سومین همکاری هادی حجازیفر و محمد حسین مهدویان در «لاتاری» رقم خورد؛ فیلمی که اولین نمایشش را در سی و ششمین جشنواره فجر تجربه کرد و بلافاصله در اکران عید هم روی پرده رفت. گرچه فیلم سوم مهدویان به اندازه دو فیلم قبلیاش نتوانست دستکم منتقدان و مخاطبان جدیتر سینما را راضی نگه دارد، اما هادی حجازیفر به همان اندازه در قامت قهرمان فیلم موفق بود و با وجود شخصیت خشکی که جلوی دوربین برد به دلها نشست. هادی حجازیفر که از همکاری با مهدویان نهایت رضایت را دارد در گفتوگو با خبرآنلاین از تجربیات این فیلم، حاشیهها و انتقادها و شخصیت موسی گفت.
«لاتاری» سومین همکاری شما و محمدحسین مهدویان است. چه در کارهای قبلی و چه فیلم «لاتاری» ما هادی حجازیفر را در قامت یک قهرمان دیدیم. اگر مهدویان پیشنهادی به شما میداد که قرار نبود قهرمان فیلم باشید، باز هم حاضر بودید در فیلمش بازی کنید؟
بدون شک بازی میکردم.
یعنی انتخابتان برای بازی در فیلمهای او صرفا بهخاطر نقشی که بازی میکنید، نیست؟
پاسخ این سوال را باید اینطور بدهم، از یک بابت متاسفانه و از طرفی خوشبختانه؛ خوشبختانه بابت اینکه کسی مثل حسین مهدویان دوست صمیمی من است و متاسفانه از این جهت که خیلی حرفهایی که زده میشود به پای رفاقت ما گذاشته میشود. در کار حسین مهدویان به عنوان یک بازیگر جهانی را تجربه میکنی که شبیهش را، نمیگویم هم ارزشش را در هیچ کار دیگری نمیتوانی تجربه کنی. کار کردن با مهدویان برای بازیگر یک لذت مدام است؛ به این دلیل که یک زمانی میرسد که تو مرز بین واقعیت و خیال یا همان خودت و نقش را واقعا گم میکنی.
من برای شخصیت موسی در «لاتاری» یک مدل راه رفتن در نظر گرفته بودم که سخت بود و برایم به مرور پا درد و زانو درد میآورد. اما من در جشنواره فیلم فجر بعد از اینکه فیلم را در سینمای رسانهها دیدیم از درد پاهایم متوجه شدم که باز هم همان جور راه میروم. این مسئله هم نه اداست نه هیچ چیز دیگر. در خیلی از کارهای دیگر اصلا این اتفاق نمیافتد و ممکن است تو داری بازی میکنی اما بیناش موبایلت را هم در میآوری و چک میکنی. ولی در کار مهدویان فضایی ساخته میشود که با کاراکتر درگیر میشوی و به ساخت کاراکتر کمک میکنی. بازیگران دیگر هم با تو همراه میشوند که جدا شدن از نقشی که بازی میکنی کار آسانی نیست. برای همین هر نقشی مخصوصا برای من که لِم کار حسین شاید بیشتر از بقیه دستم آمده است، هرگز فرصت را برای لذت بردن و نو کردن تجربههای قبلیام با حسین از دست نمیدهم. حالا نقشی باشد که بتواند خودی نشان بدهد و در روند درام تاثیرگذار باشد، چه بهتر، چون باید بیشتر تلاش کنی. اما اگر اینطور هم نباشد باز هم من چنین تجربهای را از دست نمیدهم.
قاعدتا درباره «لاتاری» هم همین اتفاق افتاده که جزو تجربههای شما شده است. درست است؟
در «لاتاری» چون از اول حسین این نقش را برای من نوشته بود، این اتفاق افتاد. حالا شاید در ذهنش تصویری از من دارد که قهرمانهایش را شبیه من میبیند، پیشنهاد بازی را هم به من میدهد که اتفاقی فوقالعاده برای من است.
