حالتان در 62 سالگی را با ما هم به اشتراک بگذارید.
همه لحظات عمر خوب است، بهشرطی که آدم خودش بخواهد و شرایط هم مهیا باشد. «عمر اگر خوش گذرد، زندگی نوح کم است/ ور به سختی گذرد، یک نفسش بسیار است» بالاخره باید با خیلی چیزها کنار آمد و باید نگاه درستی به زندگی و شرایط آن داشت.
انگار این پختگی سن به بازیهای شما هم راه پیدا کرده است.
بهطور کلی بازیگری، عرصهای است که انسان همیشه احساس میکند یک روز جدید را شروع کرده است و شما همواره دنبال فرازهای جدیدی در کارتان هستید. شاید هم همین باعث میشود روحیه آدم تازه باشد و همیشه احساس کند جوان است، بهدلیل اینکه شما با گروههایی کار میکنید که از همه سنین در آنها وجود دارند، از 19 و 20 سال بلکه کمتر در گروه هستند تا حدود 80سال. بنابراین ناخودآگاه در فضایی قرار میگیرید که باید همسنگ جوانها حرکت کنید، نگاه آنها را قبول کنید و به دیدگاههایشان احترام بگذارید. پس باید تا حدود زیادی مثل آنها شوید. همین باعث میشود روحیه آدم در بازیگری تر و تازه بماند.
ضمن اینکه دو فرزند جوان به نامهای فرزاد و میلاد دارید و فکر میکنم همین مساله هم در روحیه جوانی شما و نزدیکی فکر با جوانترها نقش مهمی داشته باشد.
دقیقا همینطور است و اصولا مبنای زندگی من با بچهها همیشه به گونهای بود که با هم دوست بودیم. این حس و حال را همیشه داشتهایم. همیشه به دوستانم میگویم سعی کنید با بچههای خود دوست باشید تا آنها دنبال یک گوش دیگر و پناهگاه دیگری در خارج از خانه نباشند. خودتان شرایط را طوری فراهم کنید که بچهها بنشینند با شما درددل کنند و مسائل، مشکلات و خواستههای خود را بگویند.
از سال 50 فعالیت بازیگری خود را با تئاتر شروع کردید؛ بعد از حدود پنج دهه تصور اولیهتان از این حرفه محقق شده و به آنچه میخواستید، رسیدهاید؟
واقعیت این است که بهطور
صد در صد به خواستههایم نرسیدم. متاسفانه بعضی وقتها هنرمند در سرزمین ما از دست میرود! شرایطی فراهم نمیشود که از تمام توان و استعداد هنرمند استفاده شود. به همین دلیل ناخودآگاه آدم در پوسته و شرایط خاصی میماند. دلیل کلی آن هم این است که در عرصههای هنری وسعت نگاه نداریم، اگر وسعت نگاه وجود داشته باشد و به نوعی شرایط فراهم شود که از تمام توان هنرمندان استفاده شود، اتفاقات خیلی بهتری در زمینههای مختلف هنری کشور ما خواهد افتاد. وقتی پای صحبت برخی هنرمندان مینشینید، میگویند هنوز از همه توان و استعداد ما استفاده نشده است.
به نظر میآید بخش مهمی از این مساله به برخی تهیهکنندهها و کارگردانها برمیگردد که در بحث انتخاب بازیگر ریسک نمیکنند و همان چهرههای آشنای همیشگی را برای نقشها انتخاب میکنند.
یکی از دلایل کلی آن همین موضوع است. چون ما همیشه در پیشتولید و انتخاب بازیگران، وقت کمی داریم، بلافاصله براساس نقشهای مشابه و قبلی بازیگران، دست به انتخاب بازیگر میزنند. مثلا اگر در دورهای آقای ایکس یا ... نقشی را بازی کرده باشد، این آدم مرتب دیگر همین نقش را در کارهای مختلف بازی میکند و بازیگر دیگری را نمیبینید که آن نقش را بازی کند. این باعث میشود ناخودآگاه بقیه بازیگران جا بمانند و جایی برای فعالیت آنها نباشد. الان خیلی از بازیگران قدیمی و پیشکسوت هستند که کسی سراغی از آنها نمیگیرد. مدتهاست که خبری از بسیاری بازیگران نیست و مردمی که سه چهار دهه او را در فیلم و سریالها دیدهاند، دیگر آنها را در آثار نمایشی نمیبینند. این وظیفه آن مجموعهای است که این بازیگران زیرپوشش آن کار میکردند، سراغی از این هنرمندان بگیرد و فضا را برای فعالیت آنها فراهم کند. وزارت ارشاد و تلویزیون باید این توجه و پیگیری را داشته باشند، چون مردمی که ما را در جاهای مختلف میبینند، مدام میپرسند چرا خبری از فلان بازیگر نیست. مثلا به عنوان نمونه چرا آقای رضا بابک را در فیلم و سریالها نمیبینیم؟ این وظیفه متولیان و مدیران سینما و تلویزیون است که این مساله را بررسی کنند چرا یک بازیگر پشت سرهم در فیلم و سریالهای مختلف مشغول کار است و در عوض خبری از بسیاری از بازیگران نیست. اینها معضلاتی است که چند وقت پیش در مصاحبهای با شبکه افق هم آن را مطرح کردم.
آنجا گفتم اگر ما تلویزیون را دوست داریم و معتقدیم که ارتباط دلی با تلویزیون داریم، باید دلمان هم برای این قضیه بسوزد. وقتی در این زمینه دلسوز باشیم برای حرکت مفید و موثر این رسانه، کار کارشناسی میکنیم. یکی از مصداقهای کارشناسی این است که شما طبقه مخاطب خود را بشناسید و گروههایی تشکیل دهید که هر کدام برای مخاطب خاصی فیلم و سریال و برنامه بنویسند و اثر تولید کنند. البته نه اینکه همه چیز انحصاری باشد و فقط اسم چند بازیگر و کارگردان خاص را ببینیم، پس تکلیف این همه بازیگر و کارگردانی که سالها درس خواندند و تجربیات مفیدی کسب کردند و کارنامه قابل اعتنایی هم دراین زمینه دارند، چیست و چه کسی جوابگوی اینهاست؟ چرا تا وقتی که زندهاند از فکر این افراد استفاده نمیکنیم؟ امیدوارم فضای سینما و تلویزیون به سمتی برود که هنرمندان احساس نکنند، تنها هستند و احساس کنند رسانه همواره پشتیبان آنهاست.
کارهای زیادی در تئاتر، تلویزیون و سینما انجام دادید. نقشهایی است که دلتان هنوز برای آنها تنگ باشد؟
خیلی از نقشهاست که ارتباط خوب و زیادی با آنها برقرار کردم. مثلا نقش سیدجمالالدین اسدآبادی در کار آقای نیکپور را خیلی دوست داشتم و علاوه بر نقش به مجموعه کار هم بسیار علاقهمند بودم. نقش دعبل در سریال «ولایت عشق» کار آقای فخیمزاده را هم خیلی دوست داشتم و ارتباط دلی با آن برقرار کردم. نقش حاج قاسم در سریال «در چشم باد» آقای مسعود جعفریجوزانی هم همینطور بود. اینها کارهای بسیار ماندگاری است. به نظرم شاید همین سریال در چشم باد را ده سال دیگر بفهمند که چه اثری است.
ضمن اینکه وقتی ما با کاری ارتباط دلی پیدا میکنیم، میبینیم مردم هم همین حس را دارند و حس مشترکی میان ما و جامعه درباره آن نقش و آن اثر وجود دارد.