هنوز چند ماهی از آغاز به کار عیسی کلانتری به عنوان رئیس سازمان حفاظت محیط زیست نگذشته اما اعتراضات جامعه محیط زیستیهای کشور نسبت به رویکردهای وی به ویژه طی روزهای گذشته به شدت بالا گرفته است. مدت زمان روی کار آمدن کلانتری شاید آنقدر نباشد که بتوان عملکرد وی را به درستی مورد قضاوت قرار داد اما رویکردها، اظهارات و واکنشهای وی علاوه بر فعالان محیط زیست و رسانهها، مردم عادی را هم غافلگیر کرده که خبرهای روز گذشته را به جرات میتوان نقطه عطفی در این رویکردهای غافلگیرکننده کلانتری دانست.
کلانتری در همایش بررسی ساختار تشکیلاتی مدیریت منابع طبیعی و محیط زیست ایران که روز گذشته در دانشکده منابع طبیعی برگزار شد، جملاتی غافلگیرکننده را به زبان آورد که با واکنشهای فعالان محیط زیست مواجه شده است. جملاتی از این دست که ایران به ورشکستگی آبی رسیده، یوزپلنگ، محکوم به نابودی است و فاتحه تالابهای کشور خوانده شده. جملاتی که هرچند به واقعیتی تلخ نزدیک هستند و بر خلاف اظهارات معصومه ابتکار، رئیس پیشین این سازمان، با ارائه آمار رویایی و کذب، مخاطب را فریب نمیدهند اما بیانشان از زبان رئیس سازمان حفاظت محیط زیست کشور این سوال را طرح میکند که اگر کلانتری تا این حد از نجات محیط زیست ناامید است چرا بر مستند ریاست سازمانی تحت عنوان حفاظت از محیط زیست تکیه زده؟ در اینکه سوء مدیریت در سازمان حفاظت محیط زیست تا این لحظه بیداد کرده و استفاده از مدیران نالایق، روی آوردن به اقدامات نمایشی، ارائه آمار نادرست و کذب به ویژه در دوران ابتکار، کار را به آنجا رسانده که تحویل گرفتن ویرانههای سازمان حفاظت محیط زیست، مسئولیتی دشوار محسوب شود شکی نیست اما از فردی که این مسئولیت را تحویل گرفته بدون شک انتظار میرود عزم خود را برای آباد کردن این ویرانه جزم کرده و با استفاده از مشاورانی مجرب، راهکارهایی قابل اجرا به جامعه ارائه کند. کلانتری اما تا کنون تنها چهرهای خسته، بیهدف و ناامید از خود به نمایش گذاشته. چهرهای که ظاهرا کوچکترین انگیزهای برای نجات محیط زیست نداشته و حتی تصمیم هم ندارد گامی به سوی بهبود اوضاع بردارد. ناامیدیهای کلانتری شاید ناامیدی بسیاری از فعالان محیط زیست باشد که قطعا هست اما به هیچ وجه توجیهی قانعکننده برای دست روی دست گذاشتن این مقام دولتی نیست. مقامی که اکنون تنها متولی حفاظت از محیط زیست کشور محسوب میشود و با آگاهی از این ناامیدیها نبض محیط زیست کشور را در دست گرفته تا خونی تازه در رگهای آن جای کند اما اکنون به جز خواندن فاتحه، برنامهای برای محیط زیست ندارد.
