سالهاست که در هنر راجع به کاربرد و کارآیی موسیقی پاپیولار صحبت میشود و در این ارتباط، پیروان و مخالفان پدیده هنر مصرفی همدیگر را به چالش میکشند. عدهای بر این باورند که موسیقی پاپ متعلق به امروز اجتماع است و کاربردی مصرفی دارد ولی هنرمندان دیگری در مقابل این تفکرات قرار میگیرند و به جنبه ماندگاری موسیقی تأکید میکنند. این صحبتها همچنان هم ادامه دارد و حتی گاهی پای جریانهای متعهد و غیر متعهد هنر به میان میآید و یکبار دیگر تفکر هنر برای هنر به چالش کشیده میشود ولی انتظاری نیست که قطعیتی در این مورد اتفاق بیفتد چون اساساً قطعیت در هنر معنا ندارد.
موسیقی پاپ بیش از اینکه یک سبک موسیقایی باشد، یک کانسپت و تفکر است که با ذوق و اقبال توده مردم ارتباط مستقیم دارد. این موسیقی شاید واکنشی به موسیقی هنری و مفهومی باشد که در ابتدای قرن 20 در سطح دنیا گسترش پیدا کرد و کارایی و ارزشگذاری متفاوت خود نسبت به موسیقی هنری را نشان داد. البته نمیتوان منکر این شد که موسیقی پاپ در طول تاریخ در ذهنیت و مخیله آدمها و موزیسینها وجود داشته ولی به هر حال نقطه آغاز آن در قرن 20 میلادی است. شاید آن موقع احساس شد که توده مردم هم به موسیقی مختص به خودشان نیاز دارند تا آنها هم مثل طبقه الیت و انتلکتوئل جامعه بتوانند از مسیر شنیدن با هنر ارتباط برقرار کنند. پیشرفت تکنولوژی و ماشینری هم باعث شد که لوازم و ادوات به صدا درآوردن این موسیقی به وجود بیاید و این کانسپت هنری به سرعت در تمام نقاط دنیا گسترش پیدا کند.
علیرغم اینکه به نظر میرسد موسیقی پاپ در ابتدا به ساکن جنبه مصرفی و روزمرگی داشته ولی کارایی این موسیقی به مرور به شکل دیگری تعریف شده که ماندگاری بسیاری از آثار قرن 20 موسیقی پاپ در دنیا گواه این مطلب است. شاید مصرفی بودن پاپ بستگی به رویکرد اجتماعهای مختلف به این موسیقی دارد؛ یعنی ممکن است پاپ در برخی جوامع روزمرگی آدمها را نشانه بگیرد ولی تاریخ پر از دم و باز دم این موسیقی در کشور ما نشان داده که موزیسینها و مخاطبانمان به شکل کاربردیتری به آن نگاه میکنند، کما اینکه همین امروز هم ممکن است مخاطبان ما به آثار 40 سال قبل موسیقی پاپ گوش کنند که این نشان از تفکر هنرمندان آن زمان برای توجه به جنبه ماندگاری موسیقی پاپ دارد.
زمانی که تفکرات پاپ در انتهای دهه 40 شمسی به موسیقی ایران ورود کرد، موزیسینهای ایرانی نیاز به زمان زیادی برای درک این موسیقی نداشتند و در همان سالهای ابتدایی آثاری را خلق کردند که شاید دیگر هیچگاه نمونه آن آثار تکرار نشد. گویی یک نسل طلایی که استعداد خارقالعادهای داشت ولی نمیتوانست این استعداد را در موسیقی ایرانی به کار بگیرد، انتظار ورود فرمی دیگر از موسیقی را به کشور میکشید تا بتواند تواناییهای خودش را نشان بدهد. ترانهسراهای خوش قریحه، آهنگسازهای متبحر و خوانندگان خوش صدا و تکنیکی آن سالها در همنشینیهای چندین و چند ساعته خود در استودیوها، آثاری را خلق کردند که ضمن مواجه شدن با اقبال عمومی مردمان آن زمان، امروز نیز همان طعم و بوی گذشته را دارند و بخش مهمی از فول آرشیو شنیداری مخاطبان موسیقی را شامل میشوند.
