در بخشی از فیلم "خانه دختر" ساخته شهرام شاهحسینی، حامد بهداد موقع سفارش دادن سنگ قبر برای نامزدش میگوید که اسم او را همراه با "دوشیزه" بنویسد. این تأکید بر کلمه دوشیزه که در فرهنگ ما بار معنایی خاصی را در خود دارد، کلیدواژه مهمی است که انتظار میرود در نیمه اول فیلم بسط و گسترش بیابد و توجه ما را به ماجرای اصلی که بعد در نیمه دوم خواهیم دید، جلب کند. آن فضای مشکوک پیرامون مرگ سمیرا و کنجکاوی و پیگیری دوستانش باید بستری را برای رسیدن به درونمایه مهم فیلم فراهم آورد و ما از طریق دنبال کردن یک ماجرای معمایی درباره مرگ مرموز یک دختر جوان در روز عروسیاش در جریان آسیبشناسی و ریشهیابی یک باور سنتی و قدیمی قرار بگیریم.
اما در نیمه اول بهجز اشاراتی مبهم و نامفهوم و گنگ که فقط حسی از بدبینی و سوءظن نسبت به مرگ غیرعادی دختر را برمیانگیزاند، شاهد فضای خفقانآور و سرکوبکننده و متعصبی نیستیم که بتواند دلیل موجه و قانعکنندهای برای بروز فاجعه در نیمه دوم بهحساب بیاید. ظرفیتهای داستانی که میتوانست صرف واکاوی روابط شخصیتها و علتها و انگیزههایشان در به وجود آمدن بحران شود، توسط ماجراهای بیاهمیت و بدون کارکردی هدر میدهد و هیچ کمکی به شناخت ما از سمیرا و معضلی که با آن درگیر است، نمیکند و نیمه اول نمیتواند بهعنوان زیرمتنی در جهت تبیین و تحلیل نیمه دوم به کار برود و سایه سهمگین و مهلک رسوم و آداب و عقاید موروثی را بر زندگی دختران جوان بهعنوان تهدیدی فراگیر نشان دهد و این حس را به وجود آورد که هر یک از آن دختران دانشجو که در خوابگاه برای دوست ازدسترفتهشان میگریند، میتوانند قربانی بعدی باشند.
آنچه فیلم را با وجود برخورداری از مضمونی جسورانه به اثری عقیم و خنثی و بیخاصیت تبدیل میکند و بیشتر از هر سانسوری به آن ضربه میزند، طرح دو موضوع ممنوعه تحت عنوان تجاوز خانگی و بکارت بهموازات هم در یک داستان است که هر دو به دلیل حساسیت زیاد چنان در شکلی سربسته و پنهان ارائه میشود که مخاطب بهدشواری متوجه اصل ماجرا میشود، چه برسد به اینکه بخواهد آسیبها و عوارض ناشی از آن را نیز درک کند. شاید اگر فیلمساز فقط بر یکی از آنها تمرکز میکرد و سویههای انتقادی خود را به پایبندی افراطی بخشی از جامعه بر مسئله حفظ دوشیزگی دخترها تا پیش از ازدواج معطوف میکرد، با وجود ممیزیها بهتر میتوانست از عهده طرح و بحث و واکاوی آن برآید و به نتیجه برسد.
در حال حاضر روایت پر از حفرهها و خلأهای پرنشدنی و توجیهناپذیر به نظر میرسد و پرویز شهبازی و شهرام شاهحسینی که نمیدانند چطور باید به این خطوط قرمز اجتماعی نزدیک شوند، بهسرعت از کنار چنین موضوعات مهم و ملتهبی میگذرند و هیچ تأمل و مکثی بر آن نمیکنند و ما با دو مرحله کاشت و برداشت مواجه نیستیم و یکدفعه رویدادهایی پیش چشمانمان به وقوع میپیوندد که هیچ مقدمه و زمینهچینی ندارند. اینکه خانواده داماد به ناگه در روز عروسی سروکلهشان پیدا شود و بخواهند از باکره بودن عروس مطمئن شوند، چنان اغراقآمیز و غیرمنطقی به نظر میرسد که اهمیت و حساسیت کل ماجرا را زیر سؤال میبرد و یا ترس و وحشت و نگرانی دختر بدون آگاهی مخاطب از گذشته دردناکش که غالباً هیچکس متوجه آن نمیشود، از ابعاد تراژیک و فاجعهبار مرگش میکاهد.
در واقع در چنین فیلمی اعتقادات و باورها و سنتهای غلط و متعصبانه جامعه باید بهصورت آنتاگونیستی در برابر شخصیتها درآیند و آنها را چنان تحت فشار و سرکوب خود قرار دهند که مخاطب متوجه ماهیت مخرب و ویرانگر آنها شود و برایش امکان تحلیل و بررسی و بازنگری و تجدید نظر در آنها به وجود آید و گرفتن انگشت اتهام به سوی پدری متجاوز و خانواده دامادی متعصب و متحجر، معضلات اجتماعی را از پدیده قابل تعمیم و کلی و فراگیر به یک مورد خاص و شخصی در یک خانواده تقلیل میدهد و امکان ایجاد بحث و گفتگوی چالشبرانگیز پیرامون آن را بهعنوان یک پدیده عمومی از بین میبرد.
فیلم "خانه دختر" هر چیزی ندارد، عنوان هوشمندانهای دارد که تهدیدها و خطرات پیش روی یک دختر را از جامعه اطرافش به محدوده امن خانهاش نیز میکشاند، چه خانهای در گذشته که سایه شوم پدر بر آن سنگینی میکند و چه خانهای در آینده که به خلوت او با همسرش تبدیل نمیشود و دختر در انتها به هیچکدام بازنمیگردد. مخصوصاً که فیلم در خود ارجاعی به "خانه پدری" کیانوش عیاری هم دارد و در رابطه بینامتنی از درونمایه آن فیلم پیرامون ظلم تاریخی و موروثی نسبت به دختران بهره میبرد. هرچند همین انتخاب بازیگوشانه اسم فیلم ما را متوجه میسازد که چقدر پرداختن به مضمونی جسورانه و حساس نیاز به پشتوانهای از درک درست و عمیق از جامعه و سینما بهطور توأمان دارد تا ببینیم چطور یکی همچون "خانه پدری" به سندی ماندگار و معتبر درباره مردمانی تبدیل میشود که به خاطر تعصب و جهل و استبداد قدم در تباهی و نابودی خود گذاشتند و با دستان خود تیشه بر ریشههایشان زدند و خانه خود را از جا کندند و دیگری همچون "خانه دختر" در قالب اثری ضعیف و ناقص و سردرگم هیچ تأثیری از خود بجای نمیگذارد و در یاد نمیماند و ثابت میکند که درباره موضوعات بزرگ، آدمهای بزرگ باید حرف بزنند.