فیلم سینمایی "دارکوب" آخرین ساخته بهروز شعیبی با تصویب شورای صنفی نمایش فیلم، بعد از پایان یافتن زمان اکران فیلم "خجالت نکش" اکران خود در سینماهای کشور را آغاز خواهد کرد.
بهروز شعیبی از نسل کارگردانان جوان سینمای ایران است که همواره نشان داده به تاریخ معاصر ایران علاقه بسیار زیادی دارد. نگاه متفاوت او در فیلم سینمایی سیانور نوعی جسارت همراه با درک درست تاریخ را می رساند. اتفاقی که سیانور را نقطه عطفی برای آثاری کرد که می خواهند به تاریخ معاصر نگاه کنند.
دارکوب تازه ترین فیلم شعیبی اما کاملاً با سیانور متفاوت است. تفاوتی که در زمانه و داستان رخ می دهد اما همچنان جسارت و دغدغه مندی جامعه شناختی شعیبی را نشان می دهد. شعیبی در دارکوب بر خلاف سیانور در ساختار سینمایش تغییر قابل ملاحظه ای اعمال کرده و این تغییر به خصوص در فیلمبرداری مشاهده می شود.
بر خلاف سیانور که همه چیز در سکون و فیلمبرداری بسیار ریاضی وار پیش می رفت در فیلم سینمایی دارکوب ما با توجه به التهاب موضوع کلی با فیلمبرداری دوربین روی دست مواجه می شویم. بدون شک برای یک کارگردان جوان تغییر یکباره این نوع دکوپاژ اتفاقی خطرناک محسوب می شود. اتفاقی که به گفته اکریت منتقدین به خوبی در فیلم شعیبی مشاهده شد.
نقطه اوج فیلم سینمایی دارکوب در کنار روایت منسجم و کارگردانی متفاوت را بدون شک باید در بازی های درخشان و یکدست بازیگران دانست. بازیگرانی که اکثراً در جشنواره فیلم فجر درخشیدند و حاصل آن یک سیمرغ نقش اول زن برای سارا بهرامی و یک سیمرغ نقل مکمل مرد برای جمشید هاشم پور بود.
فضاسازی در این فیلم به خوبی در راستای اثر و داستان روی مخاطب تاثیر مورد نظر خود را می گذارد. تعریف صحیح از موقعیت اجتماعی افراد، استفاده از دکوپاژی بی آلایش و نمایش شخصیتهایی بسیار نزدیک به زندگی واقعی توانسته به خلق جهانی آشنا برای بیننده بینجامد و او را به یکی از شخصیتهای داستان تبدیل کند.
مهم ترین عامل موفقیت در کلیت این اثر سینمایی را می توان از منظر داستان مشاهده کرد. این فیلم برخلاف سینمای اجتماعی امروزه، بیش از آنکه بر فردیت کاراکترها تاکید کند به دنبال داستان اصلی می رود. شخصیت ها به دنبال داستان هر کدام تاثیر خود را گذاشته و بیش از حد خودنمایی نمی کنند.
فیلمنامه و فضای محور فیلم دارکوب نشان می دهد که بازیگران و خود کارگردان از کار انفرادی دور شده و به کلیت و دورنمایی اثر نگاه داشته اند. آنها هر کدام می توانند برای خود تحلیل شوند اما با ایثاری مثال زدنی تحلیل فردی را فدای فیلم کرده اند. به همین خاطر مخاطب با یک کل خوب روبرو می شود. کلیتی که خط داستانی درستی داشته و پایان مشخصی را ارائه می دهد.
شعیبی به دنبال مساله سختی رفته است. پرداختن به عواقب و مشکلات و معضلات اعتیاد مثل حرکت روی لبه تیغ است که اگر درست رعایت نشود یا به بزرگنمایی می انجامد و یا بیشتر به فیلمی پندآمیز مبدل می شود. اما شعیبی با تاکید درست بر رعایت ساختار فیلمنامه قصه می گوید. قصه ای که مخاطب امروز کاملاً با آن آشناست اما با وجود این آشنایی دوست دارد فیلم را تا انتها مشاهده کند.