«سرگذشت ناگوار»؛ جذاب وفانتزی اما سیاه/عکس
درباره سریال «سرگذشت ناگوار»؛ داستان سریال جذاب، اما غم انگیز و در فضای سیاه و فانتزی روایت می شود و درباره بچه هایی است که با وجود ثروت هنگفتشان، در به در و آواره اند.
 
اسم نویسندگان، به متن رجوع شود: درباره سریال «سرگذشت ناگوار»؛ داستان سریال جذاب، اما غم انگیز و در فضای سیاه و فانتزی روایت می شود و درباره بچه هایی است که با وجود ثروت هنگفتشان، در به در و آواره اند.

آشنایی با مرموزترین نویسنده دنیا

هیچ کس «لمونی اسنیکت» را باور نمی کند. اطلاعات زیادی هم در مورد او در اینترنت پیدا نمی شود. بسیاری از مردم دنیا حالا با خودشان فکر می کنند که اسنیکت یک هویت جعلی است. او با کتاب «بچه های بدشانس» برای خود شهرتی جهانی رقم زد. بعد از انتشار کتاب نسخه سینمایی آن با بازی «جیم کری» ساخته شد.

در این فیلم «جود لا» نقش لمونی اسنیکت را بازی کرد و به هویت مرموز او پیچش بیشتری داد. حالا بسیاری از مردم دنیا لمونی اسنیکت را با شمایل لا تصور می کنند.

 سریال «سرگذشت ناگوار»؛ جذاب و فانتزی اما سیاه

جیم کری در این فیلم به ایفای سه نقش با گریم سنگین و متفاوت پرداخت. بسیاری از منتقدین یکی از دلایل اصلی موفقیت نسخه سینمایی بچه های بدشانس را درخشش جیم کری می دانستند، به همین خاطر وقتی صحبت از ساخت سریالی از روی این کتاب مشهور شد، این پرسش ذهن همه را درگیر کرد که چه کسی جای جیم کری را در این سریال پرخواهدکرد.

انتخاب اول «نیل پاتریک هریس» یا همان «بارنی» معروف سریال «آشنایی با مادر» انتخاب هوشمندانه ای بود. صحبت ها نشان می دهد که پاتریک هریس در کارش موفق بوده، اما من با وجودی که نسخه تلویزیونی بچه های بدشانس را به نسخه سینمایی آن ترجیح می دهم، فکر می کنم جیم کری با اختلاف زیاد این نقش ها را از نیل پاتریک هریس بهتر بازی کرد.

لمون اسنیکت ماجرای عاشقانه جالبی دارد. او عاشق زنی به نام «بئاتریس» است و تمام نسخه های بچه های بدشانس را به بئاتریس تقدیم کرده است. در کتاب «شروع ناگوار» اسنیکت به کلمه «مرده» اشاره می کند و ما از همین کلمه می فهمیم که عشق او مرده است، اما علت این مرگ مشخص نیست.

این ها لقب هایی است که لمونی اسنیکت در فصل چهارم کتاب «زندگینامه تایید نشده» برای خودش انتخاب کرده است:

1. لمونی اسنیکت: داستان یک مرد و یک سازمان

2. لمونی اسنیکت: داستان یک مرد و یک زن و چند کبریت

3. لمونی اسنیکت: داستان یک مرد و یک زن و یک مرد دیگر

لقب اول نشان می دهد که احتمالا او عضو سازمانی بوده و شاید این هویت جعلی به خاطر وجد سازمان باشد. لقب دوم نشان می دهد که احتمالا بئاتریس خودش را سوزانده است و لقب سوم نشان می دهد که مرد دیگری هم در شکل گیری این دارم مستند نقش داشته است.

بئاتریس به احتمال زیاد مادر «بودلر»های یتیم است و آتش سوزی خانه بئاتریس همان آتش سوزی خانه بودلرهاست. آن مرد دیگر هم پدر آن ها، یعنی «برتراند بودلر» است که چون در یک مقاله از روزنامه ای این خبر اعلام شده که کلیه آتش سوزی های اخیر تقصیر لمونی اسنیکت است، با مادر بودلرها ازدواج کمی کند. بئاتریس تا ابد در خاطر لمونی اسنیکت ماند و لحظه ای فراموش نشد. حتی در کتاب زندگینامه تایید نشده هم عکسی از مردی می بینیم که در بالای قبری بی نام و نشان ایستاده است.

