کمتر روزی است که نخبگان و رسانههای اصلاحطلب از گفتوگوی ملی سخن نگویند اما هیچ موقع وارد محورها و چارچوب آن نشدند. حتی در جلسات محفلی اعضای دو طرف را نیز نام میبرند و مرور میکنند اما از اولویتها و مسئلهها سخن نمیگویند. البته گفتههای دیگری نیز هست که نشان میدهد مطالبه گفتوگوی ملی لقلقه زبان است و بس. در جریان اصلاحات – به خاطر مشی روشنفکری – هر کسی با حالت آتش به اختیار ساز خود را میزند و نظر شخصی خود را میگوید.
قبلاً نگارنده در یادداشتی نوشتم مسئله اصلاحطلبان با نظام – که آن را مسئله خود با رقیب معنا میکنند– از جنس ملی نیست که از جنس معرفتی است. مسئله آنان ارتقای کارآمدی نظام در ابعاد اشتغال و تولید نیست که مسائل دیگری است. بخشی از آنان گفتوگوی ملی را با هدف جا باز کردن در قدرت و سفید نمودن پرونده 1388 طرح نمودند. آنان علاقهمندند که سرپلی را که با روحانی در حاکمیت گرفتهاند به نام خود سند بزنند. لذا گفتوگوی ملی را با هدف اعتمادسازی طرح میکنند. ممکن است برخی از روشنفکران آتش به اختیار، هدف از طرح گفتوگوی ملی را رفع مسائل مربوط به خاتمی، کروبی و موسوی بدانند و برخی هم ممکن است فضا را آلوده به سوء تفاهم بفهمند و بخواهند با طرح گفتوگو در صدد رفع آن برآیند. اما هر چه باشد مسئله و شکاف موجود در کشور ملی نیست بلکه مربوط به ماهیت / هویت انقلابی اسلامی و چیستی جمهوری اسلامی است. اما اگر با خوشبینانهترین دریافت، طرح گفتوگوی ملی را قسم حضرت عباس بدانیم با دم خروس آنان چه کنیم؟ سعید حجاریان (روزنامه شرق 19/12/96) میگوید: «مادامی که نهاد روحانیت در نهاد قدرت ادغام شده است، این قافله به سر منزل نخواهد رسید. بنابراین تلاش برای عرفی کردن قدرت یکی از وظایف جدی اصلاحطلبان است.»
این عبارت نشان میدهد که وظیفه این نخبگان تجدیدنظرطلبی است و بر آن اصرار دارند. روشن نیست کدام «قافله به سرمنزل نخواهد رسید؟» و سرمنزل مدنظر کجاست؟ بازی با کلمات «نهاد روحانیت» به جای «پایگاه دینی حکومت» به چه منظور است؟ هم عرفیگرایی هم اصرار بر جدایی روحانیت از حکومت به معنی سکولاریسم است و این بازتاب و عصاره همان «شاهد قدسی و شاهد بازاری» دهه 70 است و در بر همان لولا میچرخد و هیچ چیز عوض نشده است. لذا عرفیگرایی به معنای حذف اسلامیت نظام است و در نتیجه گفتوگو در این پارادایم مشابه بیانیه 15 نفری است که عصر 22 بهمن و پس از سخنرانی روحانی رفراندوم عبور از نظام را طرح کردند. اصلاحطلبان عبور از روحانیت را از طریق «عرفی کردن منزلتها» سالهاست که دنبال میکنند و امثال خاتمی را نه به خاطر جوهره روحانی وی که به عنوان یک روشنفکر متمایل به سکولاریسم محترم میشمارند. آنان عرفی کردن دین یا حتی قلب ماهیت آن را در دستور کار داشته و دارند لذا اصلاحطلبانی که ایده گفتوگوی ملی را طرح کردند، باید مسئله را در درون خود حل کنند که منظور از گفتوگوی ملی همان «وظیفه جدی عرفیگرایی است؟» اگر این نیست تکلیف خود را با بغلدستیهای خود روشن کنند و از هزینهسازان ابراز برائت نمایند. تاجزاده نیز در نقدنامه احمدینژاد به رهبری، انتخابات آزاد را به معنی ورود مارکسیستها به حاکمیت میداند لذا اصلاحطلبان اگر مدعی قانون اساسی و «در نظام» هستند روشن نمایند که عرفی کردن حاکمیت (بخوانید سکولاریسم) و اعتقاد به ورود مارکسیستها به حاکمیت از کجای قانون اساسی استنباط میشود؟ سؤال دومی که اینجا باید پرسیده شود اینکه چنین گفتمانی در کجای جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی قابل تعبیه است.
بیحکمت نیست که پس از هر اقدام این نخبگان خیابانها شلوغ میشد و براندازان از شما کولی میگرفتند. امید است شعار دروغین «ما اصلاحات را در چارچوب قانون اساسی میدانیم» تکرار نشود، چرا که وظیفه جدی شما عرفیسازی است.
نکتهای که اصلاحطلبان هیچ موقع نتوانستند برای آن مدل و طریق ارائه بدهند، جایگاه اسلامیت نظام در اصلاحات است. از دموکراسی گفتند و عرفیگرایی، از انتخابات آزاد و حجاب اجباری، از حذف نظارت استصوابی تا نظارت فقیه، از ایدئولوژیزدایی تا دوری روحانیت از قدرت. اما نگفتند بعد اسلامیت نظام در این پروسه چگونه جاسازی میشود و اگر مدلی برای «کل وحدت یافته» «جمهوری اسلامی» ندارند، چرا اصرار بر اعتقاد به قانون اساسی دارند؟ باید همانند جناب حجاریان صادقانه خیمه خود را بیرون از نظام و قانون اساسی بزنند و عرفیگرایی را با مدل مشروطه انگلیسی دنبال نمایند، زیرا سیاست دو گام به پیش و یک گام به عقب از حیز انتفاع ساقط شده است.
عبدالله گنجی