهد برخورد کند و همین ارزش کار را دوچندان می‌کرد و من هم برای پاسخ دادن به این اعتماد، انرژی‌ام را دوچندان کرده‌ام.

این اتفاق خوبی برای ترانه‌سراهاست. از قبل چیزی نداشتید در فضای ایران؟

از قبل راجع به ایران کم و بیش یک‌سری سطرهایی پراکنده و به صورت چک‌نویس در ذهنم داشتم ولی اینکه مستقیم به عنوان یک سوژه نگاه کنم خصوصا اینکه ارتباط موازی‌ای هم با مساله فوتبال و جام جهانی داشته باشم، چنین تجربه‌ای نداشتم. ولی احساس می‌کردم با همه وجود می‌توانم از پس آن برآیم و انجام بدهم. به همین خاطر اعتماد به نفس متقابل را به دوستان داده‌ام که نسبت به پیشنهادی که به من داده‌اند، خودشان هم اطمینان بیشتری پیدا کنند و کار نهایتا نوشته و وارد پروسه نظارت و بررسی شد و خوشبختانه به تایید رسید.

گویا اول یک ترانه مستقل نوشته بودید و خیلی هم تعریف می‌کنند از آن شعر اما بعد قرار می‌شود روی ملودی بابک زرین بنویسید. موضوع چه بوده است؟

در واقع فکر می‌کنم پنجم یا ششم عید بود که آقای عقیلی پیام تبریکی در ارتباط با تایید شعر، برایم فرستاد. آن موقع متوجه شدم که کار به نتیجه رسیده است. شاید سه هفته بعد از تصویب، آقای زرین یک شب با من تماس گرفت. بعد از آن در حال اجرای کنسرت نمایش (شط‌رنج) بودیم. من پر از انرژی بعد از یک اجرای خوب بودم. ایشان گفت احسان یک ملودی دیگر به ذهنم رسیده، می‌توانی کار را عوض کنی و من فکر کردم که با من شوخی می‌کند. بعد گفتم تا چه حد موضوع جدی است؟ گفت موضوع کاملا جدی است. آن کار خوب است، ولی آن اتفاق ملودیکی که مستحقش هست برایش نمی‌افتد. گفتم ملودی را برای من بفرست. بعد از اینکه ملودی را شنیدم احساس کردم از اول باید روی این ملودی می‌نوشتم. نه‌تنها آن گارد بسته از بین رفت حتی رغبتم به انجام دادن آن مضاعف شد. در تنگنای بیشتری بودم؛ هم به دلایل زمانی، هم به دلیل نوشتن روی ملودی.

خیلی از مواقع محدودیت، زمینه‌ای از نوآوری و خلاقیت را خود به خود برای شاعر ایجاد می‌کند. می‌توان این محدودیت را با محدودیت‌ خاصیت ردیف در غزل‌های شعر فارسی مقایسه کرد. در واقع همان‌قدر که محدودیت ایجاد می‌کند از آن طرف زمینه‌ای را برای خلاقیت ایجاد می‌کند. به هرحال موسیقی فوق‌العاده درخشان و پرطنین و پرتپشی که بابک زرین ساخت و نسخه ابتدایی‌اش را در اختیارم گذاشت باعث شد یک شبه فراموش کنم که از قبل چه گفته بودم. دوستان می‌خواستند یک‌سری ترکیب‌سازی و تصویرسازی داشته باشم. به عنوان مثال ترکیبی که در شعر قبلی بود همین عنوان «11 ستاره» بود که اصرار داشتند حتما باشد. یا چند مورد دیگر یا به لحاظ مفهومی یا تصویری. کلمه «11 ستاره» روی ملودی آقای زرین نمی‌نشست و به هر حال با هر شگردی بود جای خودش را در شعر تازه پیدا کرد.

به هر صورت آن کار را خیلی زود و البته با دشواری بیشتری نوشتم ولی می‌توانم بگویم نکته جالب این است که برای هر بندی، تقریبا پنج بند جایگزین داشتم. سعی کردم آنقدر دست و بال‌مان پر و باز باشد که در استودیو به محدودیت برنخوریم. شاید خیلی از مواقع در دقیقه نهایی معلوم می‌شود این انتخاب درستی بوده یا نه؟ بنابراین همه تلاش بر این بوده که با ظرفیت وسیعی از نظر کلام وارد کار شویم و خدا را شکر که جواب داد.

شعر سرودن در مورد چنین مضمونی سخت است. در این فضا روی ملودی کار کردن با بابک زرین و سالار عقیلی و همین طور برای جام جهانی کار کردن همه اینها سخت‌ترش می‌کند. سختی دیگرش به نظرم این است که تا حالا سالار عقیلی در حوزه‌های حماسی ملی با مرحوم یداللهی کار می‌کرد. یعنی پا جای پای یداللهی گذاشتن؛ اعتماد به نفس می‌خواهد چون زیر ذره‌بین قرار گرفته‌اید. البته دو تا کار با افشین مقدم کرد که به صورت حماسی و ملی نبود. با این موضوع چطور کنار آمده‌اید؟

شاید این موضوع را بیشتر می‌شنوم تا اینکه خودم بخواهم به آن فکر کنم. یعنی آن لحظه‌ای که پیشنهاد مطرح شد صادقانه به این فکر نکرده بودم که الان نقش یک جایگزین خوب را باید ایفا کنم یا اینکه خودم باشم. اصلا به این مقایسه‌ فکر نکرده‌ام.