در کتاب زندگینامه تایید نشده مقاله ای با این عنوان می بینیم: «کشتی پیش از مورد حرکت کرد» که حاوی گزارش هایی از کشتی پراسپرو است که به جای ساعت هشت، ساعت پنج حرکت کرده است (سه ساعت زودتر) و در نامه ای از کاپیتان کشتی بیان می شود، اسنیکت برای فرار از کشور در هر زمانی که خواست می تواند وارد کشتی شود. این احتمال می رود که اسنیکت سر ساعت پنج وارد کشتی شده و کشتی همان زمان رفته است.

سریال «سرگذشت ناگوار»؛ جذاب و فانتزی اما سیاه

عاقل ها نبینند

المیرا حسینی: داستان بدبختی آدم ها دیدن دارد؟ بله، اگر به خوش ساختی و بامزگی سریال «سرگذشت ناگوار» باشد، چرا که نه؟ سریال از همان ابتدا و تیتراژش شما را انظار می دهد، بلکه التماستان می کند این روایت را نبینید، بس که پر از بدبختی و در به دری است.

آهنگ تیتراژ می گوید هیچ آدم عاقلی پای تماشای این ماجرای پر از خفت و آزار و بدشانسی نمی نشیند؛ اما شما به حرفش گوش ندهید. هر چند من هم موافقم که این سریال به درد زیادی عاقل ها نمی خورد؛ آن ها که دماغشان را بالا می گیرند و فقط سریال هایی عمیق و پرمعنا و جدی و فلسفی می بینند و باقی روایت ها از زندگی را قبول ندارند؛ ولی برای کسانی که هنوز کودک درونشان پرجنب و جوش است و از تماشای ماجراهای فانتزی ذوق می کنند، «سرگذشت ناگوار» به شدت توصیه می شود.

داستان درباره خانواده بودلر است که سه فرزند دارند. پدر و مادر در جریان یک آتش سوزی می میرند و خانه شان خاکستر می شود و بچه ها می مانند و آوارگی؛ بچه هایی که بسیار باهوش هستند و مخترع و کتابخوان و حتی آخرینشان که یک نوزاد است، اصلا به نوزادهای بی دست و پا نمی ماند و کارهای بسیاری از دستش بر می آید.

این سه بچه ثروت هنگفتی از پدر و مادرشان به ارث برده اند، اما تا بزرگ ترین فرزند که چهارده ساله است، هجده ساله نشود، چیزی دستشان را نمی گیرد. این است که فامیل دست چندمشان برای مال و اموالشان دندان تیز می کند و خودش را به آب و آتش می زند که بالاخره از این نمد برای خودش کلاهی دست و پا کند و پول این بچه های خوش قلب بینوا را بالا بکشد.

بچه ها هم دست به دست می شوند و بدبختی و بدشانسی را با خودشان به دوش می کشند و از جایی به جای دیگر منتقل می کنند.

روایت البته تلخ است، اما طنز و فانتزی دست به دست هم داده اند و از یک ماجرای غم انگیز، سریالی جذاب و دیدنی بیرون کشیده اند. ممکن است در ابتدای کار کمی کلافه شوید و تاخیر در آغاز داستان را برنتابید، اما به شما توصیه می کنم که به عنوان یک سریال بین حرفه ای دندان سر جگر بگذارید و سرگذشت ناگوار را دنبال کنید که قسمت به قسمت جذاب تر می شود رهاکردنش، دشوارتر.

سریال «سرگذشت ناگوار»؛ جذاب و فانتزی اما سیاه

اگر می خواهید بیشتر راجع به فضای سریال اطلاعات داشته باشید، شما را ارجاع می دهم به ساخته های تیم برتون دوست داشتنی و عزیز که سبکش معرف حضورتان هست. رویدادهای عجیبی رخ می دهند که با هیچ منطقی سازگار نیستند.

آدم های ابله که اعصابتان را خرد می کنند، در کنار انسان های شرور و بدذات که از انجام هیچ جنایتی فروگذار نمی کنند و مردم مهربانی که محبت و خوبی شان بی دریغ است و ممکن است این وسط جانشان را هم در راه خوبی کردن به دیگران بدهند. باهوش ها بی نهایت باهوشند و از پس انجام هر کاری بر می آیند و خنگ ها شور ابلهی و بی مغزی را در می آورند.