کلانتری که چندی پیش به دنبال بالا گرفتن انتقادات از عملکرد سازمان حفاظت محیط زیست در حفاظت از یوزپلنگ با تاکید بر اهمیت مقوله آب با بیان این جمله که نمیخواهد آب را فدای یوزپلنگ کند اعتراض فعالان محیط زیست به ویژه در حوزه حیات وحش را برانگیخته بود اکنون پا را فراتر گذاشته و با بیان اینکه ایران به ورشکستگی آبی رسیده و فاتحه تالابها خوانده شده، هم از آب دست شسته و هم به راحتی بر حکم نابودی یوزپلنگ مهر تایید میزند. اما آیا به گفته کلانتری حقیقتا و دقیقا 47 یوز در کشور باقی مانده؟ منبع این آمار دقیق کجاست؟ و آیا اصولا وجود 47 یوز بدان معناست که باید دست روی دشت گذاشت و از بین رفتن این 47 یوزپلنگ را زیر چرخ خودروها و یا زیر ضربات سنگ و چوب دامداران نگاه کرد و با دستی زیر چانه افسوس خورد؟ آیا با وجود این حجم از توجه فعالان محیط زیست، رسانهها و مجامع بینالمللی به چگونگی حفاظت از بازماندگان یوزپلنگ در ایران، این جملات پیش پا افتاده و رویکرد بیتفاوت رئیس سازمان حفاظت محیط زیست نسبت به این مقوله را میتوان قابل توجیه دانست؟ نه آنکه طبق تبصره یک قانون شکار و صید، اساس تشکیل سازمان حفاظت محیط زیست بر پایه حفاظت از جانوارن وحشی استوار است؟ حالا چطور میتوان کسی را که به حفاظت از یوزپلنگ به عنوان شاخصترین و در خطر انقراضترین جانور وحشی کشور اصولا اعتقادی ندارد بر مستند ریاست سازمان حفاظت محیط زیست نشاند؟
از سوی دیگر کلانتری، علاوه بر اظهارات غافلگیرکننده روز گذشته با ابلاغ بخشنامه تفویض اختیار حداکثری به مدیران استانی، فصل جدیدی را در تاریخ محیط زیست کشور گشود که از دید اغلب فعالان محیط زیست خط پایان محیط زیست کشور است و نتایج فاجعهباری را رقم خواهد زد. در این بخشنامه، اختیارات جدیدی در 29 بند به مدیران استانی تفویض شده که بسیاری از آنها مسیر را برای گسترش تخلفات اداری و فساد در ادارات استانی محیط زیست هموار خواهد ساخت. چه آنکه پیش از تفویض این اختیارات و به ویژه طی ماههای اخیر، شاهد مواردی از تخلفات مسئولان استانی محیط زیست بودهایم. تخلفاتی که بدون برخورداری مدیران استان از این اختیارات صورت گرفته، فاش شده و تا کنون علیرغم وعدههای کلانتری و مسئولان بازرسی سازمان، برخوردی را به همراه نداشته. دو رسوایی پیاپی در استان گلستان که با فاش شدن راز مرگ هیرکان آغاز شد و با فاش شدن راز توله خرس پارک ملی گلستان موجی از انتقادات را در سراسر جهان نسبت به عملکرد مقصران مشترک این دو حادثه که همان مسئولان حیات وحش اداره کل حفاظت محیط زیست گلستان باشند به راه انداخت و وعده قاطع رئیس سازمان حفاظت محیط زیست و مدیرکل بازرسی را برای برخورد قاطع با متخلفان به دنبال داشت، گویی بدون آنکه کوچکتری عواقبی را برای متخلفان به همراه داشته باشد به فراموشی سپرده شده است. حالا با تفویض اختیارات حداکثری به مدیران استانی به نظر میرسد بناست در هر یک از استانهای کشور شاهد خودمختاری مدیران باشیم. مدیرانی که حالا در سکوت کامل و حتی بدون نظارت مسئولان ستادی، دیگر اختیار تام دارند تا مجوزهایی را صادر کنند که امضا کردنشان تیشهای بر ریشه نحیف محیط زیست کشور است. مدیرانی که حالا دیگر حتی همین الزام صوری برای پاسخگویی به مسئولان ستاد هم از پیش پایشان برداشته شده و از این پس مانعی برای پنهان کردن تخلفات در برابر خود نمیبینند.
اظهارات غیرمسئولانه روز گذشته کلانتری و امضای بخشنامه تفویض اختیار حداکثری به مدیران استانی را به جرات میتوان، نشان از گرفتار شدن محیط زیست کشور در باتلاقی دانست که هیچ یک از روسای پیشین سازمان، به این سادگی و در کوتاهمدت، محیط زیست کشور را به سوی آن سوق نداده بودند. باتلاقی که شاید دیگر هیچ دستی نتواند محیط زیست این سرزمین را از فرو رفتن در عمق آن بازدارد.