چون فکر به این موضوع نوعی دوگانگی در ذهن ایجاد می‌کند؛ اینکه می‌خواهی نسخه موفق خودت باشی یا نسخه موفقی از دیگری.

من آدم یکدنده و لجوجی در حرفه و کارم هستم. فکر می‌کنم درست است که یک شاعر یا هنرمند یا مولف باید انتقادپذیر باشد اما آن چیزی که از فیلترهای ذهن یک مولف عبور می‌کند و تبدیل به خروجی هنری می‌شود، باید محصول فردیت‌یافتگی و استقلال هنری و ذهنی او باشد. بنابراین با سیستم فکری من این موضوع مانوس نبود که سعی کنم نسخه‌ موفقی از دست خط مرحوم یداللهی ارائه بدهم. بنابراین سعی کردم در وهله اول خودم باشم. سعی کردم با سوژه و موضوع خیلی صادقانه برخورد کنم؛ حتی جاهایی که یک‌سری المان‌هایی پیشنهاد شده بود را نه به نفع تفکر خود، بلکه به نفع روحیات و توقع 80 میلیون ایرانی درآوردم و در نهایت امضای خود را پای کار گذاشتم.

شما همکاری‌های موفقی هم با آقای علی قمصری داشته‌اید. هم‌اکنون هم کنسرت نمایش «شط‌رنج» را با هم اجرا می‌کنید. کمی از همکاری و ترانه‌سرایی برای آقای قمصری بگویید.

نقطه‌ای که تفکر من را به تفکر آقای قمصری وصل می‌کند، روحیه و نگرش مستقل و حرفه‌ای ایشان است؛ گذشته از همه اسم‌ها و هر چیزی که به عنوان یک امکان برای مطرح شدن ‌وجود دارد، برای کارها، تفکر هنری قائل است. موضوع همکاری ما به آلبوم دیوار چین برمی‌گردد؛ آلبوم آخر قمصری که سه شعر از من در آن آلبوم بود. همزمان با جریان انتشار آلبوم یا کمی قبل‌تر این ایده را هم مطرح کرد تا به کنسرت نمایش فکر کنیم.

قبل از کنسرت‌- ‌نمایش «سی» بود؟

خیر. علی قمصری قبل از کنسرت- نمایش سی، سابقه پرفورمنس و نمایش را در پارلمان اروپا داشت. بنابراین با سابقه ذهنی این موضوع را مطرح کرد. از آب و گل درآوردن چنین ایده‌ای به شخصه برایم نسبت به نوشتن یک شعر موفق اهمیت بیشتری داشت. در خلوت خودم ایده‌های متنوعی را در ذهنم پرورش دادم. نکته مهم این بود که قمصری دست مرا کاملا باز گذاشت، بدون اینکه به من بگوید چنین چیزی می‌خواهم‌. از نقطه صفر دستم باز بود، برای اینکه ایده‌ای را پرورش بدهم و در نهایت به یک نمایشنامه در کنار یک‌سری اشعار منظوم رسیدم که زیر لایه‌های مفهومی با هم مرتبطند. متن «شط‌رنج» حاصل تفکرات فلسفی و شاعرانه من است که سر از بازی شطرنج درآورده است.

واقعا تبریک دارد. اصل روحیه آقای قمصری به عنوان یک آدم حرفه‌ای که با خیلی از نامداران موسیقی کار کرده و از آن طرف اصالتی برای اسم‌ها قائل نیست، خیلی مهم است.

آقای قمصری در عمل خواننده و استعداد تازه‌ای است که پا به عرصه موسیقی گذاشته است و بیش از اسم با رسم درگیر است.

برگردیم به شعر. از لحاظ شعری کار خودتان را پست‌مدرن می‌دانید؟

من اصلا به شعری تحت‌عنوان پست مدرن اعتقادی ندارم. منطقا و عملا، تحقق شعری تحت‌عنوان پست‌مدرن وجود ندارد. فقط از مولفه‌‌هایشان می‌شود استفاده کرد.

کاملا هم‌نظرم با شما. کلمات نباید از معنای خودشان تهی شوند، پست مدرن فضای دیگری است. حتی در شعرهای شما رگه‌هایی از منزوی هم می‌بینم: «چنان زنی که در ابعاد زن نمی‌گنجی» یا حتی شعر شما هم آوانگارد هست و هم نیست؛ یعنی این کارتان را جذاب‌تر کرده است. من کتاب‌های شعر امسال را در نمایشگاه رصد کرده‌ام و فقط دو سه نفر از شاعرانی که کتاب چندم‌شان بوده توانسته‌اند در همان سطح کیفیت بمانند و قدرت شعری‌شان را حفظ کنند. «سایه» حتما یکی از بهترین‌ها بوده است. بعضی دوستان شاعر هم نشانه افول‌شان در کتاب جدیدشان نمایان شده است متاسفانه. شما جزء آدم‌هایی هستید که بازی‌های فرمی و زبانی زیاد دارید و در آن هم موفق هستید. اما بعضی از دوستان موفق نیستند و بدی آن این است که قدرت شعری‌شان را حرام می‌کنند و این جور ریسک‌ها خطرناک است. سایه از این جهت خیلی موفق بود.

