مؤلفه‌های "اسلام آمریکایی" در گروهک تروریستی فرقان

 گروهک فرقان از جمله گروه‌های تروریستی بود که در دهه اول انقلاب اسلامی با مشی التقاطی به ضدیت با اندیشه اسلام ناب محمدی (ص) پرداخت و خواستار حذف روحانیت از حاکمیت سیاسی ایران شد. آنها در این مسیر به ترور بسیاری از روحانیون مطرح ایران مبادرت ورزیدند تا به زعم خود با آتش اسلحه، آنها را از سیاست دور کنند. با بررسی افکار و اندیشه‌های گروهک فرقان و با توجه به تعاریفی که امام خمینی از مفهوم "اسلام آمریکایی" دارند می‌توان مولفه‌های اسلام آمریکایی را در اندیشه و عمل گروهک فرقان و به طور خاص اکبر گودرزی به عنوان راس گروهک فرقان مشاهده کرد.

 

 

*مولفه‌های "اسلام امریکایی" در منظر امام خمینی

در اندیشه امام خمینی دو مفهوم "اسلام ناب محمدی" و "اسلام آمریکایی" دیده می‌شود. مفهوم اول بر اسلام فقاهتی و انقلابی و پیوند دین و سیاست استوار است و مفهوم دوم اسلام متحجرین، اسلام سرمایه‌داری و جدایی دین از سیاست را می‌رساند.

براساس اندیشه امام خمینی، مهم‌ترین ویژگی‌های اسلام امریکایی عبارت است از؛ تاکید بر جدایی دین از سیاست (اسلامِ منهای سیاست)، سازش با قدرت‌های استکباری و ظلم‌پذیری، تجملاتی و تشریفاتی بودن دین، گام نهادن در مسیر قدرت‌های غربی نظیر آمریکا و انگلیس و التقاط.

در همین رابطه امام خمینی در پیامی که به تاریخ 11 دی‌ماه 1367 برای میخائیل گورباچف، "صدر هیأت رئیسۀ اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی" ارسال می‌کنند می‌فرمایند: «...راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرت‌ها چون کوه استوار کرده است مخدر جامعه است؟ آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟ آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایه‌‌های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی، در اختیار ابرقدرت‌ها و قدرت‌ها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست؛ بلکه مذهبی است که مردم ما آن را "مذهب امریکایی" می‌‌نامند.»[1]

در ادامه به واکاوی دو مولفه‌ اسلام امریکایی در اندیشه امام خمینی می‌پردازیم و سپس آن دو مولفه را در آرای گروهک فرقان مورد بررسی و تحلیل قرار می‌دهیم.

 

*جدایی دین از سیاست

با نگاهی به تاریخ، به ویژه تاریخ معاصر ایران درمی‌یابیم که استعمارگران خط مبارز را که در برهه‌های حساس تاریخی در مقابل ظلم و استعمار می‌ایستاد شناسایی کرده و از این رو کوشیدند آنها را به پستو برانند.

روحانیت در طول تاریخ ایران همواره پویا بوده و با حضور موثر در مسائل سیاسی به روشنگری توده مردم می‌پرداخت. نقش بی‌بدیل روحانیت با رهبری میرزای شیرازی در ماجرای تحریم توتون و تنباکو؛ حضور فعال روحانیونی چون آیات عظام بهبهانی، طباطبایی، آیت‌الله شهید فضل‌الله نوری و آخوند خراسانی در قضایای مشروطه؛ همت شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس در مبارزه با استعمار در دوران رضاخان؛ مبارزات آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی در دوران ملی کردن صنعت نفت ایران و دست آخر مبارزات امام خمینی با استعمارگران و در راس آنها امریکا نمونه‌هایی از حضور موثر روحانیون در سیاست بود که ضربات جبران‌ناپذیری به استعمارگران وارد کرده بود. از این رو طبیعی بود که اسلام امریکایی درصدد دور کردن روحانیون از سیاست برآید.