از بین همه شخصیت ها جذابتر، یکی  کنت اولاف است که یک شرور برتونی درست و درمان است و دیگری ساینی، فرزند کوچک خانواده که آن هم یک نوزاد برتونی تمام عیار است و مخاطب را انگشت به دهان می گذارد.

همین را به شما بگویم که یادداشت را تمام کنم: سریال سرگذشت ناگوار با فضای غریب و داستان پردازی عجیبش، طرفداران فانتزی و طنز سیاه را پای کار می نشاند و از هیچ حربه ای برای غافلگیرکردن و جذاب تر شدن سریال فروگذار نمی کند. ببینید و کیفش را ببرید.

ما را ز سر بریده می ترسانی؟

روناک حسینی: نبینید. یک چیز دیگر تماشا کنید. از هر آدم عاقلی بپرسید به شما می گوید به جای دیدن این سریال وقتتان را به تماشای فیلم بهتری بگذرانید یا اصلا کار دیگری کنید. هر کاری می کنید، فقط این سریال را نبینید. در تیتراژ سریال «حوادث ناگوار» همین طور که اسم ها و عنوان ها ردیف می شوند، ترانه ای هم پخش می شود که از بیننده می خواهد دست از تماشا بکشد و هرگز خودش را با دیدن بدبختی سه کودک یتیم، آزرده و غمگین نکند.

البته این ها را برای بازارگرمی می گوید و ساده ایم اگر فکر کنیم واقعا می گوید نبینید. بعد هم ما را درست و حسابی نمی شناسد. ما همان هایی هستیم که شاهد بودیم وقتی پرین با مادرش راهی دهکده ای در شمال فرانسه بود تا پدربزرگش را ببیند، چه مصیبت هایی دید. یادمان هست که مادرش در پاریس مریض شد و مرد و پرین مجبور شد تنها سفرش را ادامه دهد. بعد هم آن ادا اطوارهای پدربزرگش و آن زندگی محقر و پر از سختی.

ما هر بار که شاه، مادر توشیشان که می برد و خانه شان را آتش می زد، بغض می کردیم و هر بار که توشیشان در آزمایش شکست می خورد، حسرت می خوردیم. ما با ای کیوسانی بزرگ شدیم که در معبد کارهای سخت می کرد و مادرش با بی رحمی با او رفتار می کرد که مرد بار بیاید.

ما شاهد فلاکت های نل و پدربزرگش بودیم و آدم های بدجنسی که در تعقیبش بودند و داستان زندگی کوزت را هزار بار شنیده ایم و هر هزار بار هم غصه خورده ایم. ما در کودکی، قصه اولیور توییست و مصائبش را بارها دوره کرده ایم و هر بار از دست مسئولان نوانخانه و فاگین پیر حرص خورده ایم. برای همین دنبال کردن ماجرای سه بچه بی پناه درست راست کار خودمان است.
 
 سریال «سرگذشت ناگوار»؛ جذاب و فانتزی اما سیاه

ما در این فضاهای خاکستری بزرگ شده ایم و به مه و دود و هوای نیمه تاریک این فیلم ها عادت داریم، اما خب نویسنده حوادث ناگوار تاکید می کند که به هیچ وجه از پایان خوش در این داستان خبری نیست. در ماجراها باید منتظر بدترین اتفاق ها باشیم و احتمال خوشبخت شدن بچه ها را هم باید کنار بگذاریم.

فضای سریال، درست شبیه به مجموعه رمان های بچه های بدشانس است؛ فضایی فانتزی که در آن سه کودک پشت سر هم بد می آورند. یکی از آن ها دختری 14 ساله است که در کارهای فنی مهارت دارد؛ دیگری پسرکی 12 ساله که اهل کتاب است و دیگری نوازی 6 ماهه که عاشق جویدن چوب و سنگ و خلاصه هر چیز سفت و سخت است.

