طبع و طبیعت انسانهای عاقل و حکومتهای عقلمحور پرهیز از جنگ و پیمودن راههای دیگر برای حل منازعات است. مقدمه چنین امری به رسمیت شناختن دو طرف منازعه توسط همدیگر است. چنین رویکردی زمانی مؤثر است که اختلاف بر سر یک «مسئله» باشد نه بر سر «وجود» یکی از دو طرف.
دهها دروغ رئیسجمهور امریکا در یک نطق 11دقیقهای - آن هم در مقابل چشم جهانیان- نشان میدهد که گزینه براندازی، غایت همه تصمیمات اخیر در امریکاست. راهبرد آنان Regime change است و از بیان آن هم ابایی ندارند، اما به ظاهر ما را به صلح دعوت میکنند. قلهای دوردست از صلح را نشان میدهند که شرط پیمودن مسیر این قله حرکت بدون تجهیزات کوهنوردی است.
سؤال اساسی این است: آیا آنچه آنان از ما طلب میکنند شرایط تحقق صلح را رقم میزند یا جنگ را نزدیک میکند؟ پس از خلع هستهای و موشکی ایران، بین دو طرف صلح حاکم میشود یا جنگ؟ پذیرش شروط آنان از سوی ایران صلح را تضمین میکند یا جنگ را سرعت میبخشد؟ تسلیمطلبی جنگ را به ارمغان میآورد یا ایستادگی؟ خلع سلاح مقدمه صلح است یا جنگ؟ زمانی جنگ محقق میشود که طرف بفهمد شما نمیتوانید از خود دفاع کنید. آیا هر کجا جنگ راه انداختهاند ابتدا اقتدار آن کشور را فرونکاستهاند؟ چرا ما حق نداریم درباره موشک و سلاح هستهای آنان سخن بگوییم؟ برای پاسخ به این سؤالات میتوان به مذاکرات هستهای ایران از یک سو و نمونههای بیرونی مشابه از سوی دیگر اشاره کرد.
قرار بود ما مراکز و داشتههای هستهای خود را ویران کنیم تا مشکلات فیمابین حل شود و یک گام بهسوی صلح برداریم. آیا امروز میتوان گفت پس از عقبنشینی ایران از انرژی هستهای یک قدم به سوی صلح نزدیک شدهایم؟ امروز نمیتوان گفت حذف انرژی هستهای، موشکی و. . . گامهای رسیدن به حذف هویت انقلاب اسلامی از ایران و جهان است؟
لعنت خدا بر روشنفکرانی که در این منازعه و در هر صورت نظام جمهوری اسلامی را مقصر میدانند و ادبیات آنان مورد تأیید صهیونیستها قرار میگیرد. در مظلومیت نظام جمهوری اسلامی ایران همین بس که پس از ششسال مبارزه سخت با تروریسم، بدتر از دیروز تحریم و مورد هجمه قرار میگیرد و اذناب امریکا به جای شرمندگی، آتش رسانههای غرب را تهیه میکنند.
اما از نمونههای بیرونی صدام و قذافی نمونههای عینی مقابل ماست. امریکا به دروغ عراق را به داشتن سلاح هستهای متهم کرد و پس از ورود به پستوها و اندرونیهای دولت عراق دریافت که خبری نیست و موعد حمله است و به بهترین وجه و با کمترین هزینه عراق را اشغال کرد و بعدها معلوم شد اصلاً عراق گامی به سوی هستهای برنداشته بود. قذافی نمونه دیگری است. ابتدا تجهیزات هستهای را با کشتی روانه امریکا کرد و سپس مورد هجمه و نهایتاً سرنگونی قرار گرفت. این تجربه باعث شد تا دولت کره شمالی ابتدا بمب اتم خود را بسازد و سپس لبخند خود را روانه غرب کند و آن روزی که پشت میز مذاکرات با ترامپ مینشیند حتماً دهها مطالبه را به شرط خلع سلاح هستهای طرح خواهد کرد؛ مطالباتی را طرح خواهد کرد که پذیرش آنان برای امریکا سخت خواهد بود و تا آنان را نپذیرد، بمب اتمی بر سر جایش باقی خواهد ماند و حتماً خروج نظامی امریکا از شبهجزیره کره یکی از مطالبات «اون» خواهد بود.
