اشتغال انسان به یک حرفه و شغل، امری برون دینی است که مورد اهتمام همه اقوام و ملل بوده و دین اسلام نیز مسلمانان را بر داشتن کار و تلاش، سفارش نموده، تا جایی که کار را به عنوان یک عبادت معرفی میکند.[1]
برای شغل، میتوان انواع و تقسیمات مختلفی ارائه نمود که آنچه در این زمینه بیشتر مد نظر دین است، تقسیم شغل به لحاظ تأثیر آن بر روح و روان آدمی و سرنوشت وی در دنیا و آخرت است؛ بر این اساس اسلام افراد را از برخی مشاغل بر حذر داشته و به اصطلاح آنها را به عنوان شغلهای حرام یا مکروه معرفی نموده است. همچنین نسبت به برخی مشاغل و حرفهها، ترغیب نموده و آنها را مستحب یا واجب معرفی میکند. در این بین نیز مشاغل فراوانی وجود دارد که دین نسبت به آنها نظر خاصی نداشته و در اصطلاح به عنوان مشاغل مباح شناخته میشوند.[2]
نکته دیگر آنکه شغل مکروه نیز زمانی مکروه است که امکان انتخاب شغل دیگر وجود داشته باشد، وگرنه به دلیل آن که به دست آوردن روزی لازم است، اشتغال به همان شغل مکروه نیز دارای پاداش خواهد بود.
با توجه به مقدمه بالا، در برخی روایات توصیه شده که نساجی و بافندگی به عنوان یک شغل انتخاب نشود:
ابو اسماعیل رازى میگوید: «همراه دو لباس نزد امام صادق(ع) رفتم، امام فرمود: «اى ابواسماعیل! از منطقۀ شما لباسهاى زیادى براى ما میآید ولى هیچیک از آنها مثل این دو لباسى نیست که در دست تو است!
گفتم: فدایت گردم، مادر اسماعیل میریسد و من میبافم. امام فرمود: بافنده هستى؟ گفتم: آرى، امام فرمود: بافنده نباش! گفتم: چه کاره باشم؟ امام(ع) فرمود: صیقل دهنده شمشیر باش...»![3]
شیخ طوسى میگوید: مقصود از این حدیث، نوعى کراهت برای حرفه بافندگی است، نه حرمت.[4]
به هر حال، علامه مجلسی راویان این روایت را ضعیف و گمنام ارزیابی میکند. [5]
در حدیث مرسل و بدون سند دیگری، از امام کاظم(ع) نقل شده است که ایشان از مشورت با فردی که شغل بافندگی دارد نهی نمودند.[6]
به هر حال فقها بر اساس همین روایات، نوعی کراهت را برای این شغل در نظر گرفتهاند.[7]
اما باید گفت در برخی روایات، مشاهده میشود که حرفهی بافندگی مورد ستایش قرار گرفته است:
پیامبر خدا(ص) فرمود: بافندگى، کار زنانِ نیک است.[8]
امّ حسن نخعى میگوید: امام علی(ع) از کنارم میگذشت که از من پرسید: امّ الحسن! چه میکنى؟ گفتم: میبافم، فرمود: آگاه باش که بافندگى، از حلالترین کسبها است.[9]
روایتی نیز وجود دارد که به معنای دیگری از بافندگی اشاره میکند:
هنگامی که در حضور امام صادق(ع) از ملعون بودن بافنده سخن گفته شد، امام فرمود: منظور از بافنده در حقیقت، کسى است که بر خدا و رسول او دروغ ببافد.[10]
در جمعبندی این دو دسته روایات میتوان گفت که حرفه بافندگی برای بانوان مناسب بوده و اگر نکوهشی هم در برخی روایات مشاهده میشود، برای برخی مردان است. در توجیه این نکوهش، میتوان احتمالاتی را مطرح کرد؛ مانند:
1. شاید علت کراهت و نهی از بافندگی، ایجاد زمینه برای کاهش ارتباط مردان با زنان باشد؛ چون بافندگی در گذشته به دست زنها صورت میگرفت.[11] هر چند در عصر کنونی این امر موضوعیت نداشته باشد.
