مُحَمَّد بن عَبدُاللّه بن عَبدُالمُطّلِب بن هاشم، پیامبر اسلام، از پیامبران اولوالعزم و آخرین پیامبر الهی است که در 27 رجب در مکه مکرمه مبعوث شد و مردم را به یکتاپرستی و اخلاق نیک دعوت نمود. در ادامه، زندگی نامه پیامبر اسلام (ص) از ولادت تا وفات را بخوانید.
نسب پیامبر از طرف پدر به تیره بنی هاشم از قبیله قریش می رسد و قبیله قریش نیز، نسب خود را به عدنان بن اسماعیل می رسانند. از طرف مادری نسب حضرت برابر است با جناب آمنه (سلام لله علیها) دختر وهب بن عبد مناف بن زهره که در آن هنگام به سن و شرف، سالار بنى زهره بود و آمنه دختر وهب به نسب و مقام بهترین زن قریش محسوب میشد. حضرت محمد (ص) قبل از هفت سالگی هر دو والدین خود را از دست دادند و سرپرستی آن حضرت ابتدا در دستان جدشان حضرت عبد المطلب و بعد از ایشان، در دستان عموی گرامیشان ابوطالب بود. همچنین ایشان، مدتی از کودکی خود را نزد حلیمه سعدیه گذراندند؛ اجماع علما امامیه آن است که پدر و مادر حضرت رسول (ص) و جمیع اجداد و جدات آن حضرت تا آدم علیه السلام همه یکتا پرست بودهاند و نور آن حضرت در صلب و رحم مشرکى قرار نگرفته است، و شبههای در نسب آن حضرت و آباء و امهات آن حضرت نبوده است، و احادیث متواتر از طرق خاصه و عامه بر این مضامین دلالت دارد.
سال دقیق ولادت محمد (ص) معلوم نیست، ابن هشام و برخی دیگر، ولادت او را در عام الفیل نوشتهاند، اما مشخص نیست عام الفیل به طور دقیق چه سالی بوده است، اما از آنجا که تاریخنویسان، درگذشت پیامبر اسلام (ص) را در سال ۶۳۲م نوشتهاند و او هنگام وفات ۶۳ ساله بوده، میتوان تولد پیامبر را بین ۵۶۹ تا ۵۷۰م حدس زد، همچنین اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد پیامبر، در ماه «ربیع الاول» بوده، ولى در روز تولد او اختلاف دارند؛ میان محدثان شیعه معروف است که آن حضرت، در هفدهم ماه ربیع الاول روز جمعه، پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود، و همچنین اهل سنت بر این باورند که ولادت آن حضرت، در روز دوشنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است، و به همین منظور، فاصله بین روز دوازدهم تا هفدهم ربیعالاول، به عنوان هفته وحدت نامیده شده است.
عبدالله، پدر محمد (ص)، چند ماه پس از ازدواج با آمنه دختر وهب، رئیس طایفه بنیزهره، به سفری تجاری به شام رفت و هنگام بازگشت، در یثرب درگذشت. حضرت محمد (ص)، دوران شیرخوارگی را نزد حلیمه، زنی از قبیله بنیسعد گذراند، و وقتی که ایشان شش سال و سه ماه (و به قولی چهار سال) داشت، مادرش او را برای دیدار با اقوام و خویشان (از طرف مادر عبدالمطلب از طایفه بنی عَدِی بن نّجّار)، به یثرب برد، و در بازگشت به مکه، آمنه در ابواء و در 30 سالگی درگذشت و همانجا دفن شد. پس از وفات آمنه، عبدالمطلب، پدربزرگ پدری محمد (ص)، سرپرست او شد، و محمد هشت ساله بود که عبدالمطلب درگذشت و عمویش ابوطالب سرپرستی او را عهدهدار شد.
پیامبر (ص) در شهر مکه متولد شد. برخی منابع محل تولد را شعب ابیطالب در خانه محمد بن یوسف دانستهاند، ولادت پیامبر با معجزاتی در جهان همراه بود که از آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- ممنوع شدن شیاطین از رفتن به آسمان های هفتگانه و گرفتن خبر.
2- سرنگون شدن همه بتها.
3- ترک برداشتن کنگره های طاق کسری و فروریختن چهارده کنگره آن.