امام خمینی در تاریخ 26 شهریور 1358 درباره طرح استعمارگران مبنی بر دور کردن روحانیون از سیاست فرمودند: «تاکنون رژیم طاغوت، تمام احکام اسلام را، در همۀ کشور و در کادرهای آموزشی و غیر آموزشی، در وزارتخانه‌‌ها و ادارات، در ارتش و در سایر جاها، بر خلاف اسلام سیْر داده بود. دستور اصلاً این بود که نگذارند اسلام در ایران به معنایی که دارد تحقق پیدا بکند؛ برای اینکه خارجی‌هایی که می‌‌خواستند از ما استفاده ببرند، و بی‌‌زحمت هم استفاده ببرند، اینها تبلیغاتشان و طرحشان این بود که اسلام را نگذارند ظهور پیدا بکند... اینها کوشش داشتند به اینکه این معنا را به باور همه بیاورند که دین از سیاست جداست. دیانت یک احکامی است که بروند نمازی بخوانند، و چند تا هم از این مسائلی که هیچ ربطی به آن چیزهایی که آنها می‌‌خواهند نداشته باشد بگویند، و برگردند مشغول کارشان بشوند. آنها مشغول چپاولگری باشند و مشغول ظلم و جور به ملت. و قشرهایی که دینی هستند؛ اینها مشغول به اعمال دیانتی خودشان باشند، کاری نداشته باشند که چه می‌‌گذرد در این مملکت؛ کار نداشته باشند که خارجی‌ها چه به سر این مملکت می‌‌آورند. برنامۀ دولت‌ها در زمان طاغوت این بود و دامن زده بودند به اینکه نگذارند روحانیون در سیاست دخالت بکنند. و شاید بسیاری از خود روحانیون هم باورشان آمده بود که نباید در امور سیاسی دخالت کنند... این یک حیله‌‌ای است که غربی‌ها به کار بردند...»[2]

به اعتقاد امام خمینی، یکی از مولفه‌های اسلام ناب محمدی، سیاسی بودن آن است. ایشان سوگند می‌خورند که: «واللَّه اسلام تمامش سیاست است...»

در نقطه مقابل، یکی از اصلی‌ترین مولفه‌های اسلام امریکایی در منظر امام خمینی، تاکید بر جدایی دین از سیاست است. به فرموده ایشان: «اسلام آمریکایی این بود که مُلّاها باید بروند درسشان را بخوانند، چه‌کار دارند به سیاست. با صراحت لهجه می‌‌گفتند. از بس تزریق شده بود در این مغزها باورشان آمده بود که ما باید برویم توی مدرسه درس بخوانیم، چه‌کار داریم به اینکه به ملت چه می‌‌گذرد؛ آن امر مردم، امر حکومت با قیصر [شاه] است به ما چه ربطی دارد.»[3]

 

 

*التقاط

از دیدگاه امام خمینی، التقاط یکی دیگر از اندیشه‌هایی است که موجب ضربه‌زدن به پیکر اسلام می‌شود. التقاط، درحقیقت نشأت‌گرفته از عدم پایبندی به اسلام است. در اندیشه‌ انسان التقاطی، اسلام دینی نیست که به‌طور کامل پاسخ‌گوی نیازهای مادی و معنوی بشر باشد. از این ‌رو کسانی که دارای اندیشه التقاطی هستند با سلیقه‌ خود، بخشی از اسلام اصیل و بخشی از مکتب‌های دیگر را با هم مخلوط می‌کنند.[4]

امام خمینی یکی از مولفه‌های اسلام آمریکایی را "التقاط" می‌دانند و می‌فرمایند: «طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاه‌ها، باید دقیقاً روی مبانی اسلامی مطالعه کنند و شعارهای گروه‌های منحرف را کنار گذارند و اسلام عزیز راستین را جایگزین تمامی کج‌اندیشی‌ها نمایند. این دو دسته باید بدانند اسلام خود مکتبی است غنی که هرگز احتیاجی به ضمیمه کردن بعضی از مکاتب به آن نیست و همه باید بدانید که التقاطی فکر کردن خیانتی بزرگ به اسلام و مسلمین است که نتیجه و ثمره‌ تلخ این نوع تفکر در سال‌های آینده روشن می‌گردد... با کمال تأسف گاهی دیده می‌شود که به علت عدم درک صحیح و دقیق مسائل اسلامی، بعضی از این مسائل را با مسائل مارکسیستی مخلوط کرده‌اند و معجونی به‌وجود آورده‌اند که به‌هیچ‌وجه با قوانین مترقی اسلام سازگار نیست.»

 

 

*گروهک فرقان در مسیر تفکر "اسلام امریکایی"

با نگاهی به اندیشه و ایدئولوژی گروهک فرقان و راس آنها، اکبر گودرزی می‌توان مولفه‌های اسلام امریکایی را در اندیشه و عمل آنها مشاهده کرد. گروهک فرقان، در اواخر سال 1355 به ریاست یک روحانی درس‌نخوانده به نام اکبر گودرزی در برخی مساجد تهران اقدام به عضوگیری کرد. رئیس این فرقه، به ارائه تفاسیر و قرائت‌هایی از دین پرداخت که در قامت "اسلام امریکایی" خودنمایی می‌کرد.