به هر حال شعر ماهیتی است که نمی‌شود از دریچه محدود نظریه‌ها و رویکردهای فلسفی یا مکاتب ادبی به آن نگاه کرد. شعر یک مفهوم فراری است. در واقع به محض منتسب کردن شعر به یک رویکرد به شکلی شیطنت‌آمیز از آن می‌گریزد؛ چون شعر خیلی فراتر از تئوری‌هاست. شعر فراتر از نظریه‌ها و رویکردهاست. ضمنا شعر از قالب‌ها هم فراروی می‌کند. در دوره‌ای خودم را در رباعی حصار و محصور کرده بودم و فقط رباعی می‌نوشتم. البته دوران خوبی بود برای ورزیده کردن ذهنم و پر زدن از قفس رباعی. طبیعتا کارم را در مثنوی‌نویسی و چارپاره راحت می‌کرد. ولی شعر در قالب‌ها هم نمی‌تواند خودش را محدود کند و حتی از این نظر تصور اینکه یک شاعر می‌تواند همه عمر، مثلا غزل بنویسد و راضی باشد و... برای من قابل درک نیست؛ ضمن اینکه خودم دو سالی به این صورت فکر می‌کردم‌. البته الان ادعا نمی‌کنم به دوران بلوغ ادبی رسیده‌ام ولی آن نگاه محصول عدم بلوغ ادبی‌ام بود.

از دکلمه‌هایتان هم بگویید. دکلماسیون در تاریخ شعر ایران برمی‌گردد به شاملو و فروغ و فریدون مشیری و بعدها گلچینی از اشعار با صدای مرحوم خسرو شکیبایی و استاد پرویز پرستویی که آلبوم شد و قدری وسیع‌تر کرد دامنه مخاطب آن شعر‌ها را. شاید یک دلیلش همین‌ رفتاری است که با قالب‌ها و فرم دارید و اینجا هم ارائه شعر و پیوندش با فضاهای دیگر از نمایش گرفته تا موسیقی. شما در این حوزه هم جزء موفق‌ها بوده‌اید.

بله من هم نخستین جرقه‌های علاقه‌مندی‌ام با صدای شاملو بود. صدایی گرم و با صلابت و موثری که باعث می‌شود احساس کنیم بعد از خوانش شعر توسط ایشان به چهره تازه‌تری از شعر رسیده‌ایم. مهم‌ترین مساله در دکلمه پیشنهاد لحن به مخاطب است. اگرچه نوعی دیکتاتوری در این کار وجود دارد. به این دلیل که امکان قرائت‌های تازه را از مخاطب می‌گیرد اما از طرف دیگر ارزش‌افزوده‌ای برای شعر محسوب می‌شود. این گرایش از 15 یا 16 سالگی در من رخ داد و کمی بعدترش با برادرم رضا افشاری در خلوت و پیله برادرانه خودمان آهنگ برای او میکس می‌کردم و او روی آن دکلمه می‌کرد. همان کارهای خانگی پیش پا افتاده در آن زمان زمینه‌ای را فراهم کرد تا بعدتر جدی‌تر به مقوله دکلمه نگاه کنم.

شاید تنگنای مارکت موسیقی هم این راه را پیش پایتان گذاشته است؛ یک جور راه‌حل برای ارائه اثر شنیداری محسوب می‌شود.

طبیعتا وقتی کار من به عنوان یک دکلمه روی سایتی می‌رود می‌بینید پست دیروزش یا چند ساعت قبلش متعلق به پست خواننده‌ای است. دو ساعت دیگرش هم خواننده‌ دیگری از کاور من آهنگ دیده است. پس عملا من خودم را وارد حوزه مارکت موسیقی کرده‌ام؛ چون ویترین دیگری در کار نیست. حتی گاهی به‌جای اینکه سایت‌ها عبارت دکلمه جدید احسان افشاری را تیتر کنند عبارت آهنگ جدید احسان افشاری را تیتر می‌کنند. من ناچارم کارم را به سایت‌ها و کانال‌هایی واگذار کنم که دائما در حال تولید و بازتولید موسیقی هستند در حالی‌که ماهیت دکلمه‌های من ابدا پوپولیستی نیست یا دست‌کم سعی می‌کنم از آن فاصله بگیرم. زیرا اگر من به صورت پاپ به این مقوله نگاه می‌کردم در طول یک سال به یک یا دو دکلمه بسنده نمی‌کردم و دائما در حال سری‌دوزی بودم. دکلمه برای من ابزار محرک و قابل اطمینانی است که شاید در مورد هر کسی جواب ندهد. اما در مورد من به هر علتی، خوشبختانه تا حدودی جواب داده است.