این زوج هفته گذشته درخواست جدایی خود را در دادگاه خانواده تهران مطرح کردند.
زن جوان درباره علت این درخواست به قاضی دادگاه خانواده گفت: تقریبا 5 ماه پیش بود که با محسن آشنا شدم. محسن مدیرعامل یک شرکت بود و بتازگی از همسرش جدا شده بود. او یک دختر 6 ساله داشت و بهخاطر مشغله کاریاش پس از جدایی دخترش را به دست یک پرستار سپرده بود. از طرفی همسرش هم بعد از جدایی دخترش را رها کرده و به خارج از کشور رفته بود.
از آنجایی که عاشق محسن شده بودم، قبول کردم مثل فرزند خودم از دخترش نگهداری کنم. من و محسن به عقد یکدیگر درآمدیم و با برگزاری یک جشن کوچک زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. از همان روز اول باید در خانه با پرستار دختر محسن میماندم.
در صورتی که دیگر نیازی به حضور این پرستار در خانه نبود. تصور میکردم که بعد از ازدواجمان محسن این پرستار را اخراج کند.
ولی اینکار را نکرد و وقتی هم من از او خواستم در کمال تعجب گفت حاضر به اینکار نیست. محسن گفت این پرستار باید در کنار دخترش باشد و من هم نباید به حضور او اعتراضی کنم.
خیلی شوکه شده بودم. چه لزومی داشت با حضور من در خانه محسن، دختر جوانی هم بهعنوان پرستار به کارش ادامه بدهد. همین موضوع باعث شد به محسن شک کنم. او با اینکارش به من توهین میکرد. انگار اعتماد نداشت که دخترش را دست من بسپارد. در صورتی که دخترش دیگر بزرگ شده بود و مرا هم دوست داشت. یک ماه سر این موضوع با هم درگیر بودیم تا اینکه وقتی مقاومت محسن را دیدم، تصمیم به جدایی گرفتم.
در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی دو سال است این زن پرستار دخترم است. از صبح تا شب در کنار دخترم میماند و از وقتی از همسرم جدا شده ام، او مثل یک مادر به دخترم محبت کرده است. حالا نمیتوانم چون ازدواج کردهام او را از دخترم جدا کنم.
با اینکه دخترم بزرگ شده، ولی علاقه زیادی به پرستارش دارد. اما همسرم به خاطر حسادتهای بیجایش مرتب با این پرستار بدرفتاری میکند و از من میخواهد او را اخراج کنم. من نمیتوانم بهخاطر خودخواهی خودم و حسادتهای همسرم، دخترم را ناراحت کنم. او خیلی وقت است که مادرش را از دست داده و دیگر او را نمیبیند.
من هم که مرتب سرکارم و شبها دیر به خانه میآیم. برای همین انصاف نیست تنها دلخوشی او را بگیرم. دخترم هنوز به همسرم عادت نکرده و نمیتوانم هر روز او را با همسرم تنها بگذارم. ممکن است در روحیهاش تاثیر منفی بگذارد. دخترم برای من اهمیت زیادی دارد و نمیتوانم او را ناراحت کنم. ولی همسرم این موضوع را متوجه نیست و زندگیمان را به میدان جنگ تبدیل کرده است. برای همین دیگر نمیخواهم با او زندگی کنم.
در پایان نیز قاضی تلاش کرد تا این زوج را از جدایی منصرف کند ولی وقتی اصرار آنها را دید رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.
پیش از ازدواج خواستههای خود را مطرح کنید
دکتر مهیار، روانشناس در این خصوص میگوید: به اعتقاد من زن و شوهر باید پیش از ازدواج تمام حرفهای خود را بزنند و هرچه خواسته دارند صادقانه مطرح کنند.
یکی از مهمترین و مؤثرترین راههای شناخت یکدیگر قبل از ازدواج، صحبت و گفتوگوی صریح و واضح است. لازم و ضروری است که دختر و پسر، پیش از ازدواج با هم «مذاکره مستقیم» داشته باشند و بدون فشار از طرف دیگران، مسائل و خواستههای خود حتی کوچکترینشان را مطرح کنند.
این گفتوگو باید خونسردانه و با آمادگی قبلی باشد. دختر و پسر باید برای گفتوگو و بیان خواستههایشان وقت بگذارند و در برگزاری مراسم ازدواج عجله نکنند. حتی اگر دختر و پسر مدت طولانی همدیگر را میشناسند، باز هم زمانی که تصمیم جدی برای ازدواج میگیرند، باید با هم صحبت کنند. مساله ازدواج با دوستی و آشنایی فرق دارد.
دختر و پسر نباید با این دید که مثلا چند سال است از همدیگر شناخت کافی دارند، زیر یک سقف بروند. بیان خواستهها و در واقع اتمام حجتها میتواند تاثیر مثبتی در یک زندگی مشترک پر از آرامش داشته باشد. دختر و پسر نباید تنها به این دلیل که ممکن است طرف مقابلشان از ازدواج منصرف شود، خواستههای خود را سرکوب کنند. این موضوع باعث میشود که بعد از آغاز زندگی مشترک هر دو با اختلافات و احتمالا مشاجرههای زیادی مواجه شوند. چرا که تازه بعد از ازدواج خواستهها مطرح شود و اگر برآورده نشود، ممکن است به جدایی ختم شود.