حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در برنامه ای که در تاریخ 27/03/96 با موضوع آداب دعا و گفت و گو با خدا پخش شد، در بخشی از سخنان خود گفت: بعضی میگویند: چرا دعای ما مستجاب نشد. در قرآن دو آیه داریم یکی را ایرانیها حفظ هستند و یکی را یادشان رفته است. آن آیهای که ایرانیها حفظ هستند را نصفش را من میگویم و نصفش را همه با هم بگویید.
چون به نظرم همه شما حفظ باشید. «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُم» (غافر/60) خدا گفته: دعا کنید من مستجاب میکنم. پس چرا من دعا کردم، مستجاب نشد؟ استجب را همه حفظ هستید، یک آیه دیگر هم داریم که «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» (انفال/24) «استَجب» یعنی تو بگو و من دعایت را مستجاب میکنم. «استجیبوا» یعنی پیغمبر هم که حرف میزند تو گوش بده. طرفینی است.
تو حرفهای پیغمبر را گوش بده، من هم حرفهای تو را گوش میدهم. ما هرچه پیغمبر گفت، گوش نمیدهیم. تجارت ما درست است.
گاهی وقتها من نگاه میکنم وقت نماز اطراف مسجد مغازههایی ایستادند، این یک ربعی که آقا نماز مغرب میخواند با کم و زیادش چند جوراب میفروشی؟ چند مثقال زعفران میفروشی؟ چه اشکال دارد لااقل شهر مشهد، شهر قم، مغازههایی که اطراف مسجد هستند یک ربع تعطیل کنند. خدا خواسته باشد بدهد در یک ربع بعد میآورد.
من یک مثل بزنم. صبح تا ظهر مشتری نیامده، حالا که اذان میگویند، مشتری میآید. این آقای مغازه دار دل نمیکند. میگوید: حیف است، مشتری از دست من میرود. خیلی خوب، یک مشتری را وقت نماز راه میاندازد، حالا دو فلز هم سود میبرد. میدانی خدا چه میکند؟ عصری دو تا خانم یا دو تا آقا در دکان ایشان میفرستند، میخواهند جنس بخرند.
یک بیست دقیقه، نیم ساعت ایشان را معطل میکنند، آخر هم نمیخرند، میگویند: میرویم و برمیگردیم. این به جای آن! گفتند: «قد قامت الصلاة»، گوش ندادی. بخاطر پول! در عوض عصر یکی میآید دو برابر وقت نماز در دکان تو را الاف میکند و بعد هم نمیخرد.
ولی اگر گفتی: «قد قامت الصلاة» و رفتی نماز خواندی، مشتری برایت میآید، اگر خدا رازق است، بیرون این یک ربع هم رازق است. اگر هم خدا رازق نیست و فقط در این یک ربع «قد قامت الصلاة» میخواهد رزق تو را بدهد، ندهد. ما برای خدایی نماز میخوانیم که بیرون از این یک ربع هم قدرت دارد رزق بدهد.
به پدر من بعضیها گفتند: چرا پسرت را طلبه کردی؟ من طلبه شده بودم. پدرم بازاری بود. بازاریها میگفتند: آخوندها بچههایشان را میفرستند طلبه شوند. تو که تاجر هستی چرا بچهات را فرستادی؟ شب جمعه است. خدایا همه مردهها را بیامرز. پدر من گفت: پسر من یا خوب است یا بد است.
اگر پسر خوبی باشد، خدا بنده خوبش را رها نمیکند. اگر هم پسر من بد است، به من چه که برای دشمن خدا خانه و زندگی درست کنم؟ اگر دوست خداست، خدا دوستش را تنها نمیگذارد. اگرگنهکار است و فاسد است، من برای بچه فاسد نمیخواهم تجارت کنم. اگر رزق من در این یک ربع است این را عقبتر بیانداز. یا قبل از یک ربع بیاید یا بعد از یک ربع بیاید. من این دو تا مشتری را بخاطر دو تا یک ربع نمیخواهم! حالا میخواهد قالی بخرد یا طلا بخرد یا هرچیزی. ما جگر نداریم با خدا معامله کنیم. تا نگذریم به جایی نمیرسیم.
حرف مرا به عنوان معلم قرآن قبول کنید. من به عنوان معلم قرآن میگویم: تمام کسانی که به جایی رسیدند، یک چیزی دادند یک چیزی گرفتند. از خواب شب کندی؟ «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع» (سجده/16) تو که از رختخواب کندی و نماز شب خواندی یک چیزی میدهم.
2- از شهوت کندی «هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّهِ» (یوسف/23) زلیخا درها را بست و خودش را آرایش کرد و به یوسف گفت: بیا دو تایی خلوت کنیم. فرمود: پناه بر خدا! از شهوت کند و یوسف شد. از خواب کند...
3- ابراهیم را خواستند در آتش بیاندازند، او را بسوزانند. ابراهیم شد. امام حسین زیر سم اسب رفت، امام حسین شد. از شکم باید گذشت. «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی» (بقره/249) به نهر آب رسیدند، فرمانده نظامی مؤمنین گفت: از این آب نخورید. هرکس بخورد از ما نیست. از شکم بگذرید.
باید از یک چیزی گذشت. از شکمی، از شهوتی، از پست، باید گذشت. رأی نیاوردم، نیاوردم دیگر هیچی به هیچی! نه حالا که رأی نیاوردم باید چنین و چنان کنم. یکبار دیگر میگویم. تا از چیزی نگذریم، خدا به ما چیزی نمیدهد.
بازاری های محترم! به امید روزی که تا صدای اذان بلند شد، معلم دیگر درس ندهد. استاد دانشگاه درس ندهد. خدمت شهید مظلوم بهشتی بودم. از کشورهای مختلف دنیا آمده بودند با او مصاحبه میکردند. تا صدای اذان را شنید گفت: الآن وقت نماز است. با اجازه، الله اکبر!
چند تا رئیس جمهور زمان جنگ خدمت امام آمدند که مسائل جنگ را آشتی کنند. امام یک خرده حرف زد و گفت: الآن وقت نماز است. سران جبهه میآمدند گزارش جنگ را بدهند، امام فرمود: الآن وقت نماز است. ما نماز برایمان جدی باشد. تا حالا شده کسی از خواب بیدار شود، ببیند آفتاب زده و نمازش قضا شده است،گریه کند؟ عجب! غصه بخورد. بگوید: خدایا لابد گناهی کردم محروم شدم. نماز برای ما جدی نیست.
لذا دیدید که میگویند: نمازِ را بخوان راحت شی! نمازِ... مثلاً به شما میگویند: کجا بودی؟ من! رفته بودم جلسه قرائتیه! این قرائتیه یعنی چه؟ یعنی آدم حسابی نیست و حرف حسابی ندارد. نمیگوید: نماز، میگوید: نمازِ... حتی میگوید: نمازت را بخوان راحت شوی.
یعنی گیر افتادم. این کلمه راحت شویم، ما که نماز خواندیم راحت شدیم، یعنی گیر کرده بودیم. نماز برای ما نور چشم نیست. نماز برای ما عزیز نیست. هم برای نماز خودتان، سوغاتی مشهد زعفران نیست. زعفران شهر خودتان هم هست. زرشک هست، نبات هست، نخود و کشمش هم هست.