اما با اینکه همه شرایط کاملا آماده بهنظر می رسد و نقشه ترافیک را هم چک کرده اید و به خیال خود در ساعت مقرر در محل حضور خواهید داشت، یک اتفاق ناخواسته همانند تصادف در مسیر روی می دهد. حالا دیگر نه راه پس دارید، نه راه پیش! و مجبور هستید در وسط اتوبان، پشت ترافیک سنگین و ایست کامل خودروها به خود و شانس بد خود لعنت بفرستید.
یا مثلا هنگام خروج از پارکینگ متوجه می شوید که ریموت کار نمی کند. یا تصمیم دارید یک مطلب را سر ساعت معینی در سایت خود پست کنید و دقیقا دو دقیقه پیش از این کار، اینترنت کلا قطع می شود و هیچ ترفند و فوتفنی هم روی آن کارساز نیست. در نهایت مجبور می شوید کامپیوتر را ریاستارت کرده و دوباره از نو کارهایی که یک بار انجام داده اید را تکرار کنید. و هزاران مثال مشابه دیگر که بدون شک بیشتر ما در اغلب مواقع با آن ها مواجه می شویم.
اما ماهیت اصلی این رویدادها چیست و چرا همیشه در بدترین زمان ممکن دست آدم را در حنا می گذارند؟ برای کسب آگاهی در این رابطه از شما دعوت می کنیم تا ادامه مطلب را مطالعه فرمایید. همراهمان باشید.
قانون مورفی چیست؟
دیدگاههای مختلفی دربارهٔ منشأ دقیق قانون مورفی و جزئیات تشکیل اولیه آن وجود دارد. اما داستانی که همه جا در مورد منشا این قانون نوشته شده به شرح زیر است:
«از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۹ پروژهای به نام MX۹۸۱ در منطقهٔ مورک (که بعداً به پایگاه نیروی هوایی ادوارد نامگذاری شد) برای آزمایش تحمل نیروی گرانش انسان هنگام کاهش سریع سرعت انجام شد. این آزمایش روی یک واگن که موشکی برای سرعت گرفتن و چندین ترمز هیدرولیک برای ایستادن روی آن سوار شده بود انجام میشد.
در ابتدا برای انجام آزمایش آدمکهای را که در بررسی تصادفات استفاده میشوند به صندلی واگن میبستند، اما در آزمایشهای بعدی توسط دکتر جان پاول استپ که در آن زمان سروان نیروی هوایی بود انجام شد.
در حین این آزمایشها در مورد میزان دقت ابزار استفاده شده برای اندازهگیری نیروی وارد شده به سروان استپ، سوالاتی مطرح شد. در این زمان مورفی استفاده از کششسنج الکترونیکی را که به جایگاه سروان استپ بسته میشد، پیشنهاد کرد.
مورفی به این نوع تحقیق علاقهمند بود و قبلاً تحقیق مشابهی برای اندازهگیری نیروهای دستگاههای سانتریفوژ پرسرعت انجام داده بود. دستیار مورفی اتصالات جایگاه را متصل کرد و آزمایش با یک شمپانزه انجام شد. اما حسگرهای بسته شده همه صفر را نشان میدادند و معلوم شد که دستیار مورفی، حسگرها را اشتباه وصل کرده بوده. در این زمان بود که مورفی این جمله را استفاده کرد: «این مرد راهی برای اشتباه کردن داشته باشد، بیشک اشتباه میکند» و با اینکه پیشنهاد شد که آزمایش دوباره با اتصالات صحیح انجام شود، از گروه خارج شد.»
واقعیت این است که همه قوانین مورفی از روی بدبینی ساخته شدهاند. البته مرهمی موقتی برای کاهش درد بدبیاری ها هم محسوب می شود و خلاصه آن این عبارت است: «اگر بتواند بشود، میشود.»
به زبان ساده تر باید گفت، طبق قانون مورفی همیشه همه چیزها در بدترین و نامناسبترین زمان به خطا میروند و کارها را لنگ میگذارند. معمولاً هنگامی که شخصی همواره بدشانسی میآورد او را مشمول قانون مورفی مینامند.
در حال حاضر تعداد قوانین مورفی به قدری زیاد شده اند که حساب آن از دست خارج است. اما در ادامه تعدادی از معروفترین آن ها را انتخاب کرده ایم.
اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
لبخند بزنید فردا همه چیز بدتر خواهد شد.
اتوبوس، قطار، هواپیما و… همیشه دیرتر از موعد حرکت می کنند؛ مگر آنکه شما دیر برسید.
احتمال بد پیش رفتن کارها نسبت مستقیم با اهمیت آنها دارد.
هیچ کاری آنقدر ساده نیست که بهنظر می رسد.
هرگاه به دروغ به رئیس خود بگویید که علت تاخیر شما پنچر شدن چرخ ماشینتان بوده، روز بعد چرخ ماشین شما پنچر خواهد شد.
هرگاه چیزی را دور بیندازید، به محض آنکه دیگر به آن دسترسی نداشته باشید به آن نیاز پیدا خواهید کرد.
هروقت که دستتان روغنی یا خیس باشد نوک دماغتان شروع به خارش خواهد کرد.
وقتی قبل از امتحانات نکات را مرور می کنی، مهمترینشان ناخواناترینشان است.
هرگاه کفش نو را برای نخستین بار به پا کنید همه پایشان را روی آن خواهند گذاشت!
هر چیزی که بتواند خراب شود خراب میشود؛ آن هم در بدترین زمان ممکن.
همه خوبها تصاحب شدهاند، اگر تصاحب نشده باشند، حتما دلیلی دارد.
احتمال روبهرو شدن با یک آشنا، وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش مییابد.
هیچ کاری به آن سادگی که بهنظر می آید نیست.
اگر چیزی از دستتان بیفتد، بدون شک به پرتترین گوشه ممکن خواهد خزید.
وقتی می خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی کند، کار خواهد کرد.
نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.
اگر به نظر می رسد همه چیزها خوب پیش می روند حتما چیزی را از قلم انداخته اید.
هر وقت دنبال چیزی می گردید، همیشه در آخرین مکانی که جستجو می کنید آنرا پیدا می کنید.
همیشه نان از طرفی که به آن کره مالیده اید روی زمین می افتد.
اگر شما هم نمونه های دیگری از این قانون را می شناسید و خودتان هم تجربه کرده اید، می توانید در بخش نظرات آن را با ما در میان بگذارید.