 

 

*جدایی دین از سیاست

رئیس گروهک فرقان اعتقاد داشت روحانیت باید از صحنه کنار برود و به تعبیر فرقانی‌ها دست از انحصار دین بردارد. خمیر مایه اصلی تفکر گروهک فرقان مخالفت با روحانیت و به بیان فصیح‌تر، تبلیغ تز "اسلام منهای روحانیت" بود.[5] در تاریخ 7 ژوئن 1979 (17 خرداد 1358) سفارت امریکا در تهران درباره دیدگاه گروه فرقان نسبت به روحانیت، به واشنگتن گزارش داد: «گروه تروریستی فرقان مدعی اسلام بدون آخوند است.»[6] در گزارش دیگری به تاریخ 11 شهریور 1358، مامور سفارت، فرقان را گروهی معرفی می‌کند که "با نقش روحانیت در دولت [سیاست] مخالف است."[7]

چنانکه مشخص است، فرقانی‌ها چون بر جدایی دین از سیاست تاکید داشتند، از همین رو به ترور و حذف روحانیونی که در راس نظام قرار داشتند، دست زدند. برداشت‌های سطحی و تفاسیر مادی گودرزی از قرآن، اعضای فرقان را به ضدیت با روحانیت و آنچه آن را "آخوندیسم" می‌نامید، تحریک می‌کرد. لذا یکی از مصادیق اعتقادی فرقان، ضدیت شدید با روحانیت بود. سعید مرآت یکی از اعضای گروهک فرقان اعتقاد داشت "روحانیت دیگر نمی‌تواند به حیات خود ادامه دهد."[8]

اکبر گودرزی نیز عقیده داشت که عمر مفید روحانیت به سر آمده است. در همین راستا فرقان تلاش کرد به حیات سیاسی روحانیت ضربه وارد کند. از این رو علاوه بر اینکه به ترور شخصیت روحانیت دست زد، به لحاظ فیزیکی نیز درصدد حذف آنها برآمد.

فرقان در این مسیر روحانیونی چون آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، امام جمعه وقت تهران و نماینده امام در شورای عالی دفاع؛ آیت‌الله مرتضی مطهری، رئیس شورای انقلاب؛ آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی، آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی، آیت‌الله محمد مفتح، آیت‌الله سیدمحمدعلی قاضی‌طباطبایی، امام جمعه تبریز و آیت‌الله موسوی‌اردبیلی را هدف ترور قرار داد که بعضی از این ترورها موفق و بعضی ناموفق بود.

 

*التقاط

التقاط کلیدواژه‌ای اصلی برای معرفی گروهک فرقان و رهبر این گروه است. به تعبیر کتاب "ترکیب التقاط و ترور"، نام اکبر گودرزی در تاریخ انقلاب اسلامی، با التقاط، جهل و ترور گره خورده است. او با جمع کردن تعدادی از جوانان انقلابی به دور خود و آموزش‌های التقاطی به آنها گروه فرقان را پایه‌گذاری کرده بود.

گودرزی که در هنگام دستگیری در 18 دی‌ماه 1358، 23 سال بیشتر نداشت، یک روحانی درس‌نخوانده بود که سابقه اخراج از چند حوزه علمیه را در کارنامه خود داشت. گودرزی بعد از تاسیس فرقان نیز با نگاهی التقاطی به تجزیه و تحلیل مسائل مذهبی می‌پرداخت. در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی جریان‌های التقاطی می‌کوشیدند با ارائه ایدئولوژی رادیکال بر مبنای آموزه‌های اسلامی، گوی سبقت را از جریان اصیل روحانیت که بر مبنای اسلام راستین گام برمی‌داشت بربایند. آنها در این راه روحانیت را مرتجع، کهنه‌پرست، انحصارطلب، واپسگرا و ... خواندند.[9]

تفسیرهای فرقانی‌ها از قرآن نیز در راستای ایدئولوژی آنها بود. گروهک فرقان، قبل از روی آوردن به ترورها، به کارهایی مانند نوشتن تفسیرهای مادی از قرآن مشغول بود که به نشات گرفته از گرایشات مارکسیستی آن‌ها بود. آنان آیات قرآن را تفسیر به رای می‌کردند. به تعبیر کتاب "گروه فرقان"، «فرقانی‌ها هرچند از مارکسیسم متاثر بودند ولی خود نمی‌پذیرفتند که به متون مارکسیستی مراجعه کنند. سازمان مجاهدین خلق ماتریالیسم تاریخی را براساس اصول شرعی تفسیر می‌کرد ولی فرقانی‌ها بدون ورود به این بحث‌ها مستقیما به قرآن مراجعه می‌کردند. در عین حال از طریق مجاهدین خلق و غیر مستقیم به وادی التقاط افتادند. مثلا درباره واژه "صالحات" آنها معتقد بودند که به کارهای روبنایی و زیربنایی صالحات گفته می‌شود. "حسنات" نیز به کارهای روبنایی و کم‌دردسر گفته می‌شود. سپس نتیجه می‌گرفتند چون انسان مختار است که راه خویش را برگزیند، در نتیجه مبارزه با حکومت‌های غیر توحیدی و افرادی که این حکومت‌ها را تقویت می‌کنند به عنوان یک عمل صالح و زیربنایی قلمداد می‌شود.»[10]

