حسین نوری کارشناس ارشد رسانه طی یادداشتی به بررسی نگاه و روند فیلمسازی ابراهیم حاتمی کیا پرداخته است.
در یادداشت حسین نوری چنین آمده است:
«یکی از نیازهای امروز سینما تسلط نویسنده و کارگردان بر طرز تفکر مخاطب خود است؛ مخاطبی که قرار است فیلم را ببیند و در پایان از آن تاثیر پذیرد. فیلم ها عموما جبهه دار یک جریان و یا سبک فکری هستند، حتی اگر خود نویسنده و یا کارگردان در تلاش برای بی طرفی باشد و یا ادعای آن را داشته باشد. شاید کمتر نویسنده ای را بتوان یافت که فیلم او نماینده همه جریانات باشد و در عین حال اندیشه و تفکر خود را نیز با صدای رسا بیان دارد.
نویسنده از همان ابتدای تولید یک اثر باید علاوه بر در نظر داشتن ایده مضمونی خود به مخاطب های فیلم هم بیندیشد، بداند که آنها چگونه می اندیشند و چگونه به درستی حرف او اطمینان می کنند. البته توجه به مخاطب و دریافت او از فیلم تنها به عهده نویسنده نیست و بخش زیادی از آن بر عهده کارگردان فیلم است، اینکه مخاطب در هر صحنه و سکانس بر چه چیزی تمرکز کند و یا کدام یک از صحنه ها در ذهن او ماندگارتر شود.
فیلمسازان داخلی علاوه بر استعداد و توانایی های خوب و قابل اعتنای شان در بسیاری از موارد نه تنها نتوانسته اند ایده مضمونی خود را در قالب یک مفهوم به مخاطب ارائه دهند، بلکه نتوانسته اند مخاطب مورد نظر خود را به تماشای فیلم وادار کنند.
ابراهیم حاتمی کیا از جمله کارگردانان و نویسندگان موفقی است - اگر نگوییم تنها کارگردان و نویسنده - که مخاطب را با سلایق گوناگون به تماشای فیلم خود می نشاند و برای هر کدام حرفی برای گفتن دارددر این میان اما ابراهیم حاتمی کیا از جمله کارگردانان و نویسندگان موفقی است - اگر نگوییم تنها کارگردان و نویسنده - که مخاطب را با سلایق گوناگون به تماشای فیلم خود می نشاند و برای هر کدام حرفی برای گفتن دارد. وقتی فیلم «از کرخه تا راین» حاتمی کیا را می بینیم، احساس می کنیم که این فیلم از دیدگاه روشنفکرانه نسبت به جنگ ساخته شده است و بیشتر در تلاش برای گفتن حرف های طرف های دور از جنگ است تا گفتن حرف امثال «سعید» که در جنگ بر اثر بمب شیمیایی نابینا شده است. حتی در جدال لفظی سعید و نوذر، فیلم سعی می کند همه حرف های نوذر را بگوید و حتی انتقامش را با یک سیلی از سعید بگیرد. شاید اگر تعریف و تمجیدهای آوینی از فیلم «از کرخه تا راین» نبود، آن زمان این فیلم به عنوان یک اثر «ضد جنگ» و نزدیک به سینمای روشنفکری شناخته می شد.
حاتمی کیا در آثار مختلف خود توجه خاصی به مخاطب داشته است، تقریبا نمی توان اثری از او را یافت که حرف های همه مخاطبانش در آن زده نشده باشد؛ در فیلم «به نام پدر» کارگردان تمام قامت پشت کاراکتر حبیبه می ایستد و پدر را که در جنگ مین کاشته است مورد خطاب قرار می دهد. او به کاراکترهای خود اجازه می دهد تا با جسارت زیاد، تمام ماهیت و اندیشه خود حاتمی کیا را به ورطه نقد بکشند و او را با سؤالات کاملا جدی روبرو کنند. این کار شاید به نوعی خودزنی نیز محسوب شود اما در عوض مخالفان خود را به حرف می آورد و فیلم خود را به محفلی برای گفتگوی دو جریانی که حرف های متفاوت دارند تبدیل می کند، فایده این کار در این است که جریانی که حاتمی کیا خود را جزوی از آن به حساب می آورد و حرف های ناگفته بسیاری در سینه دارد؛ فرصت پیدا می کند تا حرف های خود را چه در غالب دیالوگ و چه در قالب مظلومیت های موجود در فیلم؛ بیان دارد.