حاشیه دور و بر کارهایی که محمدحسین مهدویان ساخته، همیشه زیاد بوده است، گرچه خودش میگوید سعی میکند خیلی وارد این ماجراها و حواشی نشود اما به نظر بخشی از آنها به دلایل مختلف گریزناپذیرند. «لاتاری» هم از این قضیه مستثنی نبود و چه در زمان تولید و چه پس از آن در زمان نمایشاش در جشنواره و بعد هم اکران، درگیر مسائلی شد. به عنوان یک بازیگر این نگرانی را ندارید که وقتی با این تیم کار میکنید و همکاریهای متعددی هم با هم داشتید، بقیه نگاهها به شما کمی با موضع و جبههگیری باشد و همین موضوع در پیشنهادهایی که ممکن است به شما بشود تاثیر داشته باشد؟
زمانی که من لیسانسم تمام شد و برای دوره فوق لیسانس در رشته کارگردانی در دانشگاه تربیت مدرس پذیرفته شدم، فضای متفاوتی را تجربه کردم. درواقع از دوره لیسانس که یک جهان پر از تمرین که انگار در پلاتو میگذشت پرت شدم به جهانی پر از تئوری و نظریه. یعنی از آدمهایی عملی، مجری کار و کنشگر تبدیل شدیم به افرادی تئوریسین. من در طول دو سالی که در این دوره درس میخواندم و بعدش هم تا مدتها میگفتم تئاترهایی که ما قبلا میدیدیم، خیلی بهتر بودند و این صحبتها اما بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم ایراد از کارها نیست، این نظریهها، نگاه منتقدانه، در فرمول بردن و تحلیل کردنهاست که لذت مواجهه با یک اثر را از من گرفته است وگرنه کارها همان هستند. داستان این است که من خیلی دوستانه توصیه میکنم و البته هیچ کس را هم به این موارد متهم نمیکنم، فقط دوستانه میگویم بعضی که نگاه اینچنینی دارند لذت مواجهه با اثر را با تحلیلها، ربط دادنهای واقعا بیربط و خندهدار از خودمان نگیریم.
یک فیلمی ساخته شده که نه میخواهد حرف سیاسی بزند و نه هیچ چیز دیگر. بعضی حرفها برای من که در جریان صفر تا صد این کار بودم، واقعا خندهدار است. شاید برایتان جالب باشد بگویم که از من از زمانی که ایده یک خطی این فیلم مطرح شد، در جریانش بودم. من اولین یا دومین نفری بودم که حسین به من گفت و در جریان قرار گرفتم. در طول این مدت مدام حرف زدیم، نوشتند، پیشنهاد دادیم، خودشان پیشنهاد دادند، برخی چیزها تغییر کرد اما حالا حرفهایی را میشنویم که تعجب میکنم. اما من سعی می کنم حال خوبم از بین نرود. در سینماهای مردمی آمار نشان داد که استقبال از فیلم چطور بوده است، البته این را هم نمیتوانیم بگوییم چون تا این حرف را میزنیم میگویند «اخراجیها» هم اینقدر فروش کرد. ولی تماشاگر جشنواره با تماشاگر عام که در روزهای عادی به سینما میآید فرق دارد. چطور یک فیلم میتواند به این همه اکران فوقالعاده برسد و از سوی بیشتر مردم تشویق شود، بعد برخی موضعگیریها هم دربارهاش بشود. آیا سینما به جز بیانیه، مسئولیت و تعهد و ... هیچ جنبه سرگرم کنندهای نباید داشته باشد؟ سینما قبل از هر چیزی صنعت سرگرمی است. وقتی تو میتوانی هیجان تماشاگر را بر انگیزی و او را با شخصیتهای فیلمت همراه کنی چرا باید واکنش منفی داشته باشی؟
یعنی شما موافق هیچ یک از نقدهایی که به مضمون فیلم وارد شده است، نیستید؟
میگویند فیلم تشویق خودسری است یا مثلا همسایههای ما سرمایههای ملی ما هستند و این حرفها. حرف این فیلم یک قضیه کاملا شخصی است، موضوع فیلم یک انتقام است در کنارش هشدار دادن به آن طرفیها هم هست. آن وریها هم همه مثل هم نیستند، مگر ما از همین ایران در کشورهای دیگر کم شخصیت منفی داریم؟ یاکوزاهایی که از ایران به ژاپن رفتند و این همه جنایت کردند مگر وجود نداشتند؟ مسئله این است که ما دنبال تعمیم دادن هستیم، اما خوش بهحال آنهایی که لذت فیلم دیدن را از دست ندادند. برخی اوقات هم حرفهایی را از آدمهایی میشنویم که واقعا انتظارش را نداریم. ولی من چون در جریان ساخت این فیلم بودم میتوانم بگویم محمود رضوی اگر نبود این فیلم ساخته نمیشد. شاید ایشان حتی از این فیلمنامه آنقدرها خوششان هم نمیآمد ولی بهخاطر اینکه این تیم بیرون نماند وقتی همه از ما فرار میکردند، آمد و پشت فیلم ایستاد.