4- خشک شدن دریاچه ساوه که برای ایرانیان مقدس بود.
5- سرنگون شدن تخت تمام سلاطین عالم و لال شدن آنها در آن روز.
6- باطل شدن سحر ساحران و جادوی جادوگران و قطع شدن ارتباط کاهنان با همزادان شیطانی آنها.
از اتفاقات مهم دوران کودکی و جوانی حضرت می توان به:
1- رفتن به سفر تجاری شام به همراه عموی خود حضرت ابوطالب (ع) و دیدار با بحیرای نصرانی، که از عالمان مسیحی زمان خود بود و وعده نبوّت حضرت را به عمویشان داد و ایشان را از خطر یهود در مورد نبی مکرم اسلام (ص) مطلع کرد.
2- انتخاب کردن شغل چوپانی که شغل اکثر انبیا بوده است.
3- پذیرفتن سرپرستی کاروان تجاری حضرت خدیجه (س) و نشان دادن لیاقتهای خود در امر تجارت در این سفر با سود خوبی که از این کاروان حاصلی شد.
4- مشهور شدن به صفت امین به دلیل امانت داری ایشان.
5- شرکت در پیمان جوانمردانه حلف الفضول که برای حمایت از مظلومان بین جوانان قریش در خانه عبدالله بن جدعان بسته شد.
6- حل اختلاف به وجود آمده بین سران قریش بر سر نصب حجرالاسود، که نزدیک بود به جنگی خانگی منجر شود.
حضرت محمد (ص) در ۲۵ سالگی با خدیجه ازدواج کرد، خدیجه حدود ۲۵ سال با محمد (ص) زندگی کرد و سرانجام در سال ۱۰ بعثت درگذشت. حضرت محمد در تجارت با شریفترین زن قریش، خدیجه کبری، دختر خویلد، شرکت کرد و بعد از این مشارکت نظر خدیجه که خواستگارانی بسیار از اشراف داشت به آن حضرت جلب شد و بعد از آنکه توسط یکی از بستگان تمایل خود را به اطلاع حضرت محمد رساند، آن حضرت در 25 سالگی با خدیجه کبری ازدواج کرد. بعد از در گذشت خدیجه کبری، پیامبر با زنان دیگری که اکثراً بیوه بودند ازدواج کرد؛ پیامبر اکرم (ص) از حضرت خدیجه و نیز از سایر همسران خود صاحب فرزندانی شد، اما تنها یادگار پیامبر بعد از رحلتش حضرت فاطمه زهرا بود. پس از درگذشت خدیجه، پیامبر با سوده دختر زمعة بن قیس ازدواج کرد، و همچنین همسران بعدی پیامبر(ص) عبارتند از: عایشه، حفصه، زینب دختر خزیمه بن حارث، ام حبیبه دختر ابوسفیان، ام سلمه دختر ابوامیه مخزومی، زینب دختر جحش، جویریه دختر حارث بن ابی ضرار، صفیه دختر حیی بن اخطب، و میمونه دختر حارث بن حزن و ماریه دختر شمعون.
بعثت پیامبر (ص)
بعثت پیامبر(ص) را ۲۷ ماه رجب دانستهاند، ایشان در سالهای نزدیک به بعثت، از مردم کناره میگرفت و به پرستش خدای یکتا میپرداخت، سالی یک ماه در کوهی به نام حِرٰاء منزوی میشد و عبادت میکرد، که در این مدت، هر مستمندی نزد او میرفت، او را اطعام میکرد، سپس با سپری شدن ماه عبادت، به مکه بازمیگشت و پیش از آنکه به خانه رود، هفت بار یا بیشتر کعبه را طواف میکرد.
در یکی از سالهای انزوا، در حِرٰاء بود که به پیامبری مبعوث شد. رسول خدا (ص)، ماجرای بعثت را اینگونه نقل میکند: «جبرئیل نزد من آمد و گفت: «بخوان»، گفتم: «خواندن نمیدانم»، بار دیگر گفت: «بخوان»،گفتم: «چه بخوانم؟»، گفت: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ».مشهور است که ایشان در چهل سالگی به پیامبری رسید.
