این یک روایت واقعی است؛ روایت واقعی از تیمی که این روزها حال و روزش خوش نیست؛ تیمی که مربی جوانش میخواست نشان دهد علمیترین مربی ایرانی است؛ جوانی که خود را غیر از تواناییهای بالای فنی، یک متخصص بدنسازی و یک فوق تخصص تغذیه هم میدانست.
مربی جوانی که در کار کردن با جوانها بینظیر بود اما تیمش را با ستارههای اسمی بسته بود؛ ستارههایی که حالا جلوی نفس کشیدن تیمش را گرفتهاند. این اما درباره تخصص آقای مربی درباره علم تغذیه است. او از سال قبل تاکید کرده بود بازیکن حرفهای باید تغذیهاش زیر نظر کادر فنی باشد. برای همین تغذیه بعد از تمرین، آن هم برای دو وعده را به فهرست هزینههای تیمش اضافه کرد؛ چیزی که در دوره فوتبال خود این مربی اتفاق نمیافتاد.
این باید یک اتفاق مهم لقب میگرفت. بازیکن بر اساس برنامه غذایی مربی غذا میخورد. مربی خیلی روی تغذیه بازیکنان حساس بود. مثلا وقتی از او برنامه اردویی خواسته شد، اولین چیزی که خواست یک خواسته عجیب بود: «آقا ما باید به این بازیکنان روزی دو وعده کافی بدهیم! در هر وعده ۵۰ گرم هیدرو کربات و...» برای همین قبل از هر چیز از کادر مدیریتی فراهم کردن امکانات طبخ کافی را سفارش داد!
او به جای پرداختن به جزئیات فنی، خیلی روی مسائل اینچنینی ریز شده بود. از سال قبل قراردادی بین باشگاه و کیترینگ تهیه غذا بسته شده بود که حدود نیم میلیارد تومان تنها برای غذاهای میانوعده بازیکنان برای روزهای تمرینات هزینه به همراه داشت. رقمی که تا قبل از این کمتر در ایران سابقه داشته است. قراردادی که اگر در نهایت به اتفاقی مثبت در روند بازی تیم منجر میشد، شاید ارزشش را داشت.»