2. درباره حدیث اسماعیل رازی، به نظر میرسد، اصلا امام در مقام بیان حکم شرعى نبوده تا حرمت یا کراهت از آن استفاده شود، بلکه امام بر اساس شرایط آن زمان درصدد راهنمایى یارانش است؛ به همین جهت، امام، شخص اسماعیل را بر حرفه شمشیر سازی ترغیب میکند.[12]
3. درباره نهی از مشاوره با فرد بافنده نیز میتوان گفت؛ انسان با حضور در بین مردم و مراوده با ایشان به عقل و تجربهاش افزوده میگردد و فرد بافنده به اقتضای شغلش، معمولاً کمتر بین مردم حضور داشته و از عقل تجربی کافی برخوردار نیست؛ لذا از مشورت با وی نهی شده است.[13]
4. در برخی احادیث، واژه «حائک» (بافنده) به تأویل برده شده، و از آن به عنوان شغل و حرفه بافندگی یاد نشده است.
شایان ذکر است؛ آنچه درباره کراهت شغل بافندگی بیان شد، با فرض پذیرش مربوط به زمانی است که این کار به عنوان حرفه و شغل دائمی انتخاب شود و گرنه گاهی پیش میآید که انسان این کار را برای رفع نیاز خود و اطرافیانش انجام دهد، یا از روی تفریح و تنوع به آن میپردازد، که این امور مد نظر روایات مذکور نیست.
همچنین چه بسا اقتضای جامعه و نیاز کشور، مبادرت افرادی به این حرفه باشد، که در این صورت نه تنها داشتن این شغل کراهت ندارد، بلکه اشتغال عدهای به این حرفه از امور ضروری به شمار آمده و نوعی واجب کفایی است.
[1]. جهت آگاهی بیشتر در این زمینه، ر. ک: نمایه 1217 (کسب روزی حلال و عبادت).
[2]. ر. ک: علامه حلّى، حسن بن یوسف بن مطهر، قواعد الأحکام فی معرفة الحلال و الحرام، ج 2، ص 5، قم، دفتر انتشارات اسلامى، اول، 1413ق؛ جهت آگاهی بیشتر در این زمینه، ر. ک: نمایه 17317 (اقسام معاملات).
[3]. کلینى، ابو جعفر، محمد بن یعقوب، کافی، ج 5، ص 115، بَابُ الصِّنَاعَاتِ، ح 6، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ طوسى، ابوجعفر، محمد بن حسن، الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، ج 3، ص 64، 213، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1390ق.
[4]. ر. ک: همان.
[5]. مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 19، ص 73، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1404 ق.
[6]. «لا تستشیروا المعلّمین و لا الحَوَکة فإنّ اللّٰه تعالى قد سلبهم عقولهم»؛ طباطبائى بروجردى، حسین، جامع أحادیث الشیعة، ج 22، ص 720، تهران، فرهنگ سبز، چاپ اول، 1429ق.
[7]. ر. ک: قواعد الأحکام فی معرفة الحلال و الحرام، ج 2، ص 5؛ ابن ادریس حلّى، محمد بن منصور بن احمد، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوى، ج 2، ص 224، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، 1410ق؛ عاملى، شهید ثانى، زین الدین بن على، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة (المحشّٰى - کلانتر)، ج 3، ص 219، قم، کتابفروشى داورى، چاپ اول، 1410ق.
[8]. «عَمَلُ الْأَبْرَارِ مِنَ النِّسَاءِ الْغَزْل»؛ ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج 1، ص41، قم، مکتبه فقیه، چاپ اول، 1410ق.
[9]. کافی، ج 5، ص 311، باب النوادر، ح 32؛ طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام، تحقیق، موسوی خرسان، ج 6، ص 382، ح 248، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.
[10]. کافی، ج 2، ص 340، باب الکذب، ح 10.
[11]. نجفى، کاشف الغطاء، جعفر بن خضر مالکى، شرح الشیخ جعفر على قواعد العلاّمة ابن المطهر، ص 9، مؤسسه کاشف الغطاء، 1420ق.
[12]. ر. ک: طباطبائی بروجردى، حسین، منابع فقه شیعه، ج 22، ص 719، پاورقی، تهران، فرهنگ سبز، چاپ اول، 1386ق.
[13]. احسانى فر لنگرودى، محمد، اسباب اختلاف الحدیث، ص 368، بیروت، موسسه علمى فرهنگى دار الحدیث، سازمان چاپ و نشر، چاپ سوم، 1432ق.