هفته گذشته، با گشت و گذاری در فضای مجازی با یک مسئله عجیب و بسیار جالب و عجیبی مواجه میشویم؛ بسیاری از مردم ایران پس از لغو برجام توسط دونالد ترامپ گریان بودند، اما نه به دلیل خروج آمریکا و لغو برجام، بلکه به خاطر مرگ مارال در سریال «آنام»! اتفاق عجیبی که افکار عمومی مخاطبان را معطوف به خویش کرد، پایان غم انگیز و زیبای سریال «آنام» بود.
هنوز یک ماه از پایان سریال پایتخت نگذشته که «آنام» موفقیت دیگری را در کارنامه رسانه ملیِ لبریز از رخوت، توسط یکی از هنرمندان امتحانپسدادهاش رقم زد. تقریبا موج گستردهای از مخاطبان در اینستاگرام با انتشار عکس یا بخشهایی از سریال آنام یا تصاویری از اشک ریختن خودشان، مراتب ناراحتی خود را بابت پایان اشک انگیز سریال بروز دادند. آرزو میکنیم که مدیران سازمان صدا و سیما با خواندن همین چند سطر، همین فردا با عوامل سازنده جلسه نگذارند و مانع چنین پایانهای تلخ اما دلچسبی در سیمای ملی شوند. کشف حسی غم و حزن عمیق در رابطه یک مادر و دختر، از بسیاری از سریالهای ظاهرا کمدی سیما مثل «تعطیلات رویایی» شیرینتر است.
جواد افشار حالا با تکرار یک موفقیت دیگر در حوزه سریال سازی در مرتبهای دست نیافتنی قرار گرفته و افشار نشان داد با همان فرمولهای کلیشهای روتین معمول سریالهای هر شبی میتوان مخاطب را پای جعبه جادوی ملی که در شرایط کنونی فاقد جادوست، نگاه داشت. مدیران تصویب کننده فیلمنامههای در اتاقهای غیر شیشهای سیما چه چیزی را دنبال میکنند؟ دنبال چه آورده ملی هستند؟ جریان اصلی مخاطبان رسانه ملی به دنبال همان کلیشهها و ملودرام های از جنس سریال آنام و هئیت مدیره (سریال شبکه پنجم سیما) است و قرار نیست تلویزیون برای مخاطب از دست رفتهاش که بانوان خانه دار هستند دست به تلاش عجیب و غریبی بزند و آنام این خلأ بسیار بزرگ را پر میکند.
مدیران میانی سازمانهایی مثل سیما فیلم، فراموش کردهاند که کلیشه های گل درشت ملودرام است که بانوان خانهدار را پای تلویزیون میکشاند و البته مدیران رسانه ملی فراموش کردهاند که سریال آنام به صورت خاص برای بانوان خانه دار ساخته شده و باید بازپخش سریال، زمانی متناسب با فراغت بانوان خانهدار داشته باشد و این سریال فاخر، در دو نوبت پخش مجدد، میتوانست مخاطبان بیشتری داشته باشد.
«آنام» قصه عجیب و غریبی نداشت. به صورت فرمولیزه همان روایت بالیوودی و هندی مادری در جستجوی کودک از دست رفته پس از به دنیا آمدن را دنبال میکرد. به عبارت دیگر بستر روایت بسیار ساده و کلیشهای است و هیچ المان نمایشی پیچیده عجیب و غریبی ندارد و یک قصه هزار بار گفته شده است که مخاطب را پای تلویزیون میخکوب میکند. هر چند برخی خرده روایتهای سریال مثل حضور ترانهسرای جوان در میهمانی غیر اخلاقی جوان هوسباز، در متن سریال با توجه به خطوط قرمز سیما بیهوده نگاری محسوب میشد، اما خط اصلی سریال پرداخت جذابی داشت.
شاید یکی از موارد علمی که در ارائه روایت یک خطی و کلیشهای سریالهای تلویزیونی مغفول مانده، تعدد شخصیتهایی است که به تدریج وارد قصه میشوند و خرده روایتهایی که به بدنه روایت اصلی متصل میشوند. در واقع اغلب ملودرامهای مرسوم سیما، سریالها یک خطیاند و این مسئله به پاشنه آشیل اغلب سریالهای تلویزیون بدل شده است. مارال و آرزو در معمولیترین شکل نمایشی شخصیتهای یک بعدیاند، اما خطوط متعدد روایت، به این کاراکتر ها، حجم میبخشد. حجمی که موجب شد بخش اعظمی از مخاطبان رسانه ملی از مرگ مارال مغموم باشند. این مغموم بودن شیرینترین اتفاق تلویزیون پس از سریال اوشین است و مخاطبان به صورت حسی خود را در یک روایت اخلاقی و سرگرم کننده شریک میبیند.
اما نکته مهم این است که سریالی با این حجم از تاثیر گذاری چرا فرزند خلف سیما نبود و مثل شخصیت کبیر با این سریال برخورد کردند. نیمی از آن را قبل از عید و نیم دیگر را پس از نوروز نمایش دادند و در ایام نوروز سریال بی کیفیت دیوار به دیوار 2 را پخش کردند. در کدام رسانه تلویزیونی حرفهای در دنیا یک سریال پر مخاطب را سه هفته متوقف میکنند و سریال دیگری را پخش میکنند و پس از سه هفته مخاطب را در اضطراب و اضطرار نگاه داشتن دنباله سریال را پخش میکنند. اگر وضعیت پخش سریال سرو سامان قابل اعتنایی داشت قطعا سریال آنام چند برابر مخاطب میداشت اما تنها چیزی که در سازمان و عریض و طویل سیما وجود ندارد برنامه ریزی است و عدم برنامه ریزی قوت این مجموعه را گرفت.
مردم باید بدانند و شاهد باشند این سریالهای خوب و قابل اعتنا نتیجه تلاش مدیران سیما نیست و تلاش گروهی هنرمندانی است که سریالی در این ابعاد ساختهاند که به راحتی رقبای ترکیو کرهای اش را کنار میزند.