همان طور که از عنوان کتاب ها بر می آید، این کتاب ها مخصوص نوجوانان هستند و فضای سریال هم همان جور نوجوانانه است. با این حال محض تفریح و سرگرمی و تقویت باقیمانده روجیه نوجوانانه من، می توانیم در یک عصر تابستانی بنشینیم و حوادث ناگوار تماشا کنیم. البته در صورتی که فضای ماجراجویانه سریال را دوست داشته باشیم و در جریان داستان تساهل به خرج دهیم.

حوادث ناگوار درست مثل اغلب فیلم هایی که در کودکی دیده ایم، یک شخصیت منفی سمج دارد که دست از سر قهرمانان داستان بر نمی دارد. بچه ها هم تا جایی که توان دارند، از دست او می گریزند و ماجراهای سختی را پشت سر می گذارند. حالا باز تصمیم با خودتان است. اگر حوصله دارید تا الان فصل اول این سریال پخش شده است. اگر هم ترجیح می دهید شاهد اتفاق های خوب باشید با سریال بزرگسالانه تر و جدی تری می خواهید، حتی اگر تصادفا حوادث ناگوار را شروع کرده اید، متوقفش کنید و به توصیه تیتراژ ابتدایی، چیز دیگری ببینید.

 

سریال «سرگذشت ناگوار»؛ جذاب و فانتزی اما سیاه

مختصر و مفید درباره سریال «سرگذشت ناگوار»

• «سرگذشت ناگوار، داستان های لمونی اسنیکت» یا به طور خلاصه «سرگذشت ناگوار» یک کمدی سیاه امریکایی است که از روی مجموعه داستانی کودکانه به همین نام نوشته دانیل هندلر با نام مستعار لمونی اسنیکت ساخته شده است. این مجموعه کتاب در فاصله سال های 1999 تا 2006 منتشر شد. تاکنون 65 میلیون نسخه از این مجموعه به 40 زبان مختلف در سراسر جهان به فروش رسیده است.

• فصل اول این سریال از سیزدهم ِژانویه سال 2017 توسط نت فلیکس پخش شد این فصل شامل هشت اپیزود است که براساس چهار کتاب اول مجموعه ساخته شده است. نت فلیکس در سال 2014 اعلام کرده بود که قصد دارد با همکاری شرکت «تلویزیون پارامونت» شروع به ساخت این سریال کند.

• بری ساننفیلد در زمان انتشار مجموعه کتاب های هندلر علاقه خود را برای ساخت این فیلم نشان داده بود و بعد از نهایی شدن قرارداد، هندلر را برای نوشتن فیلمنامه استخدام کرد، اما بعد به دلایل نامعلومی از این پروژه کنار گرفت و فیلم با کارگردانی برد سیلبرلینگ روی پرده رفت. حدود یک دهه بعد، یعنی در سپتامبر 2015، اعلام شد که ساننفیلد قرار است همراه با مارک هادیس سریالی را از روی این مجموعه کتاب ها بسازد.

• نیل پاتریک هریس بازیگر، خواننده، میزبان تلویزیونی و کارگردان امریکایی که بیشتر به خاطر بازی در سریال «آشنایی با مادر» در نقش بارنی استینسون شناخته می شود و برای بازی در این نقش نامزد دریافت چهار جایزه امی شد، نقش کنت اولاف را در این سریال برعهده دارد. او برای بازی در این نقش مجبور بده روزی سه ساعت زیر دست گریمور بنشیند.

• یکی از جنبه های اصلی کتاب که سازندگان سریال می خواستند به دقت آن را در مجموعه شان حفظ کنند، بی زمانی و بی مکانی داستان ها بود. ساننفیلد در یکی از مصاحبه هایش درباره این مجموعه گفته است که دوست داشته نوجوان ها خودشان جاهای خالی را پر کنند.

• نیک اوراتا سازنده موسیقی فیلم هایی همچون «فوکوس» و «کوپرها را دوست داشته باش» موسیقی های این مجموعه را ساخته است.

• اگرچه نت فلیکس آمار دقیق بینندگان سریال های این مجموعه را منتشر نکرده، اما گروه «سمفونی تکنولوژی» اعلام کرده است که فصل اول سریال سرگذشت ناگوار سه میلیون و 755 هزار بیننده 18 تا 49 ساله داشته است. قسمت اول این مجموعه در هفته اول انتشار آن، به طور متوسط در هر دقیقه، یک بار دیده شده است.