تفاوت بزرگ این استقلال و آن استقلال را باید در وظایف فردی و سازمانی بازیکنان جستوجو کرد. آنهایی که امروز پیراهن آبی استقلال را میپوشند، غیر از یک مورد (مامه تیام) همانهایی هستند که قبل از استخدام مرد آلمانی هم تحت قرارداد این تیم بودند اما همان بازیکنان که به تعبیر یک همکار، کارمندی بازی میکردند و تصورشان این بود که مثل یک کارمند باید در خدمت استقلال باشند، حالا جدا از انجام وظایفشان، خلاقانه بازی میکنند و از همه مهمتر، یکدیگر را پوشش میدهند و در بازی با توپ و بدون توپ پشتیبان هم هستند.
قطعاً شفر چوب جادویی نداشته که با خواندن یک ورد و تکان دادن چوب، استقلال را سیندرلاوار «نو نوار» کند. او فقط وظایف فردی برای هر بازیکن، وظایف سازمانی برای هر خط و وظایف گروهی برای عناصر هر منطقه از زمین تعریف کرد و با عادت دادن بازیکنان به این کار که هم وظایف فردی خود را به درستی انجام بدهند، هم از نزدیکترین بازیکن کنار خود پشتیبانی کنند و یا از او بازی بخواهند و هم به وظایف سازمانی تیم وفادار باشند، از تیمی که یازده تیم یک نفره بود و در بهترین حالت با زوجسازی یا حداکثر کارهای ترکیبی ۳ نفره، هرازگاهی در فاز تهاجمی خلق موقعیت میکرد و در فاز تدافعی موقعیت را از حریف میگرفت، یک تیم یازده نفره ساخت.
این استقلال قرار نیست تا ابد برنده باشد، این تیم هم یک روز میبازد اما آنچه ما را به آیندهاش امیدوار میسازد، همین رگههایی است که از بازی سازمانیافته میبینیم.