پیامبر(ص) با دریافت آیههای آغازین سوره علق که نخستین آیههای نازل شده بر اوست و پس از مبعوث شدن به پیامبری، به داخل مکه بازگشت و به خانه رفت. در خانه، سه تن حاضر بودند؛ خدیجه، همسرش، علی بن ابیطالب، پسرعمویش، و زید بن حارثه، پیامبر(ص) دعوت به توحید را نخست از خانواده خود آغاز کرد و اولین کسی که از زنان به او ایمان آورد، همسرش خدیجه، و از مردان، پسرعمویش علی بنابیطالب(ع) بود که تحت سرپرستی پیامبر بود. هر چند دعوت آغازین پیامبر بسیار محدود بود، ولی شمار مسلمانان رو به فزونی گذاشت و پس از چندی، اسلامآورندگان به اطراف مکه میرفتند و با پیامبر(ص) نماز میخواندند.
دشمنی و آزارهای مشرکان نسبت به پیامبر (ص) و یاران ایشان
وقتی بزرگان قریش از افزایش شمار مسلمانان نگران شدند، نزد ابوطالب، عمو و حامی پیامبر(ص) رفتند و از وی خواستند برادرزادهاش را از دعوتی که آغاز کرده بازدارد؛ روزی از وی خواستند محمد (ص) را به آنان بسپارد تا او را بکشند و در عوض عمارة بن ولید را که جوانی زیبا و به اعتقاد آنان خردمند بود بگیرد. ابوطالب گفت: «پسرم را به شما بدهم تا او را بکشید و فرزند شما را پرورش دهم؟ چه تکلیف دشواری».
قریشیان به موجب پیمانهای قبیلهای، نمیتوانستند به پیغمبر آسیب جانی برسانند، زیرا در این صورت با بنی هاشم درگیر میشدند، و ممکن بود تیرههای دیگر هم وارد کارزار شوند و کار دشوار شود. به همین دلیل مخالفت آنان با پیامبر، از حدّ بدگویی و آسیب رساندنهای جزئی بیشتر نبود، اما به نومسلمانان بیپناه، تا آنجا که میتوانستند آسیب میرساندند.
مبارزات اشراف قریش با پیامبر اسلام را میتوان در چهار بخش تقسیم بندی کرد: «سازش و تطمیع، برخوردهای روانی، آزارهای جسمانی، برخوردهای علمی»
هجرت مسلمانان به حبشه
آزار و اذیتهای مشرکان به مرور افزایش یافت، تا جایی که مسلمانان دیگر طاقت این شکنجه ها را نداشتند. در این حالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور هجرت به حبشه را صادر کردند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنان فرمود: «در این زمین پراکنده شوید»، سؤال کردند که به کجا برویم؟ آن حضرت به حبشه اشاره کرد. پس از آن بود که عدهای از مسلمانان به همراه خانواده یا بدون آنها به حبشه هجرت کردند.
محاصره بنیهاشم در شعب ابیطالب
پس از آنکه قریش موفق به برگرداندن مهاجران به حبشه نشد، شروع به مبارزه به صورت، محاصره اقتصادی و اجتماعی بنی هاشم کرد. دلیل این قطع رابطه بین مورخان متفاوت است:
1- تصمیم قریش برای کشتن پیامبر (صلی الله علیه و آله) و حمایت عموی ایشان از رسول خدا.
2- شکست قریش در بازگرداندن مهاجران به حبشه.
3- اسلام بعضی از بزرگان قریش مانند: حمزة بن عبدالمطلب و ترس قریش از اسلام آوردن سایر بزرگان.
وضعیت اسفبار بنی هاشم در شعب به مدت سه سال ادامه داشت، به گونهای که نالههای فرزندان آنان، آرام آرام، موجب نرمی دلهای بعضی از متنفذان قریش شد. به همین دلیل تصمیم گرفتند تا این پیمان نامه را پاره کنند، از طرف دیگر جبرئیل خبر خورده شدن پیمان نامه توسط موریانهها را به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داد، این دو رویداد موجب شد تا بنی هاشم از شعب بیرون آیند و به زندگی عادی خود بازگردند.