آن عدهای که میگویید، چرا فرار میکردند؟
میگفتند این فیلم دردسر است، لابد پیش خودشان میگفتند چه کاری است که برای خودمان دردسر بسازیم، یک کار بیخاصیت می سازیم و خیالمان راحت است. کسی زیر بار این فیلم نمیرفت. آقای رضوی چه هزینهای کرد، چقدر ما مصیبت کشیدیم. ما برای این فیلم به قطر رفتیم، شما باورتان نمیشود که از سفارتخانه یک نفر نیامد حتی یک سر به ما بزند. بعد همزمان با حضور ما در قطر مثلا در مراسم معارفه مهدی طارمی، کلی دیپلمات یقه سفید صف میکشند. مهدی طارمی بازیکن ملی و بزرگی است ولی این تبعیضها را من شخصا متوجه نمیشوم. اگر بگوییم در سفارت نبودند، یا ماموریت بودند و کارهای مهمتری داشتند حق با آنها بود ولی فکر نمیکنم خوشامد به یک گروه که حمید فرخنژاد، جواد عزتی، نادر سلیمانی، ساعد سهیلی و حسین مهدویان را با خودش آورده است، هم سخت بود.
ما برای اجرای تئاتر به لهستان رفته بودیم، سفیر آمد، خوشامد گفت برای شام دعوت کرد ولی اینجا هیچ اتفاقی نیفتاد. آنوقت من یک توئیتی خواندم که اینها سرمایههای ملی ما هستند، خب ما باید چکار کنیم درباره این سرمایههای ملی؟ تنها راه رسیدن دارو، مایحتاج زندگی و ... به قطر از ایران است آنوقت آنها پول ما را با پاسپورت ایرانی عوض نمیکردند! من فقط میخواهم بداتم بدتر از این چه میخواهد بشود. همه اینها هم به کنار ما کاری به این چیزها نداشتیم و فقط یک فیلم ساختیم. حالا میگویند همسایههای ما ناراحت میشوند، خب بشوند! این فیلم یک درام است، یک اتفاق. موسی در این درام این فیلم جذاب است، نه مرتضی و ایکس و غیره.
پاسختان به نقدهایی که به فیلم شد، از جمله رواج و تبلیغ خشونت، چیست؟
فیلم «راننده تاکسی» آقای اسکورسیزی آیا دعوت به قتل است؟ آن هم یک کهنه سرباز است. تا حرف از جنگ میشود، میگویند میخواهند پیام فلان و بیسار بدهند. سرباز در ادبیات نمایشی نماد کسی است که وطن دوست است، مصلح است، کسی که از جانش به خاطر کشورش میگذرد، میشود سرباز. حالا کاری به این نداریم که بگوییم آنها فقط با پوتینشان فکر میکنند و این حرفها؛ حرفهایی که در طول قرنها درباره نظامیها گفته شده آن هم در تمام دنیا. اما سرباز کسی است که حاضر است به خاطر وطنش جانش را بدهد. در آن فیلم، سرباز آمریکایی وقتی معضل میبیند و احساس میکند سیستم نمیتواند آن را حل کند، خودش دست به اقدام میزند.
اتفاقا به نظر من فیلم «لاتاری» خیلی فیلم پیشرویی است، فیلم منتقدی به جریان موجود است. اما میگویند میخواستید دولت را نقد کنید و این صحبتها. در دوره انتخابات که ما همهمان مواضعمان را مشخص کردیم پس این چه حرفی است که میزنید. بعد هم مگر قاچاق دختران به دبی مگر فقط مربوط به دوره روحانی یا احمدینژاد است؟ چرا نمیگوییم پدر فیلم چرا ورشکست شده است؟ یک فیلم دیگر باید چه بگوید؟ موسی در یکی از دیالوگهایش میگوید من در غار خودم رفته بودم ولی خیالم راحت بود که شما هستید. این حرف ارزشمندی است، او از جانش هم میگذرد و میرود در دبی چنین کاری را انجام میدهد که هم یک هشدار به آن طرفیها بدهد و هم به این وریها.
من به عنوان بازیگر فیلم که در جریان ریزترین جزئیات این فیلم بودم میگویم قرار نبود ما حرف خاصی بزنیم. ابایی هم از چیزی نداریم. یک ریال پول دولتی در این فیلم نیست و برای کسی هم حرفی نزدیم، تنها یک درام ساختیم. البته این را هم بگویم که خیلی خوب است یک فیلم مخالف صد در صد و موافق صد در صد داشته باشد. ولی برای همه مان آرزو میکنم لذت مواجهه با یک اثر را با تحلیلهای فرامتنی و تخیلی و ربط دادن همه چیز به همه چیز از دست ندهیم.