ماندگاری موسیقیهای دهه 50، نه فقط به خاطر مستعد بودن موزیسینهای آن دوره و بلکه بیشتر به خاطر تفکر جدیتری بود که آنها به موسیقی پاپ داشتند. آنها وقتی ترانه مینوشتند و یا آهنگسازی و خوانندگی میکردند، افق دیدشان محدود به روزها و هفتهها نبود و در تفکراتشان میل به ماندگاری وجود داشت. یکی از نمونههایش ترانه "جمعه" با صدای فرهاد است که شهیار قنبری آن را برای قیام سیاهکل نوشت ولی همان ترانه 8 سال بعد مرتبطترین اثر به جمعه خونین 17 شهریور شد و امروز هم کاربرد متفاوت خودش را دارد. قنبری میتوانست این ترانه را طوری بنویسد که در ابتدا تأثیرگذاری بیشتری در مورد واقعه سیاهکل داشته باشد ولی تفکر او باعث شد این اثر با موسیقی منفردزاده و صدای فرهاد به اثری ماندگار در تاریخ موسیقی ایران مبدل شود.
تفکراتی که در سالهای دورتر در زمینه موسیقی پاپ وجود داشت و همینطور عدم تعدد و کثرت خواننده و موزیسین در آن سالها باعث شد که فقط در عرض 7-8 سال بالغ بر دهها اثر ماندگار در تاریخ موسیقی پاپ ایران خلق شود ولی امروز دیگر چنین شرایطی بر موسیقی پاپ حاکم نیست و فرهنگ کالایی به موسیقی پاپ نفوذ کرده و روز به روز گسترش بیشتری پیدا میکند. این تفکر، افق دید موزیسین ایرانی را محدود کرده و باعث شده موزیسین ایرانی از تعهدی که نسبت به آینده خود دارد غافل شود و صرفاً به تأثیرگذاری کوتاهمدت فکر کند.
پیرو همان نگرشی که از ابتدا در موسیقی پاپ شکل گرفته و با توجه به اینکه این موسیقی هم نشان داده که میتواند ماندگاری داشته باشد، مخاطب جدی پاپ در عصر فعلی نیز به دنبال آثاری است که چند ماه یا چند سال بعد هم حداقل اسم آن آثار در خاطرش بماند ولی متأسفانه چنین آثاری به گوش مخاطب نمیرسد چون نگرش هنرمندان فعال حوزه موسیقی تغییر کرده است. طبعاً هنرمندی که در تبلیغ اثرش مدام از واژههای هیت، مگاهیت، ترکاندن و بمب انداختن استفاده میکند، چندان به ماندگار بودن اثرش فکر نمیکند و به نظر نمیرسد که ماندگاری اثر برایش اهمیتی داشته باشد یا حداقل اینکه دیده و شنیده شدن موقتی برایش مهمتر از ماندگاری در تاریخ است.
اکنون موسیقی پاپ در کشورمان به مثابه کالایی است که مدت خیلی کوتاهی مصرف میشود و بعد مصرفکننده به سراغ کالای دیگر میرود و هیچ اشتیاقی برای مصرف دوباره کالای قبلی نشان نمیدهد. در صنعتی که کالای آن مصرفی شده است، هر چند وقت یکباره چهرههای جدیدی تبدیل به برند میشوند و هیاهو و اشتیاق فراوانی را به پا میکنند ولی مدتی بعد همان برندها ارزش خود را از دست میدهند و برندهای دیگری جای آنها را میگیرند. طی یکی دو سال اخیر بالغ بر ده خواننده پاپ در کوتاهمدت طرفدارهای میلیونی پیدا کردهاند ولی امروز حمایت مخاطبان محدودی را به همراه دارند چون با نگرش و فرمی وارد موسیقی شدند که صرفاً در کوتاهمدت نظر مخاطب را جلب میکرد و حالا نه میتوانند فرم خودشان را تغییر بدهند و نه دیگر آن فرمی که دنبال میکنند برای مخاطب دلنشین و جذاب است؛ لذا این خوانندگان آرام آرام میایستند و دوران افول خود را تماشا میکنند.
با توجه به اینکه موسیقی پاپ در دهه 90 از ثبات خاصی برخوردار نبوده و کثرت موزیسین باعث به وجود آمدن پراکندگی در آن شده است، بیراه نیست که دوره فعلی پاپ را دوره گذار بنامیم. موسیقی پاپ در بین سالهای قبل از انقلاب، سالهای نسل اول پاپ بعد از انقلاب و سالهای دهه 80 به ثبات رسید ولی امروز در آن ثباتی وجود ندارد و هر لحظه باید منتظر اتفاقات غیر قابل پیشبینی بود. همه اینها باعث شده تا در روزهایی که بلیت کنسرتهای پاپمان در عرض یک ربع و نیم ساعت به فروش میرسد، ناامیدانه از تولیدات جدید این موسیقی حرف بزنیم و از خودمان بپرسیم که این کنسرتهای پر هیجان، نشانه موفقیت موسیقی پاپ است یا هیاهوی بسیار برای هیچ؟