این خیلی ناراحتکننده است که مردم، ایمان را مفهومی لذتبخش و شورآفرین تلقی نمیکنند و برای رسیدن به لذت و هیجان، سراغ مفاهیم دیگری میروند. اگر آدمها از دین و ایمان، تلقی دیگری جز عشقبازی و لذتبری داشته باشند، این تلقی موجب میشود سراغ لذتهای دمِ دستی و پَست دنیا بروند که خیلی کم لذت دارند.
دلیل بسیاری از دینگریزیها این است که برای مردم جا نیفتاده: «ایمان یعنی بالاترین عشق و لذت و هیجانی که میتواند در آدم ایجاد شود» این یک حقیقت است؛ شعار نیست، ولی مؤمنان قلابی موجب شدهاند این حقیقت برای مردم جا نیفتد.
ما دینداران، زاهد نیستیم به این معنا که بخواهیم کلاً از لذت چشم بپوشیم؛ اتفاقاً ما لذتِ بیشتر میخواهیم! ما نمیخواهیم از عشقبازی طفره برویم، بلکه ما عشقبازیِ خیلی عمیقتر و شاعرانهتر میخواهیم. عقل، به انسان حکم میکند که «اگر از ایمانت لذت نبردی، عقل نداری! تو باید از خدا لذت ببری؛ خدا لذتبخشتر از تمام مخلوقاتش است!»
فقط ایمان است که میتواند انسان را به لذت، مستی و هیجان واقعی برساند، اصلاً کسی در عالم ادعا نکرده که میتواند اینهمه مستی به آدم بدهد، در هیچ فیلمی-حتی به دروغ- هم این را نشان ندادهاند و در هیچ افسانهای نیست؛ اینها فقط در حیات واقعی پیدا میشود. ایمان اصلاً رقیب ندارد! مزخرف است که بگویند: شهوت میتواند رقیب ایمان باشد!
وقتی از عشق و مستی و لذت در دینداری سخن میگویی، برخی اعتراض میکنند که «دین را احساساتی نکنید!» برخی تا میبینند شما برای امام حسین(ع) گریه میکنید، میگویند: «نمیخواهد گریه کنی؛ برو امام حسین(ع) را بفهم! اینها احساسات است، میگذرد!» ما همینقدری که امام حسین(ع) را فهمیدهایم، داریم برایش گریه میکنیم، اگر بیشتر بفهمیم که خون گریه میکنیم!
اگر هنوز لذت ایمان را نچشیدهای، لااقل خبر داشته باش چنین لذت عمیقی هست که بالاتر از همۀ لذتهاست. همینکه این را قبول کنی، اگر یک عمر هم بهخاطرش بِدوی میارزد! اگر باور کنی که این لذت وجود دارد و نقطۀ مقابلش در واقع مُردگی است؛ آنوقت به دنبالش خواهی رفت.
آغاز ایمان این است که قبول کنی آن حیات لذتبخش، وجود دارد و تو هم دلت بخواهد به آن برسی. اگر فکر کنی و یکذره صفای باطن داشته باشی، این باور در تو پدید میآید و میبینی که بعضیها دارند این لذت را میبرند؛ خُب تو هم این لذت را ببر! اگر یکذره دلت تکان بخورد که «ای کاش من هم به این لذت برسم» حرکت آغاز میشود! بعدش اگر یکمقدار ادب رعایت کنی و تلاش کنی، به آن اوج هم میرسی. اما اگر این را انکار کنی میشوی «کافر». این لذت که هست؛ چرا آن را انکار میکنی؟!
غیر از نام خدا (اعم از رب و اله و...) بیشترین کلمهای که در قرآن تکرار شده، ایمان است؛ هفتصد تا هشتصد مرتبه! آیا این معنا ندارد؟! فرمود: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ» (حجرات/7) خدا ایمان را عزیزِ دلت قرار میدهد و ایمان را در قلبت زیبا و باشکوه میکند. بهحدّی که ایمان میشود «عشق تو!» شاید بگویی: «هنوز خدا در دل ما، این کار را نکرده » خُب شما فعلاً ایمان بیاور و قبول کن که ایمان میتواند دلت را ببرد، تا کمکم به آنجا برسی.
رفقا، جا نمانید! آنهایی که قبل از ظهور به این لذت میرسند فوقالعاده توسط پروردگار تحویل گرفته میشوند. من معتقدم «همۀ شما باید عارف بشوید» کدام یک از شما جوانها مانع دارید که نمیتوانید مثل آیتالله بهجت(ره) بشوید؟! کدام گنهکار عرقخوری هست که نمیتواند به اوج این عرفان برسد؟! مگر آنهایی که عارف شدند و به این لذت معنوی رسیدند، چه کسی آنها را به آنجا رسانده؟ خدا رسانده است. حالا خدا کدام یک از شماها را میخواهد دور بیندازد؟! خدا تکتک شما را از مادرهایتان بیشتر دوست دارد.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: با ایمان، انسان به نهایت سرور میرسد (غررالحکم/4323) نهایت سرور برای ما قابل تصور است و چون نهایت سرور در این دنیای خاکی ممکن نیست، پس حتماً جایی هست که این نهایت سرور برای ما به ودیعه گذاشته شده است و لابد این نهایت سرور در بغلِ خود خدا است، نمیشود این را انکار کرد؛ اگر این را قبول کنی، میشوی «مؤمن».