مسئله هستهای به وضوح نشان داد که مبارزه غرب با ما مبتنی بر راهبرد «فتح سنگر به سنگر» خواهد بود و هرگونه تواضع آنان را یک قدم به حذف هویت ما نزدیکتر خواهد کرد. بنابراین هر کس در داخل کشور یا هر ایرانیای که اصرار به خلع موشکی و هستهای یا عقبنشینی منطقهای به بهانه پیشگیری از جنگ دارد، یا قدرت تشخیص ندارد یا مستقیماً در خدمت اهداف امریکاست.
به زیباکلامهای وطنی بنگرید. اسرائیل چندین بار در سال گذشته به مواضع ما که برای مبارزه با تروریسم استقرار یافته است، حمله کرد. او ساکت بود، اما به محض اینکه یک بار پاسخ داده شد - که آن هم معلوم نیست از سوی ایران بوده یا سوریه- به میدان میآید و اعتراض میکند و رسانههای اسرائیل از سخنان وی به عنوان «حرف درست» یاد میکنند.
تنها آورده مذاکره هستهای اثبات حقانیت نظام جمهوری نسبت به غرب بود. تا دیروز وقتی مسئولان نظام از «دشمنی امریکا» و عدم اعتماد به نظام سلطه سخن میگفتند عدهای به سخره میگرفتند، اما امروز دیگر در مقابل سخنان زیر حرفی برای گفتن ندارند: «آن روز میگفتیم مسئله امریکا با ایران مربوط به انرژی هستهای نیست و اینها بهانه است، میگفتند نه، این جور نیست. حالا دیدید که اینجوری هست. ما برجام را پذیرفتیم، اما دشمنیها با جمهوری اسلامی تمام نشد. حالا مسئله حضور ما در منطقه و مسئله موشک را مطرح میکنند، اگر این را هم قبول کنیم تمام نخواهد شد. مسئله دیگری را شروع میکنند، علت مخالفت امریکا با نظام جمهوری اسلامی این است که امریکا به طور کامل سلطه داشت و انقلاب دست آنها را کوتاه کرد.» (19/2/97) و باید به صراحت گفت این سخن رهبری حرف تازهای نیست که صریحتر از آن را امام راحل 30 سال پیش فرمودهاند و این نشان میدهد مبارزه با ماهیت و هویت انقلاب اسلامی از اصول ثابتی پیروی میکند که مشمول مرور زمان نخواهد شد. «نکته مهمی که همه باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم، این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل میکنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همه هویتها و ارزشهای معنوی و الهیمان نمیشناسند. . . آری اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه عزت و اعتبار پیامبر و ائمه (ع) را با دستهای خود ویران نماید، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بیفرهنگ به رسمیت بشناسند، ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر، آنها ابرقدرت باشند ما ضعیف، آنها ولی و قیم باشند و ما جیرهخوار و حافظ منافع آنها...» (صحیفه امام، جلد 21، ص 91) و سپس امام نتیجه میگیرد راهی جز مقاومت و مبارزه نمانده است. پیمودن این راه سخت و پربهجت به وحدت و یگانگی و شناخت عمیق و دقیق از اهداف امام و انقلاب اسلامی بستگی دارد. گویی همین امروز امام میگوید: «امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا و جنگ استضعاف و استکبار شروع شده است و کسانی در این مبارزه تا آخر با ما خواهند بود که درد محرومین و مستضعفین را چشیده باشند.»
صلح در پناه قدرت به دست میآید، استقبال از ضعف به معنی خودکشی از ترس مرگ یا فرار به زیر ناودان از ترس باران است.
عبدالله گنجی