فیلم "اسرافیل" به کارگردانی آیدا پناهنده با تقسیم روایت خود به دو بخش کاملاً جداگانه با تمایز آشکار در لوکیشن، قاببندی، رنگ و نور و فضاسازی درباره ماهی در شمال و سارا در تهران، بهصورت عامدانه تن به دوپارگی میدهد تا با چنین تمهید فرمالیستی بلاتکلیفی و تردید و سرگردانی بهروز بر سر دوراهی و بزنگاه پیچیده، دشوار و دردناک میان دو زن را ترسیم کند و از این رو موقعیت بحرانی و تپنده داستان پیرامون انتخاب شخصیت مرد شکل میگیرد و تصمیم نهایی او را بهعنوان مهمترین اتفاق فیلم برجسته و مؤکد میسازد.
اما "اسرافیل" فیلم بهروز نیست که باید میان عشق قدیمی ناکام که حسی توأمان از گناه و حسرت از گذشته را با خود دارد و عشق جوان و تازهای که امیدی برای شروع دوباره در آینده به نظر میرسد، یکی را برگزیند و با خوشبختی یکی به بدبختی دیگری تن دهد. زیرا مرد از ابتدا تا انتها در برابر هر دو زن منفعل و درمانده و بیعمل رفتار میکند و در ملاقات و گفتگوهای دونفرهاش با هر کدام، هیچ کلنجار و چالش احساسی پیچیده و متناقض و دوگانهای برایش شکل نمیگیرد و درنهایت نیز او نیست که دست به انتخاب میزند و ماهی بهجایش تصمیم مهم و سرنوشتساز داستان میگیرد.
با چنین رویکردی "اسرافیل"، فیلم ماهی است که با او آغاز میشود و پایان میگیرد و حتی وقتی دوربین او را در شمال وامیگذارد و با سارا در تهران همراه میشود، همچنان سایه او را بر داستان میبینیم. مخصوصاً که اساساً وضعیت سارا با همه مشکلاتش بهاندازه وضعیت ماهی از لحاظ دراماتیک برانگیزاننده تلقی نمیشود و قدرت و اهمیتی که هدیه تهرانی بهعنوان یک ستاره قدیمی اما همچنان محبوب به نقش میبخشد، حضور هدی زینالعابدین را بهعنوان یک بازیگر نوظهور کمرنگ میکند.
دقیقاً همین تعلق خاطر آیدا پناهنده به شخصیت و قصه ماهی و واگذاری انتخاب نهایی به او بهجای بهروز، استراتژی آگاهانه دوپارگی روایت را به نقطهضعف فیلم تبدیل میکند و با جانبداری آشکار فیلمساز از یکی از قطبها توازن و تعادل قرینهوار اثرش از بین میرود و قصه سارا ماهیت مستقل خود را از دست میدهد و وسط داستان ماهی بهصورت قطعهای تحمیلی و مزاحم به نظر میرسد و مخاطب منتظر میماند تا زودتر از دنیای تیرهوتار تهران به چشماندازهای شمال بازگردد و سرنوشت ماهی را دنبال کند و فیلم از شکلگیری دو نیمه عاشقانه که به یک اندازه همدلی بهروز و ما را به دست آورد، ناتوان میماند.
اما مهمترین نکتهای که مرا موقع تماشای "اسرافیل" از مواجهه با یک اثر زنانه جسورانه ناامید میکند، انتخاب نهایی ماهی است که فیلم را چندین گام عقبتر از اثر قبلی فیلمساز قرار میدهد. اگر در "ناهید" تصمیم پایانی زن یک کنش قهرمانانه و ساختارشکنانه بهحساب میآید، به این دلیل است که زن بجای عقبنشینی برای به دست آوردن حق طبیعیاش بهعنوان یک زن و مادر با دنیای مردسالارانه اطرافش میجنگد و با انتخابی از سر آگاهی و شجاعت از یک زن سنتی با کلیشههای رایج فراتر میرود و در جایگاه یک زن فعال، قدرتمند و آگاه قرار میگیرد.
در حالی که در "اسرافیل" وقتی ماهی بهعنوان یکی از زنها دست به انتخاب میزند، از سر قدرت و جسارت نیست و همان کاری را میکند که جامعه سنتی و محافظهکار از زنی در موقعیت او انتظار دارد که خود را بهعنوان زنی میانسال و نابارور کنار بکشد تا دختر جوان و زیبا و زاینده جای او را در زندگی مرد بگیرد و خانه خالیاش در آن سوی دنیا را با بچههایی که برایش میآورد، پر کند. در واقع ماهی که از نظر پناهنده قهرمان داستانش بهحساب میآید، بجای اینکه نقش برهم زننده و اخلالگرانهای در نظام جنسیتی رایج از زن را بر عهده بگیرد، در جهت تثبیت همان گفتمانهای کلیشهای دست به عمل میزند و اجازه میدهد سنتها و ارزشهای کهنه و عقبافتاده پیرامونش او را دوباره به همان ناکامی در جوانیاش بکشاند.