آنها با تمسک به قرآن علاوه بر این که می‌کوشیدند عمل خود را مشروع نشان دهند، باعث انحراف نیز می‌شدند که این رویه به شدت باعث اعتراض و واکنش علما و روحانیون می‌شد. حجت‌الاسلام حسن روحانی در این رابطه به روایت خاطره‌ای از شهید مطهری پرداخته و می‌گوید: «من یک روز در سال 56 به منزل استاد مطهری رفتم. ایشان داشت فرقان را مطالعه می‌کرد. فرقان یک‌سری تفسیرهایی نوشته بود. کهف، روم و یک‌سری از سوره‌های قرآن را تفسیر کرده بودند و به صورت پلی‌کپی منتشر کرده بودند. ایشان داشت می‌خواند و جلوی ایشان بود. من که رفتم خیلی عصبانی بود. به من گفت: شما این را خوانده‌ای؟ من نگاه کردم پشت جلد را و دیدم که کدام قسمتش است. گفتم بله من این را خوانده‌ام. یک قسمتش را ایشان خواند و گفت: ببین چطور قرآن را منحرف کرده‌اند. چطور دارند انحراف ایجاد می‌کنند و هنگامی که داشت بیان می‌کرد داشت می‌لرزید از شدت ناراحتی و عصبانیت.»[11]

استفاده ابزاری التقاطیون از آیات و احادیث باعث پیچیدگی در شناخت آنها می‌شد و تشخیص اسلام ناب محمدی از اسلام امریکایی را دشوار می‌کرد. از همین رو بود که امام خمینی در 14 شهریور 1367 در جمع علمای پاکستان فرمودند: «امروز استکبار شرق و غرب چون از رویارویی مستقیم با جهان اسلام عاجز مانده است، راه ترور و از میان بردن شخصیت‌های دینی و سیاسی را از یک طرف و نفوذ و گسترش فرهنگ اسلام امریکایی را از طرف دیگر به آزمایش گذاشته‌‌اند... راه مبارزه با اسلام امریکایی از پیچیدگی خاصی برخوردار است که تمامی زوایای آن باید برای مسلمانان پابرهنه روشن گردد؛ که متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملت‌های اسلامی مرز بین اسلام امریکایی و اسلام ناب محمدی(ص) و اسلام پابرهنگان و محرومان، و اسلام مقدس‌‌نماهای متحجر و سرمایه‌‌داران خدانشناس و مرفهین بی‌درد، کاملاً مشخص نشده است.»[12]

براساس آنچه در بالا آمد می‌توان گفت فرقانیسم که پیشرو در مسیر اسلام امریکایی بود، به شدت در پارادوکس با جریان اصیل اسلام ناب محمدی(ص) قرار داشت. فرقان با برداشت سطحی از قرآن دست به اسلحه برد و بسیاری از "شخصیت‌های دینی و سیاسی" را ترور کرد و به خدمت اهداف مثلث اسکتباری جهان به خصوص امریکا قرار گرفت(بیشتر بخوانید).


 

پی‌نوشت‌ها:

1- صحیفه امام خمینی(ره)، جلد 21.

 
  -2صحیفه امام خمینی(ره)، جلد 10.

3- «مرزبندی اسلام ناب محمدی و اسلام امریکایی»، نشریه پاسدار اسلام، سال نهم، ص 14.

 -4مریم سالاری سه‌دران و عباس کاکایی باغچه میشه، اصولگرایی در اندیشه امام خمینی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 106 و 106.

  -5علی کردی، گروه فرقان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 20.
 
 -6اسناد لانه جاسوسی، جلد اول، ص 194.

 -7اسناد لانه جاسوسی، جلد اول، ص 296.

 -8علی کردی، گروه فرقان، ص 64.

9- محمدحسن روزی‌طلب، ترکیب التقاط و ترور (بررسی عملکرد و اسناد گروه فرقان)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 29.

10- علی کردی، گروه فرقان، ص 25.

11- پیشین، ص 30.

12- صحیفه امام خمینی(ره)، جلد 21.