در فیلم «آژانس شیشه ای» که شاید بتوان آن را بهترین ساخته این کارگردان دانست، حاتمی کیا کاراکتر حاج کاظم را در برابر تمام اندیشه های مخالف و حتی خنثای مقابل تفکر خود قرار می دهد. نماینده ای از تمام تفکرات و جریانات را در یک آژانس گرد هم می آورد تا هر کدام فرصت کنند و به نحوی حاج کاظم قصه اش را زیر سوال ببرند و به او تهمت بزنند و گاه از او بازخواست هم کنند. حاج کاظمی که همه عمرش رنج کشیده و یا در فکر رنج کشیده های امثال خود بوده است علاوه بر اندیشیدن برای راه چاره و به سرانجام رساندن ماموریتی که خود برای خود تعریف کرده است، ناچار است به اندیشه دیگران نیز گوش دهد و راه فراری برای نشنیدن آنها نمی یابد، حتی وقتی فریاد می زند «ساکت!!!!» باز هم نمی تواند به آنچه آنها گفته اند فکر نکند. در این فیلم مخاطب با هر سلیقه و طرز تفکری خود را حاضر در فیلم می بیند و با کاراکتر اصلی وارد گفتگو می شود. نکته جالب توجه آن است که هر فکر و سلیقه ای که پای این فیلم می نشیند حتی اگر مخالف حاج کاظم ها باشد و با آنکه فکر می کند او در حال یک خطا و قانون شکنی است باز حق را به حاج کاظم می دهد و این نقطه طلایی کار حاتمی کیاست.
در فیلم «چ» حاتمی کیا همه موافقان و مخالفان خود را به تحلیل وا می دارد، برخی چمران را همچون اصغر وصالی «چمرانِ بازرگان» می بینند و برخی او را تنها یک «آزاداندیش بیگانه با فضای جنگ» و برخی دیگر او را «پیر مرادی که آمده است تا در جبهه ها مریدانی تربیت کند» و برود. بازهم در این فیلم فیلمساز، سلایق متفاوت را در فیلم جای داده است؛ تفاوت این فیلم در آنست که این تضادهای اندیشه ای و رفتاری در قالب شخصیت چمران نمودار شده است و این بار مخاطب تفاوت ها را در وجود چمران عینیت می دهد و به تفسیر شخصیت اصلی فیلم می نشیند. قدرت حاتمی کیا در آن است که پس از ساخت «چ» محافل مختلف سیاسی، فرهنگی از حزب الهی های دو آتیشه تا روشنفکران غرب زده در موردش سخن می گویند و هر کس تلاش دارد تفسیر خود از «چ» حاتمی کیا را در فضای کشور غالب کند حال آنکه «چ» حاتمی کیا همه آنها هست و هیچ کدامشان نیست؛ این روایت مطلق حاتمی کیا است از دکتر مصطفی چمران و یک تفکر خاص که بدان اعتقاد دارد.
تقریبا تمام فیلم های حاتمی کیا دارای این خصیصه هستند که مخاطب همسوی با او از شنیده شدن و دیده شدن رضایت خاطر دارد و مخاطب غیر همسو با او همه حرف های خود را زده است و به همین خاطر حاضر می شود تا پس از فیلم هم پای کرسی حرف و نقد بنشیند. نکته حائز اهمیت دیگر که می توان آن را یکی از وجوه مخاطب محوری فیلم های حاتمی کیا برشمرد آن است که مخاطب به این درک و شهود می رسد که اگر کاراکتر فیلم در طول داستان متوجه درستی راه طرف مقابل شود، تغییر راه می دهد مانند فیلم «به رنگ ارغوان» که این نکته به خوبی آنجا دیده می شود. هوشنگ که یک مامور امنیتی است، حقیقت را رها نکرده و وقتی درستی راه و حرف طرف مقابلش را در می یابد، از دنیا دل می برد و راه خود را نیز تغییر می دهد.
این نوع نگاه حاتمی کیا باعث شده است تا مخاطب حتی در صورتی که هیچ اشتراکی با جهان او نداشته باشد، خود را با خیال راحت به فیلم او بسپارد و در عین حال اطمینان خاطر داشته باشد که قرار نیست حقیقت نادیده گرفته شود.
همه این ها دست به دست هم داده است تا مخاطبان از هر جناح و نگاه بی صبرانه منتظر نمایش فیلم «به وقت شام» ساخته جدید ابراهیم حاتمی کیا باشد.»