معراج پیامبر اسلام (ص)
حضرت محمد (ص) این سفر با شکوه را از خانه ام هانی خواهر امیر المومنین علی (ع ) آغاز کرد و با همان مرکب به سوی بیت المقدس یا مسجد اقصی روانه شد، و از بیت اللحم که زادگاه حضرت مسیح است و منازل انبیا (ع ) دیدن فرمود.
سپس سفر آسمانی خود را آغاز نمود و از مخلوقات آسمانی و بهشت و دوزخ بازدید به عمل آورد، و در نتیجه از رموز و اسرار هستی و وسعت عالم خلقت و آثار قدرت بی پایان حق تعالی آگاه شد و به "سدرة المنتهی " رفت و آنرا سراپا پوشیده از شکوه و جلال و عظمت دید. سپس از همان راهی که آمده بود به زادگاه خود "مکه " بازگشت و از مرکب فضا پیمای خود پیش از طلوع فجر در خانه "ام هانی " پائین آمد.
به عقیده شیعه این سفر جسمانی بوده است نه روحانی چنانکه بعضی گفتهاند. در قرآن کریم در سوره «اسرا» از این سفر با شکوه بدین صورت یاد شده است: "«منزه است خدایی که شبانگاه بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد اقصی که اطراف آن را برکت داده است سیر داد، تا آیتهای خویش را به او نشان دهد و خدا شنوا و بیناست». در همین سال و در شب معراج خداوند دستور داده است که امت پیامبر خاتم (ص ) هر شبانه روز پنج وعده نماز بخوانند و عبادت پروردگار جهان نمایند، که نماز معراج روحانی مومن است .
هجرت به مدینه
پس از آنکه مشرکان مکه، برای قتل رسول خدا (ص) نقشه کشیدند، جبرئیل خبر این توطئه را به ایشان داد؛ در شب موعود چهل نفر از قریشیان، خانه حضرت را به محاصره درآوردند به گونهای که محل خواب حضرت، در دید آنان قرار داشت. رسول خدا (ص) به حضرت علی (علیه السلام) گفت تا به جای او بخوابد و از همان برد یمانی سبز رنگی که رسول خدا (ص) روی خود میکشید، استفاده کند، پس از آن رسول خدا (ص) با عنایت خداوند از خانه خارج شده و به جنوب شهر مکه یعنی مسیری کاملاً برعکس مسیر یثرب رفت. هنگامی که صبح شد، و مشرکان برای اجرای نقشه خود آماده شدند، حضرت علی (علیه السلام) از جای خود برخاست و مشرکان فهمیدند که رسول خدا (ص) از دسترس آنان خارج شده است، به تکاپو افتاده و به دنبال ایشان گشتند، و توسط یک راهنما تا پای کوه ثور که رسول خدا (ص) به همراه ابوبکر در آنجا پنهان شده بودند، آمدند، و با مشاهده تارهای عنکبوت بر در غار به داخل غار نرفتند.
رسول خدا (ص) و ابوبکر سه روز در غار پنهان شدند تا مشرکین از جستجوی ایشان خسته شدند و سپس با تهیه زاد و توشه و استخدام یک راهنما عازم مدینه شدند. رسول خدا (ص) فاصله مکه تا مدینه را از راهی غیر معمول طی کردند و پس از پانزده روز وارد دهکده قبا در فاصله شش کیلومتری مدینه شدند. ایشان در قبا، منتظر رسیدن یار و پسر عم خود حضرت علی (عیله السلام) شدند که بعد از هجرت رسول خدا (صلی الله علیه آله و سلم) به همراه کاروانی که شامل زنان و دختران پیامبر (صلی الله علیه آله و سلم) و بنی هاشم می شد، از جمله - حضرت زهرا (سلام الله علیها) و فاطمه بنت اسد - و سایر کسانی که هنوز موفق به هجرت نشده بودند، به سمت مدینه در حرکت بود. امام علی (علیه السلام) در مکه وظیفه پس دادن امانت هایی که مردم مکه نزد پیامبر (صلی الله علیه آله و سلم) داشتند، را داشت و پس از انجام این کار راهی مدینه شد. پیامبر (صلی الله علیه آله و سلم) در این مدت که در قبا بودند، اقدام به ساختن مسجد قبا کردند و پس از رسیدن کاروان حضرت علی (علیه السلام)، به همراه ایشان راهی مدینه شدند.
