۳۰ دی ماه بود خانه کوچک و محقرم را به زور بخار کتری گرم کرده تا شاید دمای ۵ درجه هوای خراسان رضوی را مرهمی باشد. بچههای کوچکم در خواب زمستانه آرزوهای دست نیافتنی خود را زیر و رو میکردند تا شاید پدر امروز، دستمزدی بیشتر از نان و پنیر سفره خانه را بگیرد.
همسرم یک کارگر فصلی است و روزها را با گز کردن آسفالت خیابانها در پی کار، به شب میرساند. همانند شبهای دیگر در انتظار همسرم زیر نور تاریک تکاتاق خانه نشسته بودم و در خیال بچهای را که در راه دارم و سرنوشت فرزندانم به سر می بردم.
ساعت ۱۰ شب شد دردی عجیب تمام استخوانهای بدنم را به لرزه انداخت. رنجی که برای پنجمین بار به سراغم آمد. دردی آشنا که تجربه اش کرده بودم.
وقتش رسیده بود. توان راه رفتن نداشتم. همسرم که خسته از جستوجوهای پیاپی از راه رسیده بود، دستپاچه به دنبال راهی میگشت. زمین و زمان در برابر چشمانم سیاه شده و جای ناخنها در گوشت دستانم تنها تسکین حالم بود.
همسرم به ناچار با ۱۱۵ تماس گرفت. آمبولانس آمد و دو مرد سفیدپوش من را راهی بیمارستان کردند. در مسیر بیمارستان با حال زار، نگران هزینههای زایمان بودم و مدام اصرار میکردم که من را حتما به بیمارستان دولتی که دفعات گذشته برای زایمان بستری بودم، ببرند. اما درخواستهای من و همسرم راهی به جایی نبرد و نهایتا سر از یک بیمارستان خیریه حوالی خیابان سرخس درآوردیم. این اظهارات یک مادر است.
مگر میشود با دستمزد کارگری در بیمارستان خصوصی بستری شد؟ آن هم ما که تنها امیدمان به دفترچه بیمه سلامتی است که دولت رایگان به ما داده است.
حال خوبی نداشتم. در همان دقایق اول ورود به بیمارستان دخترم بهطور طبیعی بهدنیا آمد. روز یکشنبه فرا رسید. پزشک برای معاینه نهایی به من سر زد و اجازه ترخیص ازبیمارستان را اعلام کرد. اما با وجود خیریه بودن بیمارستان قبض ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار تومانی را تنها راه حل ترخیص از بیمارستان اعلام کردند. نگاههای ناامید به قبض بیمارستان همچنان ادامه دارد.
امروز چهارم دی ماه است من و بچه کوچکم به علت عدم توانایی در پرداخت هزینههای زایمان بهعنوان گرو در بیمارستان هستیم و هیچ حق خروجی به ما داده نمیشود.
هر روز که میگذرد به هزینههای بیمارستان ۳۸۰ هزار تومان اضافه میشود و اصرار به مددکاران این بیمارستان هم تنها به تخفیف ۴۰۰ هزار تومانی محدود شده است.
مادر ۳۵ ساله مشهدی حدیثه کوچولو را با دنیایی از نگرانی در آغوش گرفته و دیوارهای بیمارستان را همچون میلههای زندان تداعی میکند.
در شرایطی که قانون نظام سلامت، زایمان طبیعی را رایگان محسوب میکند یک مادر جوان با کودکش به ازای هزینههای زایمان طبیعی در بیمارستان به گرو نگه داشته میشوند در حالیکه دستان کارگری پدر را نیز توانی برای پرداخت هزینههای زایمان نیست.
اولین تخلفات از جایی آغاز شد که اورژانس به جای انتقال بیمار به یک بیمارستان دولتی بانوی جوان را با درد شدید زایمان راهی بیمارستانی خصوصی کرده است و این بیقانونیها تا جایی پیش میرود که حتی بیمه سلامت را که در مجلس شورای اسلامی بهعنوان طرح سلامت حمایتی از همه اقشار جامعه بالاخص قشر محروم محسوب میشود، فاقد هرگونه اعتبار در بیمارستانها است و تنها به اسم بیمه دولتی گریبانگیر مردم شده است.در حالیکه اظهارات مدیر عامل بیمه سلامت خلاف این عملکردها را نشان میدهد و بیمه سلامت را خدمتی تأثیرگذار از جانب دولت معرفی میکند.
۵ روز ازتولد حدیثه کوچولو گذشته، اما روزهای اولیه زندگی او با آواری از بیحمایتیها رقم میخورد و مادر را در نگرانی پرداخت هزینههای بیمارستان و آوارگی ۴ فرزند کوچک دیگرش در اتاق ۶ تخته بیمارستان محبوس کرده است.
نکته قابل تأمل این است که کارکرد قوانین بیمه سلامت، زایمان طبیعی رایگان و تخلف اورژانس در انتقال بیمار به بیمارستان خصوصی به چه نحوی باید پیگیری شود.
آیا روزهای سخت مادر و کودک تازه متولد شده در دیوارهای محبوس بیمارستان با ورود نهادهای مسئول یا خیرین پایان می یابد تا زن 35 ساله بتواند برای نگهداری از فرزندانش به خانه برود.