فتح مکه
پس از آنکه قریش پیمانی را که در حدیبیه با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بسته بود، را شکست، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراهی ده هزار نفر از مسلمانان از مدینه عازم مکه شدند. حرکت سپاه به صورت مخفیانه بود و تنها زمانی قریشیان از سپاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آگاه شدند که آتش های افروخته شده در اردوی سپاه اسلام را مشاهده نمودند. ابوسفیان که دید نمی توان در برابر سپاه اسلام مقاومت کند، بالاجبار اسلام آورد و از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امان خواست. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مردم مکه اعلام کردند تا هرکه در خانه خود بماند، یا به خانه ابوسفیان برود و یا در مسجد الاحرام باشد در امان است مگر چند نفر که رسول خدا امان را از آنها برداشت. هنگامی که سپاه اسلام وارد مکه شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه حضرت علی (علیه السلام) وارد کعبه شدند آنجا را از بت ها پاک کردند.
غدیر خم
در بازگشت به مدینه در منزل جحفه آنجا که راه مردم مصر، حجاز و عراق از یکدیگر جدا میگردد، در موضعی که به نام «غدیر خم» معروف شده است، امر خدا بدو رسید که باید علی(ع) را به جانشینی خود نصب کنی و به تعبیر روشنتر باید سرنوشت حکومت اسلامی پس از پیغمبر معلوم گردد. رسول خدا در جمع مسلمانان که شمار آنان را میان نود یا یکصد هزار تن نوشتهاند اعلام فرمود:
«من بر هر کس ولایت دارم، علی مولای اوست. خدایا بپیوند با کسی که بدو بپیوندد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن دارد. و دوست بدار کسی را که او را دوست بدارد. و دشمن روی باش با کسی که با او دشمن روی است و خوار کن کسی را که او را خوار کند و حق را با او بگردان هر جا که بگردد. آن کس که حاضر است این سخنان را بدان کس که غائب است برساند.»
رحلت پیامبر (ص)
در اوایل سال ۱۱ق، پیامبر(ص) بیمار شد، چون بیماری وی سخت شد، به منبر رفت و مسلمانان را به مهربانی با یکدیگر سفارش نمود و فرمود: «اگر کسی را حقی بر گردن من است بستاند، یا حلال کند و اگر کسی را آزردهام اینک برای تلافی آمادهام.»
مطابق نقل صحیح بخاری از مهمترین کتابهای اهل سنت، در آخرین روزهای حیات رسول خدا، در حالی که جمعی از صحابه به عیادت ایشان رفته بودند فرمود: «قلم و کاغذی بیاورید تا چیزی برای شما بنویسم که به برکت آن، هرگز گمراه نشوید.»، بعضی از حاضران گفتند: «بیماری بر پیامبر(ص) غلبه کرده (و هذیان میگوید) و ما قرآن را داریم و برای ما کافی است.»، در میان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضی میگفتند: «بیاورید تا حضرت بنویسد و بعضی غیر از آن را میگفتند»، رسول خدا(ص) فرمود: «برخیزید و از نزد من بروید.»، در صحیح مسلم که آن نیز از مهمترین کتابهای اهل سنت است، فردی که با سخن پیامبر مخالفت کرد عمر بن خطاب معرفی شده است. در همان کتاب و همچنین صحیح بخاری آمده است که ابن عباس پیوسته بر این ماجرا افسوس میخورد و آن را مصیبتی بزرگ میشمرد.
وفات پیامبر(ص) در ۲۸ صفر سال ۱۱ق.، یا به روایتی در ۱۲ ربیع الاول همان سال در ۶۳ سالگی روی داد. چنانکه در نهج البلاغه آمده است، هنگام جان دادن، سر پیامبر(ص) میان سینه و گردن امام علی(ع) بوده است. در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه(س) کسی زنده نبود. دیگر فرزندانش از جمله ابراهیم که یکی دو سال پیش از وفات پیامبر(ص) به دنیا آمد، همگی درگذشته بودند. پیکر مطهر پیامبر(ص) را حضرت علی(ع) به یاری چند تن دیگر از خاندان او غسل داد و کفن کرد و در خانهاش که اینک داخل در مسجد النبی است به خاک سپردند.